
سلام سلام👋...خدمتتون پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد💕
آدرین:داشتم میرفتم سمت ماشین که برم کلاس چینی که یهو یه پارچه رو یکی خیلی سریع و محکم دور دهنم بست و خیلی ترسیدم تا اومدم پشتم رو بکنم ببینم قضیه از چه خبره یهو با یه پارچه دیگه هم چشمام رو بستن....خیلی ترسیده بودم منو هول میدادن سمت یه جایی ولی از اونجایی که نمیدونستم کجا دارم میرم خیلی ترسیدم و همراهیشون کردم(دارن میبرنش سمت ماشین)خیلی ترسیده بودم و فقط میتونستم با بینی نفس بکشم😓یهو یه چند نفر حس کردم از ماشین پیادم کردن و داشتن میبردنم سمت یه جایی که نمیدونستم اونجا هم کجاست...یهو پرتم کردن توی یه جایی و چشمام و دهنم رو باز کردن و بلافاصله دستو پاهام رو بستن😥همون ادمه:قربان چیکارش کنم؟ (یاه یاه ببینید کی اینجاست؟😌😈) کارن:فقط قبل از اینکه بریم تو اتاقش چشماش رو ببند و حرفایی که الان بهت میگم رو بهش بگو اون نباید بفهمه من کی هستم.فهمیدی؟ اون ادمه:بله قربان (بعد از ۵دقیقه) قربان همه جاش بستست به غیر از دهنش....(الهی بچم🤧) کارن:خوبه...بریم تو اتاق.... ادرین:تا تونستم بهشون فحش میدادم که اصن منو برای چی اوردن ولی بی فایده بود تا اینکه حس کردم در اتاق باز و بسته شد....شروع کردم حرف زدن هی شما با من چیکار دارین؟(با داد) آدم کارن:ببین پسر جون رییس ما دل خوشی ازت نداره....واست شرط ازادی گذاشته چون تا الان ما هیچ کاری باهات نداشتیم و فقط اوردیمت اینجااا تا یه چیز رو بهت بگیم...
ادرین:خب چی بگو دیگه😠 ادم کارن:باید از د،وس دخ،ترت فاصله بگیری! ادرین:چییییی؟😰 من... ادم کارن:نزاشتم حرفشو بزنه و گفتم درغیر این صورت ما نمیکشیمت😶ما تا اخر عمرت اینجا شکنجت میدیم تا خودت بمیری😈و اون دختر هم هیچوقت نمیفهمه تو کجایی و فکر میکنه تو ازش متنفر شدی😈ولی....اگر خودت عاقل باشی خیلی راحت اونو ول میکنی و به زندگیت ادامه میدی... ادرین:خ*فه شو ب*یشعو*ر (ناظر محترم این دو تا کلمه رو گذاشتم چون واقعا تو دلشه و ناراحته لطفا عدم تایید نزن من چیزای بدتر هم دیدم😭)میگی ولش کنم و به زندگیم ادامه بدم!!🤬زندگی من مرینته اگه اون نباشه زندگی منم نیست و من میمیرم🤬بزرگترین شکنجم دوری از مرینته....حالا هم شکنجم کنین چه بهتر ولی بهت اجازه نمیدم مرینت رو اذیت کنی...ادرین تو دلش:اگه من برم مرینت نابود میشه😭شایدم یکی دیگه رو پیدا کنه😭شاید من قرار تو اتیش عشق بسوزم😭 ادم کارن:خودت میدونی😏(و رفت بیرون پیش کارن) قربان من هرچی فرمودید رو بهش گفتم ولی قبول نمیکنه و میگه حاظره به خاطر مرینت تا اخر عمرش شکنجه شه(عشقه واقعی همینه دیگه😌🤚)قربان دستور چی میدید؟چیکارش کنیم؟ کارن:فعلا هیچی شاید اگه از دختره بپرسم حاظر باشه برای عشق جونش یه کاراریی بکنه😏فعلا همینجا میمونه ولی نباید باهاش کاری داشته باشید و نباید اسیب فیزیکی بهش بزنید! ادم کارن:چشم قربان...(میریم سراغ مرینت)
مرینت:حالم اصلا خوب نبود هرچی به ادرین زنگ میزدم جواب نمیداد خیلی نگرانش بودم ساعت تقریبا ۱۱ شب بود و از صبح هیچ خبری ازش نداشتم😰برای همین دیگه نتونستم طاقت بیارم و لباسم رو عوض کردم و رفتم خونشون....خداروشکر مامان بابام هم خواب بودن و دیگه سوال پیچم نمیکردن....دویدم خونشون تا رسیدم در رو برام باز کردن و مامانش وقتی دید منم که اومدم خیلی خوشحال شد و با خوشحالی سمتم اومد ولی وقتی دقیق تر نگاه کرد لبخندش کاملا محو شد....امیلی:فکر کردم ادرین پیش توئه عزیزم😨😨مرینت:منم خیلی نگرانشم و برای همین اومدم فکر کردم شاید شما ازش خبر داشته باشید 😨😓 گابریل:سلام مرینت...مرینت:سلام اقای اگرست(با یکم هق هق میگه🤧)گابریل:خب حالا باید چیکار کنیم؟