
خب خب بالاخرههه بعد از یک ماه فراق و دوری رسید و اما ... هشدار هشدار بدون پشم و کرک و برگ وارد داستان نششوید
روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم به اتفاقای دیروز فکر میکردم.هه خیلی عجیبه. فلش بک* _به نظر بدرد بخور میای جوجه متونم ازت استفاده کنم. جین هو(ت..تو حرف زدی). _ارع. جین هو با داد(تووو حرف زدی). _چیز عجیبیه؟؟ جین هو(ولی تو لال بودی). _من لالم؟ جین هو(وای حتما دارم خواب میبینم.ارع خوابه.اصن کرولال انقد مهربون نیست.اون وحشی و همش داد بیداد میکنه.رو گردنبندشم حساسه و اگر ببینه ب گردنبندش دست زدم (هرچند که چون میخواستم بهش کمک کنم) منو میکشه).ای خدا موقعه ای ک از خواب پاشدم چجوری برم گردنبندو بدم. _تموم شد؟ جین هو(چی میگی تو؟) _چی گفتی!!؟ جین هو(اها راستی الان که خوابم بزار کارا ای ک نمتونم تو بیداری بکنم روانجام بدم).رفتم جلوش وایستادم و یواش زدم تو گوشش. جین هو)اینو زدم چونکه همش میترسونیم). این دفعه محکم تر زدم. جین هو (اینم زدم چون سرم داد مزنی). یکی دیگه زدم.خیلی محکم زدم ک ای کاش نمیزدم.از بس محکم زد دستم درد گرفت.....عااام.درد؟دررررررد؟وای بدبخت شدم.نع.من خواب نیستم بیدارم.توی دو قدمیم واستاده بود. فکش قفل شده بود. سرشو کج کرد و بهم نگاه میکرد. _گفته بودم خیلی رو عصابی؟ جین هو(ن..نع). _ولی الان گفتم.بهتره دیگه دورورم نپلکی.پس گمشو. پایان فلش بک*
زنگ رو زدن .از اتاق اومدم بیرون .میخاستم برم سالن غذا خوری چند وقتی هست که میزارن برای غذا بریم سالن غذاخوری.در شیشه ای بزرگ سالن رو دیدم.داشتم میرفتم سمتش که دیدم اون پسر نظافتچیبا عصبانیت از اتاق 202 اومد بیرون.رفتم سمت اتاق.ایندفعه رو صندلی نبود بلکه روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش رو گزاشته بود رو چشماش.رفتم دستمو جلو صورتش تکون دادم.فک کنم خوابه.چشمم به ماژیکی که روی میزش بود افتاد.اتاق کرولال از بقیه اتاقا مجهز تره.ماژیک رو برداشتم و روی دستش نوشتم(اسمت چیه؟)و پاورچین پاورچین رفتم سمت در اتاق.
_دور ور این پسره نپلک خطرناکه. جین هو(هیییییییییییییییع...یاااااااا تو بیداری). _هوم. جین هو(منظورت از پسره کیه). _همین نظافتچیه. جین هو(اها یونگی رو میگی.شما دوتا همو میشناسین؟). یکم مکث کرد و بعد گفت نع. _اسمت چیه؟ جین هو(ها؟). _این چیزی ک روی دستم نوشتی. جین هو(اها.مخواستم اسمتو بدونم). _ب ت چ. جین هو(یااااااا پس منم بهت میگم کرولال). _جونگ کوک...جئون جونگ کوک.اسممه. جین هو(اسم منم جین هویه.لی جین هو). _مگه من اسمتو پرسیدم؟. جین هو(خیلی پرروووووویییی). _میدونم. پشت چشمی براش نازک کردم و از اتاق اومدم بیرون.
اگه خدا بخواد میرم نهار میخورم.یهو با شدت ب عقب کشیده شدم.سوهو محکم یقمو گرفت تو دستاش. سوهو(همش تقصیر توووویههه).همینجور تو سرم داد میزد ولی من چیزی نمیفهمیدم.محکم تکونم میداد.صورتش قرمز شده بود و با بغض داد میزد.یهو حلم داد پرت شدم رو زمین.بلند شدم نشستم که با پاش محکم زد تو سینم و سرم محکم خورد به زمین.گرمی خون رو احساس میکردم.دنیا دور سرم میچرخید.یک لگد محکم ب شکمم زد.جیغ زدم.اینبار محکم تر زد.خون از تو دهنم پاشید بیرون.دیگه هیچی نمیشنیدم.حتی ناله هم نمیکردم.همه جارو تار میدیدم.و تاریکی.....
