خب این پارت دوم به روم نیارین دیر کردم خودم میدونم😐
یه بازار بود که همه توش با لباسای سنتی بودن هر کسی یه کاری میکرد انگار یه رو ستا بود ولی خب راستش رو به خواین از روستا خیلی خیلی بزرگ تر بود رفتم دم یکی از دکه ها یه زن بود که ظرف های حصیری میفروخت داشتم ضرف هارو میدیدم که به ی ینفر خودرو برگشتم دیدم یه مرد نسبتن پیر بود
+ب.ببخشید حواسم نبود
پیرمرد:اشکالی نداره دخترم بگو ببینم تو اینجا این وقت روز چیکار میکنی؟
+خ. خب ( تو ذهنش معلومه اگر راستش رو بگم فکر میکنه دیونه هستم)من دنبال یه کار هستم!
پیرمرد:جدن خب چرا نمی رو توی قصر کار کنی هم بهت غذا میدن هم جای خواب
زنی که ضرف های حصیری میفروخت و تا اون موقع به اونها نگاه میکرد گفت
زن:هه لابد دیونه شدی دیگه نه؟ اخه اون چرا باید توی قصری کار کنه که پادشاهش همچین ادم دیونه ای هست؟ من شنیدم که پدر و مادرش رو کشتن
ا. ت ویو
با حرفی که زد چشمام گرد شد از اونجا دور شدم و دنبال یه راه برای برگشت گشتم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
پارت بعد 💜
زود بعدی رو بزار
پارت بعد زودتر
لطفان بزار پارت بعدو 🤕اگه بزاری هم فالوت می کنم هم تستو لایک می کنم کامنتم که الان گذاشتم
پارت بعد رو گذاشتم از دیروز تاحالا توی صف بر رسی هست نمی دونم چرا منتشر نمی سه تازه وان شات جین رو هم گذاشتم اونم هنوز که هنوزه توی صف بر رسی هست🥲
اووووووووووو
کو تا جمعه
فردا بزار😆😆
تولو اودا
عالی بوددددد
بوسسسسسسسسسسس کیوتم
عالییی
اییی نمیسه فردا بزاریش 😐
حیح ببینم چی میشه شاید اخر شب بزارمش ولی شمام باید حمایت کنیدا🤨😂
باش تا اخر توسط من حمابت میشی تو هی ادامش بده تا فصل چهار 😂😂
عالییییییییییییییی ❤❤❤😘😘😘😘
مرسیییی❤