پرنسس سرخ(معرفی)

داستان راجب یه دختر با رنگ چشمای عجیب و غریبه که باعث ترس و وحشت دیگران میشه برای همین خیلی از خونه بیرون نمی ره و چون مادرش معلمه تو خونه درس می خونه همه چیز ارومه تا اینکه پسر خاله اش برای تعطیلات به خونه ی اونا میاد و از اون موقع به بعد خواب های ترسناک و غیر عادیه دخترک شروع میشن و مشکلاتی براش به وجود میاد...

رنگ چشمای دخترک(اون چیزی که می خواستم پیدا نکردم مجبور شدم اینجوری کنم)

قسمتی از داستان(همه جا رو خون فرا گرفته بود ولی اون خودشو نباخت و با قدرت جلو رفت همون لحظه مرد نقاب دار به سمتش حمله کرد و نبرد تن به تن آغاز شد. مرد نیشخند زد و شمشیرش را در دست چرخاند. _قلب تو مال منه. #کور خوندی اجازه نمیدم. _وقتی با شمشیرم قلبتو شکافتم و اونو بیرون کشیدم چی میگی ؟ #تو خانواده امو ازم گرفتی ولی اجازه نمیدم قلبمو بگیری. ناگهان مرد نقاب دار غیب شد دخترک دور و برش را نگاه کرد ولی در عمق تاریکی هیچ چیز مشخص نبود. یک دفعه به سمت دیوار پرت شد و مرد نقاب دار جلویش ظاهر شد و شمشیر را روی گردنش گذاشت. _بهتره غزل خداحافظی رو بخونی دختره ی نادون. #حتی اگه بمیرمم اجازه نمیدم یاقوت سرخ مال تو بشه.

نام خانوادگی : کیم🐾 نام کوچک : یونسوک🐾 سن : 15🐾 (بازم نتونستم دختری رو پیدا کنم که رنگ چشماش اون جوری باشه پس خودتون تصورش کنید)

ژانر : عاشقانه🐾ترسناک🐾جنایی🐾فانتزی و کمی طنز🐾

اگه می خواید بنویسمش تو کامنتا بگید و اینکه اگه بخوام بنویسم الان نمی نویسم منتظرش باشید تو عید شروع می کنم💖🐾