
خب اول یک سوال من ناظر بودم اما الان میگه امکان ناظر شدن ندارید کسی میدونه چرا؟ داستان:از زبان هانا:دامبلدور یک کوچولو سخنرانی کرد عذا ها ظاهر شد همه خیلی میخوردیم ولی تام اصلا اینجا نبود همس تو خط ژینا بود همه هم فهمیده بودیم اما هر دو خودشونو به اون راه میزدن. بعدش همگی رفتیم تو خوابگاها من و سارا و امیلیا و ژینا و کتی و جوآنا هم خوابگاهی بودیم. متیو و تام و جوزف و دراکو هم با هم. قبل از خواب داشتیم یکم حرف میزدیم جوآنا گفت:(تام خیلی فوق العاده خیلی جذابه.)منم گفتم:(آره بر خلاف تو.)-منظورت چیه-منظورم اینه که اینقد خودتو به تام نچسبون.-حسودی نکن اون در جایی که من هستم نمیاد با تو -نخود مغر من خواهرشم.(یعنی همه جا باید یک تو مخ باشه😒😑) بعدش رفتیم تو رخت خواب فردا صبح بینگی(همون سنجابه) هممون جز جوآنا رو با لیس زدن بیدار کرد(من تجربشو دارم البته سنجاب نه خرگوش خیلی کیف میده)من یک دامن و بلوز سورمه ای سارا و امیلیا یک تیشرت وشلوار مشکی و کتی و ژینا هم یک پیراهن تا زانو سبز پوشیدن جوآنا هم که جز جامعه بشریت حساب نمیشه😂😂 رفتیم سالن سرسرا تام و دراکو و متیو و جوزف هم اومدن داشتیم سر صبحونه خوش و بش میکردیم جوآنا هم تو جمعمون راه نمیدادیم
یهو یک دختره ای اومد و گفت:(سلام من کیتانا بلک هس.....)ژینا وسط حرفش پرید و گفت:(تووووو😠خودت به زبون خوش برو خائن پس فطرت(اگر غلطه ببخشید))-ساکت شو ژینا بلک. ژ:اسم خودتو بلک نزار ک:بس کن زمین هم به آسمون بیاد خانواده من بهتر از اون خانواده ترسو توعه ژ:کدوم خانواده مادر نداشته ات یا پدر قاتلت ک:برو گ.م.ش.و. بعدم پاشد رفت. تام:این کی بود ژ:دختر عمو خائن من کیتانا بلک مثل پدرش. امیلیا:دختر سیریوس بلک گریفیندوری درسته.ژ:آره از زبان کتی:یک سوالی از دیشب برام پیش اومده بود فقط میترسیدم ناراحت بشه ولی دیگه نمیتونستم پرسیدم:(سارا مامان تو چجور آدمیه)-خشن و بی اعصاب خب مامان من قبل از جادوگر شدن دزد دریایی بوده.پدرش دزد دریایی و مادرش جادوگر بوده وقتی مامان من تحصیلش تو هاگوارتز تموم میشه پدرش میمیره و اون میشه کاپیتان کشتی هنوزم کاپیتانه فقط کمتر سر میزنه و بیشتر کارا دست معاونشه(این قسمت رو بر اساس علاقه به دزدان دریایی نوشتم😂)

ک:یعنی شمشیر زدن بلده؟-منم بلدم کلاسا که تموم شد میتونم شمشیرمو نشونت بدم. بعد رفتیم سر کلاس تغییر شکل بعدشم کلاس پرفسور اسنیپ از زبان لیندا:تو کلاس معجون سازی پرفسور اسنیپ انگار با من و هری پاتر و هلن پدر کشتگی داشتی سوالایی میپرسید که فک کنم خودشم جوابشو نمیدونست من همه رو جواب میدادم هلن هم بدک نبود ولی هری پاتر کلا از هفت دولت آزاد بود جسیکا میگفت خیلی شکل هری پاترم ولی به نظر من هلن بیشتر شبیه هری پاتر بود.جسی خیلی دختر خونگرمی بود ولی با سابرینا صمیمی تر بودم تهیونگ هم پسر خوبی بود.هنوز با فیلیپ قهر بودم بعد از کلاس رزی جکلسون و هلن و جانگ کوک اومدن جلو دست دادیم و صحبت کردیم فیلیپ نیومد به ج.ه.ن.م از اینکه اینقدر با رزی گرم میگرفت و صمیمی بود لجم میگرفت خواهرشو ول کرده بود رفته بود با اون. شمشیر سارا👆
از زبان سارا:رفتیم سر کلاس پرواز موقع پرواز نویل جاروش از کنترل خارج شد و پرواز کرد بردش و انداختم پایین اونم از یکی از میله ها آویزون شد بعد گوی فراموشیش افتاد و خلاصه رفتن دراکو گوی فراموشی نویل رو برداشت یک جوری قیافه گرفته بود انگار جام کوییدیچ رو گرفته کتی هم که محو بود وقت کرم ریزیه😈 رفتم کنار کتی و جوری که خودم و ژینا که کنارم بود بشنویم گفتم:(سر زنگ هندسه میگم این حرفا بسه کاشکی این زنگ بخوره دل به دلدار برسه.)کتی به خودش اومد هلم داد اونور(نه یجوری که بیوفته)ک:لوس مسخره س:مگه دروغ میگم غیر از این نیس که فقط یک مشکلی هست باید مالفوی رو بندازیم هوا ببینیم تو میگیریش یا پانسی(امیلیا هنوز از دراکو خوشش نمیاد.)ک:سارا میزنم لهت میکنم.
