صدای تیره همه جا رو برداشت
جنی به زمین افتاد پاش تیر خورده بود 😱😭
لیندا و بقیه بچه ها شوکه شدن لیندا با خشم و با ناراحتی به دنبال کسی که اینکار کرده دوید😡😠 😓
و بقیه بچه سعی کردن جنی رو به بیمارستان برسونن 😢😢😢
لیندا هم همچنان دنبال اون .. جاخالی که اینکارو کرده بود می دوید گریه می کرد و یاد اون موقعی افتاد که تلب کارای پدرش به مادرش تیر زدن و اون رو کشتن 😭🔫☹️
خیلی دوید ولی اون مردو گم کرد 😐
رفت شرکت بچه های بلک پینک
رفت پیش رئیس شرکت
محکم کوبید رو میز و گفت :
( از زبان لیندا اگه جنی چیزیش بشه شرکت رو سرتون خراب میکنممممم😡
رئیس شرکت : چی چی میگی مگه جنی چه شه
لیندا : خودت بهتر میدونی
ر .ک : نه وایسا بگو چی شده)
( از زبان گوینده )
لیندا از اتاق بیرون رفت و سریع داشت به سمت بیمارستانی که جنی توش بود می رفت هوا بارانی بود لیندا گریه میکرد و راه میرفت💦😔 هوا سرد بود و هیچ کس در خیابان ها نبود
داشت راه میرفت که که پاش به سنگ گیر کرد و خورد زمین شروع کرد به گریه کردن با صدای بلند یه نفر به سمتش امد و گفت حالتون خوب خانم ؟؟😐 لیندا : برو اقا پی کارت
مرد نا اشنا: زیاد خوب بنظر نمی رسین برترین من تا خونه تون شما را برسونم
لیندا : نه ممنون باید برم بیمارستان
عالی بود عشقم
هر پارت هیجان انگیز تر از قبلی است
لطفا پارت ۵ رو زود بده چون دارم میمیرم
اووووو برو بنویسش آفرین عخشم😐🔫😐
چشممممممم😂