هلو گایز اومدیم با پارت دو
این جوری بود که روزگارم تو تنهایی میگذشت بدون این که کسی راداشته باشم راستی راستی دو کلمه باش حرف بزنم تا این که زد و شش سال پیش در صحرا حادثه ای برایم اتفاق افتاد. یک چیز موتور هواپیمایم شکسته بود و چون نه تعمیر کاری داشتم نه مسافری تنها دست به کار شدم تنها و یکه دست به کار شدم تا از پس چنان تعمیر مشکلی بر آیم. مسعله مرگ و زندگی بود و آبی که داشتم زورکی هفت هشت روز جواب میداد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
خاطر نه خواطر