10 اسلاید امتیازی توسط: آیانا انتشار: 4 سال پیش 748 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان پارت دو رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد باید بگم من داستان رو خودم گفتم و اینکه اگر نظری برای پارت بعدی دارید لطفا بگید
از زبان آیانا=بالاخره بعد از دوروز رسیدیم.به فرودگاه رسیدیم یک ماشین خیلی مدل بالا و یه راننده جلوی فرودگاه بود. اومد جلو و گفت:خانم یازاوا لطفا سوار شید.
سوار ماشین شدم و رفتم . راننده:رسیدیم . از ماشین پیاده شدم خونه عین قصر می موند خیلی خوشگل بود
همون خانوم اومد دم در گفتم :ممنون از اینکه اجازه دادید من اینجا بمونم خانم سوکامی. رفتیم تو گفت بر بالا لباساتو عوض کن و بیا برای شما و اینکه از این ببعد به من بگو خاله. گفتم:باشه خاله . رفتم بالا شش تا اتاق بود .اتاق من بین دو اتاق بود. رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین دیدم خاله نگران گفتم :چیزی شده . گفت:نه فقط بچه ها نیومدن نگران شدم . گفتم:خاله شما چند تا بچه داری . گفت:یه پسر دارم و یه دختر . دخترم رفته خارج .
گفتم:پس چرا شش تا اتاق بالابود .
گفت :به این دلیل اینجا شش اتاق داره چون پسر برادر من و دوتا از پسر های برادر همسرم پیش ما زندگی میکنن. من آروم گفتم:خودم با پای خودم اومدم تو خونه گرگها .
خاله گفت:چیزی گفتی.گفتم:نه.
بعد از شام خاله گفت:آیانا فردا قرار با هم برسم بیرون تا برای تو چندتا لباس جدید بگیریم و دو روز دیگه تو به مدرسه میری. گفتم:باشه. رفتم بالا و داشتم به این فکر میکردم که اونها چه جور آدمی هستن که کم کم خوابم برد
صبح روز بعد خاله جون منو بیدار کرد رفتم پایین و صبحونه خوردیم بعد از صبحونه خاله جون گفت:برو حاضر شو باید زود تر بریم.رفتم بالا یه پیرن تا زانو که دور گردن و شکمش طلایی بود و رنگش بنفش بود پوشیدن و با خاله رفتیم بیرون.
توی راه خاله بهم گفت چند هفته دیگه تولد پسرش و میخواد من هم توی جشن باشم و امروز یه لباس برای جشن بگیرم
یه آقای جوان از توی مغازه اومد بیرون داشت سر من داد میزد و دستم رو گرفت تا با خودش ببره منم داشتم هی تقلا میکردم یه دفعه
دوتا پسر اومدم و منو نجات دادن
یکی شون موهای قرمز و چشمای بنفش داشت و دیگری موهای زرد و چشمای قرمز داشت. مو بنفش خیلی مهربون دستش رو سمت من داراز کرد و کمک کرد تا پاشم . گفتم:ممنون.مو بنفشه گفت:قابلی نداشت ولی دختر خوشگلی مثل تو بیشتر باید مراقب باشه.گفتم:حتما.
مو زرده اومد جلو و گفت:چه دختر خوشگلی دوست داری بیای به خونه من. بعد دستم و گرفت. دستم و آزاد کردم و گفتم:نه من با منحرف ها کاری ندارم. یه دفعه یه گله دختر ریخت رو سرم همه جمع شده بودن دور اون دو تا
و بعدش منم راهم رو کشیدم و رفتم
از زبان ادگار:داشتیم با وینو رد میشدیم دیدم دختره به کمک احتیاج داره کمکش کردم خیلی خوشگل بود . داشتیم حرف میزدیم که کلی دختر ریخت رو سرمون دخترم رفت. الان دو ساعت از اون اتفاق میگذر ولی همش به اون دختره فکر میکنم . از زبان آیانا:داشتم راه میرفتم چند تآ لباس خریده بودم و داشتم میگشتم که
خوردم به یه پسره موهای مشکی و چشمای آبی داشت و کلی دختر دورش بود. از زمین بلند شدم و گفتم :ببخشید که شمارو ندیدم.(تیکه رو حال کردی)گفت:اه باز یه دختر دیگه که میخواد خودشو بچسبونه به من چقدرم پژو تشریف داره. گفتم:تو کی باشی که من بخوام پیش تو باشم من نمیخوام قیافه تو رو ببینم. قبل از اینکه چیزی بگه رفتم .و داشت هی از پشت سر غرغر میکرد
از زبان آیان:دختر چقدر پرو بود ولی از حق نگذریم خیلی خوشگل بود . گوشیم زنگ خورد مامانم بود گفت بیاید خونه گفتم باشه
از زبان آیانا:داشتم راه میرفتم که خاله رو توی بازار دیدم و باهم رفتیم خونه خاله گفت:برو لباست رو عوض کن و بیا پایین برای شام
رفتم و یه شلوار مشکی و یه نیم تنه راه راه تنگ پوشیدم و موهام رو دم اسبی بستم و یه کفش مشکی
اومدم پایین دیدم خاله دم در وایساده منم رفتم پیش خاله از صحنه ای که دیدم خیلی شوکه شدم
همون پسر مو بنفشه و اون منحرف و اون پرو بودن و یه پسر دیگم بود که نمی شناختمش . خاله گفت: این پسر من آیان .و به مو مشکی اشاره کرد . قیافه من در اون لحظه :(یه جور قیافه خاک تو سرم)
و گفت :ایشون هم پسر برادر من ادگار . همون مو بنفشه . با خودم گفتم:باز یه آدم حسابی اینجا پیدا میشه.و ادامه داد: این دو هم پسر های برادر همسرم هستن . وینو و لارک . میدونستم اون منحرف اسمش پیانو ولی اون یکی رو نمی شناختم.
و رفتیم تو بعد از شام سریع رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم که مبادا کسی بیاد توی اتاق و توی تخت دراز کشیدم
از زبان آیان : برو م نمیشه که دختری که قرار با ما زندگی کنه اونه
از زبان ادگار: خوشحالم که دختر رو پیدا کردم. احساس میکنم کم کم دارم یه حسی بهش پیدا میکنم
از زبان پینو:خب پری گم شده پیدا شد. نمی دونم ولی بنظر دختر خوبی میاد
از زبان بارک:چرا همه یه جور رفتار میکنن که انگار همو میشناسن. ولی دختر خیلی خوشگلی بود
خب دو ستان این پارت تموم شد
پارت بعد از اینم جالب تر پس همراه ما باشید و اینکه وقتی این پارت منتشر بشه پارت بعدی هم یک روز بعد این پارت منتشر میشه تا پارت بعد بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
خیلی قشنگه 😍😍♥️❤️
یعنی بعد سه سال داستانتو دوباره دیدم ولی هرموقع می خونمش لبخندی از قشنگی داستان رو لبم میشینه😊
ترو خدا ادامه بده خیلی قشنگه
عزیزم متاسفانه دیگه اونو نمینویسم
اکانتم پاک شده
عالی بود ادامه بده
عالی عالی عالی
اگه می خوای داستان جدید بنویسی من مشکلی ندارم چون عاشق داستانتم و می دونم که عاشق اون یکی هم می شم 😘😘
پارت بعد رو گذاشتم امروز یا فردا منتشر میشه
راستی می خواستم داستان جدید بنویسم موافقید
قشنگه
لطفا نظر بدید