مرینت:رفتم توی اتاقم و به حالت عادی برگشتم و دوباره رفتم پیش مادرم توی شیرینی پزی تا عصر داشتیم کار میکردیم بعدش رفتم مشقام رو نوشتم و از خستگی همانجا روی میز خوابم برد توی خوابم بودم که یک رویای عجیب دیدم*خوابش*(تیکی:مرینت تو با نفهمیدن اون پیام زندگی همه رو به خطر انداختی ادرین:واقعا که مرینت تو که خیلی باهوش بودی چرا نفهمیدی چی نوشته دوستانش:تو بد ترین دوستی هستی که ما داشتیم ارباب شرارت:دیدی چه زود از من شکست خوردی با یک اشتباه کوچیک مادر پدرش:تو لیاقت زندگی با ما رو نداری قهرمانها:تو لیاقت قهرمان بودن رو نداری چون همه رو به خطر می اندازی و معجزه گرش رو میگیرن مرینت:نه نه من که کار اشتباهی نکردم من مثل همیشه شهرو نجات دادم من کار بدی نکردم راست میگم
اون نوشته نامه گردونش قدرتت جا به جا شده و تو به کابوست میرسی و نمی توانی ازش فرار کنی و به بهترین کسانی که دورتن خیانت می کنی و با دشمنت دست دوستی می دی (این جمله توی خوابش اکو میشه)نه نه نه اشتباه می کنید نههههههه(از خواب پرید)اه اه اه اه اه(نفس نفس زدن)تیکی:چی شده مرینت مرینت:یک.. کا..بوس وحشت..ناک دیدم(زبونش بد آمده از ترس و به ته ته پته افتاده)تیکی:چه خوابی دیدی
مرینت رفت جلوی دست رشور و یک لیوان پر آب کرد و خورد مرینت:خواب دیدم همه ازم دری می کنن و من به یک اشتباه کوچیک مرتکب شدم و معجزه گرم رو از دست دارم حتی تو و دوستانم و پدر و مادرم رو و یک جلمه هی برم تکرار میشد یادم نمیاد چی بود تیکی من می ترسم این خواب به واقعیت تبدیل بشه تیکی:نه مرینت تو قهرمان این شهری و از هوش زیادی برخورداری مرینت:میترسم که همین هوش کار دستم بده و رفت روی تختش خوابید
فردا صبح ساعت ۴ صبح)مرینت:اه بزار ببینم ساعت چنده 4 خوب خوبه وقت دارم یکم برم یک هوایی به سرم بخوره(بعدش رفت موهایش رو مرتب کرد و صورتش رو شست و یکم درس مرور کرد تا ساعت 6 بعد صبحانه خورد و رفت مدرسه ساعت6:35دقیقه وارد کلاسش دید کسی جز ادرین توی کلاس نیست سلام کردم ادرینم سلام کرد حس کردم گونه ام خیسه فهمیدم دارم بی اراده اشک میریزم ادرین ازم پرسید چرا گریه می کنی ماجرای خوابم رو گفتم گفت چیزی نیست حتما خیلی بهش فکر کردی منم گفتم امیدوارم همین طور باشه که که میگی و رفتم توی بقلش و کلی گریه کردم
توی زنگ تفریح داشتم با ادرین حرف می زدم که دیدم لایلا بازم داره دروغ میگه خیلی اعصابم خورد شد خواستم برم سمتش که ادرین دستم رو گرفت گفتم بزار برم این دیگه داره از حد خودشم خارج می شه ادرین گفت مگه قرارمون رو یادت رفته یادم امد که به ادرین قول داده بودم مثل بقیه فقط دروغش رو گوش کنم نشستم رو نیمکت و دوباره اک شم جاری شد و گفتم ادرین من چم شده
لایک یادتون نره💖😔💖😔😔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)