
بعد یه هفته بلاخره پارت بعد اومدددددد 🎊🍷🍭 علامت شخصیت های داستان ( ا/ت _ جیمین؛ جین ^ نامجون & یونگی ∆ هوسوک ° تهیونگ ¢ جونگ کوک ♪ مامان ا/ت * بابای ا/ت @ دکتر € هستی × )

یهووووو یه عالمه صدا از پشت در اتاق عمل اومد. همه ی پرستار ها میدوییدن تو اتاق 😰 خیلی ترسیده بودم ولی پاشدم که برم ببینم چه خبر شده ولی نمیذاشتن برم داخل پس دوباره برگشتم سر جام 😞 چند دقیقه گذشت که صدا ها خواب و دکتر بیرون اومد 🤒 با سریعترین سرعتی که از خودم سراغ داشتم ، دوییدم سمتش ؛ اقای دکتر چی شد 😥 € متاسفانه.... به کما رفتن 😞 ما تمام سعی مون رو کردیم 😖 بعد از این حرف دکتر بدنم شل شدو بیهوش شدم از زبون نامجون قبل از اینکه خبردار بشه : مث هر روز تو شرکت داشتم پرونده های رییس رو مرتب میکردم که تلفنم زنگ خورد. با دیدن اسم ″ جیمین کوچولو ″ تک خنده ای کردمو جواب دادم 😂

& سلام جیمینا چه عجب یادی از ما کردی 😂 که با صدای بغض دار گفت ؛ نامجون هیونگ می.. میشه بیای بیمارستان..... 🥺 & چی شده چرا صدای بغض داره 😰 ؛ لطفا فقط الان بیا.... میشه سوکجین اینارو هم بیاری 😭 & باشه اروم باش گریه نکن من ۱۵ دقیقه دیگه اونجام 😥 ؛ ب.. باشه 🥺 & افرین پسر خوب من الان میام پیش. و تلفن رو قطع کردم و با سرعت رفتم سرم خونه ی دوستامون 🤒 زمان حال : بعد از این که جیمین رفت با دکتر حرف زد یهو غش کرد 😨 قبل از اینکه بیوفته رفتم گرفتمش 😣 & اقای دکتر میشه بگید چی بهش گفتید 😥 € گفتم متاسفانه بیمارتون به کما رفتن 😔

با کمک بچهها بردیمش تو یه اتاق که پرستار اومد و یه سِرم بهش زدن 💉 ( اقا دیگه نمیخوام بزارم بقیه پارتو 😠😑 تو هی میای میخونی نه لایک میکنی نه کامنت میزاری........... .. همین الان اول لایک میکنی وگرنه پارت بعد رو نمیزارم 😑🔪🔪 والا این همه براشون بنویس بعد بیا ببین نه لایک کردن نه کامنت گذاشتن 😐 همین الان لایک میکنی اوکی 😑 )

از زبون ا/ت : همه جا خیلی تاریکه ، من از تاریکی میترسم 😢 خواهش میکنم یکی نجاتم بده 💔 از زبون جیمین : وقتی چشمامو باز کردم با خودم گفتم اخیش فقط یه خواب بد بود ولی وقتی دستمو که داخل سرم بودو دیدم همه ی دلخوشی هام که این فقط خواب بوده پرید 😭 ؛ ا/ت لطفا زود برگرد 🙏 دلم برات تنگ شده 🥺 همین جوری نشسته بودم رو تختو اشک میریختم که بابای ا/ت اومد تو اتاق @ اگه بخواطر تو نبود دخترم الان رو تخت بیمارستان نبود 😡 ∆ اقای کیم لطفا اروم باشید جیمین هم مث شماست ، خستو ناراحت @ تو حرف من نپر 😠 و تو اقا جیمین اگه حال دخترم خوب نشه پدرتو در میارم 😡😤 وقتی اینو گفت بلند زدم زیر گریه که مامان ا/ت اومد تو اتاق * بسه دیگه کیم ایل جون ( اسم بابای ا/ت )
* من همیشه دیدم که جیمین مراقب ا/ت بوده 😡 حالا تو اومدی بجای اینکه ازش تشکر کنی سرش داد میزنی 🔪 مامان سمتم اومدو دستمو گرفتو بلندم کرد و باهم از اتاق بیرون رفتیم 😔 ؛ کومائو 🙁 * جیمینا هرکی ندونه من میدونم 🙂 تو همیشه با ا/تو خوش برخورد بودی، مواظبش بودی، حواست بهش بوده ☺ ازت ممنونم 💜🐾 ؛ هقق.... شما مث مامان خودم میمونید 😭 ازتون ممنونم که منم جزوی از خانوادتون میدونید 😢💚 * بریم.. بریم پیش ا/ت . و باهم به سمت اتاقش رفتیم

اقا دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه 😐😐😐😐😐😐 بقیه اسلاید ها رو کمتر میزارم 🙁
ا/ت مث یه فرشته زیر اون همه دستگاه خوابیده بود 😢 ( منحرفان اعظم 😐😂👌 ) دلم برای چشمای خوشگلش تنگ شده 😭 ا/ت زودتر بگرد پیشم من بدون تو نمیتونم 💔
تو تمام زندگی منی 😔 تو نباشی من زندگی ندارم 🙂💔
اوک ببخشید هم دیر گذاشتم هم کم 🙁 اخه کدومممممممم احم*قی اولین ماه مدرسه ها امتحان میزاره 😡😡😡😡😖 ما این هفته هم امتحان علوم هم عربی هم ریاضی داریم 😭😫 بازم به بزرگی خودتون ببخشید 😖 راستی عکس میزارم رو اسلایدا خوبه یا دیگه نزارم 🤔 نتیجه = چالش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی گشنگ بود 🥺💜
ممنون سوییتی 🌙💜
ما ٦ يا بيشتر كم تر امتحان داشتيم
هعی واسه شما از مام بیشتر بوده 😐