چشمامو باز کردم.سردرد شدید داشتم.هوا تاریک بود ولی میتونستم همه جارو ببینم.تو سلول خودم بودم.به دستم سرم وصل بود. و سرم هم باندپیچی شده بود.رو لباسام هنوز لکه های خون بود.به وضعیتم پوزخندی زدم.من الان باید تو تختم زیر لحاف ابریشم قهوه ب دست مطالعه میکردم ولی الان کجام.یک دفعه یاد حرفای سوهو افتادم.یعنی چی تقصیر منه.منکه همش تو تیمارستان بودم.یک دفعه صدایی عجیبی شنیدم .سرم رو از دستم کندم و از جام پاشدم و به سمت در رفتم .گوشمو چسبوندم به در .در کمال ناباوری دربازشد و افتادم زمین .پهلوم بخواطره لگدای سوهو به شدت درد میکرد. عجیبه که در باز بود .سایه ای توجهم رو جلب کرد .واستا ببینم اون همون یونگیه؟... این وقت شب یعنی چیکار میکنه؟چراغ قوه به دست رفتش سمت اتاق مدریت سالن .دنبالش کردم . از لای در نگاهش کردم .داشت پرونده هارو بهم میریخت.خیلی مشکوکه.تصمیم گرفتم تا کسی منو ندیده برگردم ب اتاقم.روی تختم نشستم.چرا لباساش مشکی بود.خیلی عجیبه.فردا باید ته توی قضیه رو در بیارم.
*** (علامت یونگی+)(علامت کوکی_) زنگ رو زدن.سریع از اتاق خارج شدم. با تیز بینی همه جا رو نگا کردم . در دورترین نیمکت حیاط نشسته بود و سیگار میکشید . کنارش نشستم . (جین هو) اهم اهم ... همچنان تو خودش بود . (جین هو) هی با تویم.. سرش رو برگردوند و دود سیگارو تو صورتم پخش کرد. تک سرفه ای کردم و گفتم_ خفم کردی روانی. دوباره روشو اونور کرد. بهش نگاه کردم . موهای مشکی لخت ٫ صورت کشیده ٫ پوستی به شدت سفید واقعا خوشتیپه مخصوصا با این استایلش.من واقعا نمیفهمم یک نظافتچی چطور اجازه داره کت چرمی تنش کنه. +اگه دید زدنت تموم شد زودتر زرتو بزن و گمشو . (جین هو) یااااا کی گفتهه من داشتم دید میزدم ؟ این چه طرز حرف زدنه؟ در کمال خونسردی گفت_ من جور دیگه ای بلد نیستم با دیوونه ها صحبت کنم. حرفتو بزن داری خستم میکنی. (جین هو) یک دیوونه خودتی.. دو دیشب داشتی ... حرفم نصفه موند . یقمو گرفت و منو جلو کشید . تو صورتم داد زد _ تپ دیشب چی دیدی؟ صدایی پشت سرم شنیدم. یقمو ول کرد و با پوزخند به پشت سرم خیره شد.
_فکر کنم بهت گفته بودم تو کارام دخالت نکن. +به به مستر جئون.فکر کنم منم بهت گفته بودم دارم کارای خودمو انجام میدم و به تو ربطی ندارع. جونگ کوک صندلی رو برداشت و در فاصله کمی نسبت ب من نشست. جین هو(شما دوتا همدیگه رو میشناسین؟؟). مثل همیشه حرفمو به هیجاشون نگرفتن/: _یک بار دیگه بفهمم تو کارام سَرَک کشیدی از دور خارجت میکنم. +یادت ک نرفته برای اینکه تو بازی نبازم باید فظولی کنم.بعدشم تو یک مهره سوخته ای برای رئیس پس تهدیدم نکن. از حرفاشون هیچی نمیفهمیدم.همین جور ک بحث میکردن بهم نزدیک میشدن.منم وسطشون داشتم له میشدم.تقریبا داشتن تو گوشم حرف میزدن.هنوز سرم درد میکرد.
