مرینت داشتم میرفتم خونه که متوجه یک هیولای اماک شدم سریع تبدیل شدم رفتم که شرارتش رو خنثا کنم که دیدم گربه سیاه داره میاد وایستادم بیاد وقتی آمد گفت بانوی من حالت خوبه گفتم اره چطور گفت به خودت نگاه کن دیدم یک نوری داره همینطور داره بالا و بالاتر میاد و دیدم مثل توهم ولپینا شدم(تصویر بالا)گفتم گربه چه اتفاقی افتاده چرا اینجوری شدم گفت شاید شرور شدی خواست بهم حلمه کنه گفتم صبر کن من که با ارباب شرارت حرف نزدم سریع رفتم توی یک کوچه به حال عادی برگشتم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
ممنونم از اینکه نظر میدید خیلی از نظراتتان انرژی می گیرم
عالی بیشتر بنویس
عالی پارت بعدی