😨امیلی:گابریل اگه پسرم پیدا نشه چیکار کنم😭😭😭😭😭گابریل:پیدا میشه نگران نباش و ادامه دادم حرفم رو...مرینت تو برو خونتون خوب نیست این وقت شب تنهایی اومدی!من و امیلی هم میریم بیرون ببینیم چیکار میتونیم بکنیم! مرینت:اما اقای اگرست من نگرا...گابریل:نزاشتم حرفش رو بزنه و گفتم...نگران نباش پیدا میشه...الانم سریع برو خونه...مرینت:چشم ولی اگه خبری شد خواهش میکنممم بهم اطلاع بدید😓گابریل:خیلی خب...خدانگهدار...(تو خونه ی مرینت اینا) تا صبح گریه میکردم و حالم اصلا خوب نبود جوری که مدرسه هم نرفتم و ساعت ۸صبح بالاخره دست از گریه کردن برداشتم و دویدم سمت خونه ی اگرست...مامان ادرینو دیدم که چشماش اندازه چشمای من قرمز بود😖باباش هم خیلی اعصابش خورد بود و مدام تو خونه راه میرفت
یه فلش بک بزنیم به دیشب کارن که تو خونه بود....کارن:خیلی ناراحت بودم من اصلا همچین ادمی نبودم ولی این دفعه مجبور بودم....باید به پدرم بگم چون هم خوب راهنمایی میکنه و هم درکم میکنه...رفتم در اتاقش رو زدم و گفتم پدر اجازه هست بیام تو ؟ چارلز:البته پسرم بیا داخل...ام چرا انقدر ناراحتی...؟! کارن:چون...چوووووون... چون من یک نفر رو گروگان گرفتم😓چارلز:چ..چچچ..چییییی؟😱🤯یه نفس عمیق کشیدم و گفتم یعنی چی اصن؟😱توضیح بده کامل...کارن:خب من عاشق مرینت دوپن چنگ شدم و اون منو رد کرد..چارلز: اینا رو خودم میدونم😑کارن:خب فقط به خاطر این نیست😓راستش من پسری که دوست داره رو گروگان گرفتم...ولی پ،پدر قبل از این که چیزی بگید بزارید صحبتمو کامل کنم...من نمیتونم بدون مرینت زندگی کنم😓چارلز:خیلی خب...ولی نباید گروگان بگیریش همینجوری اینجوری میری زندان😬😠حالا اون کی هست؟ کارن:آدرین اگرست! چارلز:چیییییی؟توووووو؟تو پسر بهترین دوست منو گروگان گرفتی؟😠😠😠گابریل وفادار ترین دوست منهههه...کارن:شماااا؟شما با این خانواده دوست هستید؟؟🤯 چارلز:معلومه درضمن مادرت هم با زن گابریل خیلی دوسته....هووف(نفس عمیق کشید😁)الان میخوای چیکار کنیم ؟ کارن:خب من یه نقشه داشتم اینکه شما به مرینت پیشنهاد بدید که با من ازدواج کنه و اگر قبول نکرد ادرین تا ابد پیش ما میمونه...بابا قسم میخورم اگه مرینت با من ازدواج نکنه هم خودش و هم ادرین رو زنده نمیزارممممم...من عاااااشق مرینتمممممم😠چارلز:خیلی خب خیلی خب اروم باش😬🤚مرینت رو از کجا میتونیم پیدا کنیم؟کارن: ادرس خونشو دارم😏😏چارلز:خیلی خب سریع باش تا بلایی سر ادرین نیووردی...(سوار ماشین شدن و رسیدن خونه مرینت اینا)چارلز:تو پیاده نشو باشه؟بزار خودم میرم میپرسم. کارن:خیلی خب😒...(رفت تو شیرینی فروشی دوپن) سابین:واو شما همون طراح معروف چارلز اندرسون هستید؟🤯🤩 چارلز:اهم اهم بله.. من با دخترتون کار داشتم...تام:اما دخترمون الان خونه نیست! چارلز:خیلی خب.کجاست؟ سابین:رفته خونه ی دوس پسرش... چارلز تو دلش:لابد نگران ادرین شده😓
کارن:خب چی شد؟ چارلز:رفته خونه ادرین اینا لابد نگرانشن هم اون هم مامان باباش به خاطر گندی که جنباعالی زدی😒 کارن:با یه پوزنخد ریز گفتم نگران نباش بابا جون تا چند وقت دیگه ادرینی تو دلش نمیمونه که نگرانش بشه😌😏(ای خدا دارم جیغ میزنم☹)چارلز:ببین کارن خیلی جدیم گابریل و خونوادش از خط قرمزای منن ببین بلایی سر ادرین بیاد من میدونم و تووووو😠 کارن:خیلی خب...من فقط این کار رو برای ترسوندنشون کردم ولی واقعا خودمم دلم نمخواست جدی میگم😓(راست میگه هاااا ولی راست گفتنش بخوره تو سرش😑)چارلز:ببین رسیدیم ولی به هیچ عنوان پیاده نمیشی چون اصلا نمیخوام مرینت اینا بفهمن کار تو و یا خونواده ما بوده فهمیدی؟ کارن:باشه..ولی چجوری میخوای کاری کنی که نفهمن؟ چارلز:باید به لطف جنابعالی یه دروغی سر هم کنم....