(جین هو ) میشه بس کنید من این وسط له شدم . از جام بلند شدم که دستم اسیر شد . +کجا کجا... هنوز کارم باهات تموم نشده . تو با من میای... (جین هو) ک..جا؟ کجا؟ +اونش دیگه به من مربوطه جونگ کوک دستمو از دستش بیرون کشید _ اون با تو هیچ جا نمیاد یونگی دردسر درست نکن . +ولی اون... _همین که من گفتم فهمیدی؟ +تو کی هستی که برای من تکلیف تعیین میکنی که چی کار کنم؟اصن به تو چه ربطی داره؟ باز دوباره داشتن دعوا میکردن .تصمیم گرفتم تا اونا در حال دعوا هستن جیم شم . به سمت اتاقم رفتم و پشت در نشستم .
نمیفهمم اینجا داره چه اتفاقاتی داره میوفته . ایسول چرا ایسول نمیاد دنبالم؟ چرا ازم خبر نمیگیره ؟ چرا... چرا هایی زیادی توی ذهنم بود که برای هیچکدومشون جوابی نداشتم. قرار نبود من اینجا باشم . از جام پاشدم و به سمت تختم رفتم.یهو یک دستمال جلو دهنم گرفته شد.نفسمو نگه داشتم تا دسمالو بو نکنم.دستو پا میزدم ولی فایده ای نداشت.بلاخره تسلیم شدم و نفس کشیدم و سیاهی مطلق....
میدونم که پشماتون ریخته اما نگه دارین برا پارت بعد هم 😂😈 چالش_به نظرتوت یونگی و جونگ کوک چه ارتباطی یاهم دارن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد کو عههههههههههههههههههههههههههههههه تا پارت بعد رو نگیریم اروم نمیگگیریممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم /:
همینننن الاااننننننن گزاشتمممممم♥️
سلام عزیزم🧃🧃
من یه کاراموزم توی کمپانیbpg در تستچی🌹💖🖇
به زودیییی قراره دبیو کنم🖇🧊
ولی اگه بخوام دیسبند نشم نیاز به ۴ فن نیاز دارم💔
خیلییی خوشحالم میکنی اگه ازم حمات کنی و لازم نیست رسمی باهام رفتار کنی مثل دوتا عاجی😻🥨
عاممممممم باش🙂 😐
ㅠㅠ مرسی💖😂🤦🏻♀️🧃
منتظرماااا پارت بعد😑
به مولا نوشتم فردا میزارم✋💔♥️
😑
پارت بعد کووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو اعهعهعهعهعع
واقعا معذرت.از همههه معذرت.نصفشو نوشتم قول میدم زودتر بزارم🥺💔✋🤦🏻
😭😭😭
پژنیهیووطمرخمسکشآ پهیکسآژمیخمژکیک
نینیمبمیمیمینخرخصخوپ💔
پارت بعد نمیاد جوجه؟😂❤️
از بس فیکتو خوندم و به پروفایلت نگا کردم چشمام ضعیف شده ازت دیه میگیرم اگه پارت بعدو نزاری😂
جوجه😐🙂
به مولا قول میدم زودتر بنویسممممممممم.قول قول قول✋🙂🌈💔
فیکت تاثیرگذار بوده😁مرسییی❤️❤️
خواهش♥️✋🙂😂
یک هفته گذشته است و من پارت بعد را نخونده ام😐💔
میدونم میدونم من واقعا کم کاری کردم.ولی الان درگیر درسامم .قول میدم زودتر بزارم💔
شما که هنو پارت بعد رو نزاشتین پس پارت بعد کوووو ؟!😐
شاید باورت نشه ولی هنوز یک خط هم از پارت بعد ننوشتم بخواطره مدرسه🤦🏻
قول میدم زودتر بنویسم🌈
مرسی فقط زود بزارش 🙂 به داستان منم سر بزنین ☺
باشه حتما♥️
انقدر طولش نده تا پارت بعدو بزاری دیگه چشمام خشک شد😐
جواب چالش: تو یه باند بودن؟
نمیدوونننممم😂
اهم اهم جواب چالش:بنظرم اونا توی مافیا همکار بودن:)
باید ببینیم تو پارت بعد چی میشه😈😂✋
منتشر منتظر چیه😐
بعله بعله صحیح🙂