چارلز تو دلش:خیلی احساس گناه میکردم باورم نمیشد باید اینکار رو با بهترین رفیقم بکنم و زندگی پسرش رو نابود کنم....ولی مجبور بودم چون پسر خودمو میشناسم و باید به حرفش گوش کنم اون ادم منطقیه و هیچوقت کار بدی انجام نمیده(ادامه رو بخونید زود قضاوت نکنید😁😁)اما وقتی میزنه به سرش هرکاری از دستش بر میاد از بچگیش همینجوری بوده...😣هعی...باید با حقیقت روبرو بشم من مجبورم اینکار رو بکنم به خاطر خودشه😣...امیلی:نشسته بودم کنار مرینت و با هم هق هق میکردیم که یهو صدای ایفون اومد و فکر کردم ادرینه و پریرم و هوا دویدم سمت ایفون(پریدن امیلی رو تصور کنید😂😂)ولی بعدش با ناراحتی دیدم ادرین نیست و وایسا ببینم هی گابریل این دوست صمیمیت چارلز نیست؟ گابریل:وایسا ببینیم....واوووو اره خودشه🤩اممم ولی کاش ادرینم اینجا بود😓(میدونم بی ربطه ولی بالاخره خیلی زشته که خوشحالیش رو تو این شرایط نشون بده دیگه😬😂)گابریل:به به رفیق گرامی از این طرفا؟ چارلز:به به رفیق شفیق خودممم(وهمو بغل کردن😁)گابریل:پارسال دوست امسال اشنا اقای اندرسون😁😁چارلز تو دلش:برای اینکه طبیعی جلوه کنم باید مثل همیشه نباشم و جدی بشم و گلوم رو صاف کردم و گفتم...ببین گابریل موضوع پسرته...من میدونم چه اتفاقی واسش افتاده
لطفا بیاید نتیجه کارتون دارم و خیلی ممنون که تا اینجا خوندید و امیدوارم خوشتون اومده باشه...لطفا نظراتتون رو توی کامنت ها بگید💕💕و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید❤راستی بچه ها من شاید نتونستم تا یه ۳،۴روز دیگه پارت بدم..به بزرگی خودتون ببخشید⭐😘
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید....ممنونم💗💗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ❤️👍
راستی یه سوالی داشتم الان که کارن آدرین رو گروگان گرفته پلگ کجا این وسط؟
پارت بعدی کووووووووو
عزیزم گفتم شاید نتونم تا یه3و4 نتونم بزارم به خاطر مدارس و تکالیف:(
تو صف بررسیه💕
فوقالعاده بود👌🏼😐
میسی:)
تورو خدا بزار مرینت و آدرین با هم خش باشت
نگران نباش به خوشی ها هم میرسیم😉
عالیی بود اجی 😍😍
همیشه باید تو داستانی که میخونم از دست یه شخصیت حرص بخورم☹️😹
کارن خیلی بیشعوره 👌😐😂
وای دقیقا😂😂😂همیشه یکی هست که بره رو مخ ادم😬😂اره بیشعوره (خیلیییی) 😌😂
عالی بود من تو پارت های قبل گفتم این کارن میکشم الان واقعا قصد جونشو کردم
توهم اگر ادرینو مرینتو به هم نرسونی تیکه بزرگت گوشت فهمیدی،😡حالا جدی نگیر ،😂من کلا در این جور مساعل حساس هستم
اهم اهم...شما نگران نباش من خودم ادرینت شیپر تر از همتونم 😁😍😊💃💃💃
عالی بود لطفا کارن رو بکش 🙏🙏🙏🙏🙏
ببین میدونم دل خوشی ازش ندارین ولی من که قاتل نیستم🤚😌شوخی کردم خیلیم هستم ولی شاید فقط کارن نباشه یاه یاه😈وممنون😊💗😁
😳😳😨😨😰😰😰😰😰😥😥😢