س:منم همه اینا رو بلند میگم بعد میتونیم به عنوان گوجه فرنگی آبتو بگیریم باهات ترشی کلم درست کنیم. نفهمیدیم چی شد که مالفوی و پاتر پریدن به همدیگه حالا پاتر بدو مالفوی بدو بلخره گوی رو گرفت. از زبان هری:احساس میکردم جلوی جسیکا قهرمان جلوه کردم. احساس غرور میکردم تو این حالت بودم🦁که پرفسور مک گونگال اومد و شدم این🐭با خودم بردش و بع یک پسری به اسم الیور وود گفت عضو حدید کوییدیچم.
از زبان تام:با بچه ها رفتیم جای کوییرل داشت سوال دو تا از بچه ها رو جواب میدادم مارو که دید گفت اونا برن. ازش پرسیدم:(خب چطور پیش میره سنگو پیدا کردی؟)-آره امشب قرار برم سراغش شما هم با بچه ها برین که مطمئن بشین همه رفتن. ت:باشه خدافظ کوییرل:خدافظ از زبان هلن:با هری و لیندا و جسیکا و فیلیپ و رزی رون و هرمیون و کیتانا اتفاقی رفتیم بخش ممنوعه. اونجا یک غول سه سر دیدیم با جیغ و داد فرار کردیم.
فردا صبح سر میز صبحونه راجع بهش حرف میزدیم که تو روزنامه خوندیم یکی قصد داشته از بانک یک چیزی بدزده قرار شد به هیچ کس چیزی نگیم. لیندا گفت:(شاید همون چیزیه که سگه ازش حفاظت میکرد.) جسی:احتمال داره. لیندا:باید بفهمیم اگر ارزشمند باشه و به دست اسمشو نبر برسه دنیای جادوگری تو خطر میوفته. فیلیپ:تو لازم نیست نظر بدی. رزی:بچه ها بس کنید. فیلیپ:چشم. لیندا:اوهو آفتاب از کدوم طرف در اومده حرف گوش کن شدی. فیلیپ:بودم به حرف تو گوش نمیکردم. کیتانا:خب بچه ها من میرم کتابخونه.
هرمیون:باشه منم غذامو خوردم میام. از زبان دراکو:داشتم میرفتم پیش بچه ها که حرفای پاتح و دار و دسته اشو شنیدم بعد رفتم پیش بچه ها و گفتم:(اینا دیشب رفتن بهش ممنوعه. تام:کیا؟ دراکو:جسیکا و فیلیپ و رزی و ویزلی و گرنجر و کیتانا و لیندا و هلن و پاتح اگر به پرفسور بگم حالشون جا میاد. تام رفت تو فکر ژینا یک بشکن جلوش زد و گفت:(کجایی) تام:کوییرل احمق. دراکو به هیچکس نمیگی فهمیدی. بعدم بلند شد و رفت متیو:هری تام صبر کن میخوای چکار کنی. تو نتیجه هم نوشتم برو ببین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هروقت نوشتی بگو من سعی کنم منتشرش کنم🤪
چشم
سارینا جون پارت جدید رو گذاشتم اگر زحمتی نیس لطفا منتشرش کن
باشه حتما😊
😘😘😘
گفته بودی میترا قراره داستانت رو بنویسه.نام کاربریش چیه؟
نه خودم هستم میزارم
آهان باشه چقدر خوب
اجی میگم هنوز ایده نداری واسه داستانت من داستانت رو خیلی میدوستم🥺💚💚
بمنتشر مهمه🥺💚
چرا دارم ببین میخوام سال اول رو تو پارت بعد تموم کنم آخراشه الان جای شطرنج جادویی ام
😐😐😐😐😐😐ادامه نمیدی داستان رو؟🤣🤣😐😐😐😐😐😐حوصلم سر رف 😐💔😂😂😂😂😂😂😂😂
منتشر مهمه
دارم میرم از تستچی👋🙂
❤❤❤❤❤❤
راستی میشه مهاجم اصلی تیم ریونکلاو باشم؟؟
آره فقط چون سال چهارم وارد میشی یکم مونده تا بیای
من فقط میخوام داستانت و بخونم.❤
عرررررررررررررررررررر رررررررررررررررررر رررررررررررررررررر دراتی رو ادامه بده😍😹💚تا تهش دراتی😍
حالا میخوای بلند بگم به عنوان گوجع ازت استفاده کنیم😁😁😁
پارت بعد درالیا هست باز بعدش دراتی
کتی خدافظ
دارم از تستچی میرم👋💙🙂
منی که هنوز نیستم😐😂
نه تو و لورا اسنیپ و اسکارلت مالفوی آموخت مالفوی و فلورا مالفوی از سال دوم به باند خبیث ما میپیوندیو
عالیییییییییی✌💚😍
🙏🙏🙏
فقط خودت بگو چجوری تو و هانا رو بچسبونم بهم😆😆
ما چسبیدیم بهم😹😹😹😹✌
😂🤢
آه چه ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه
فقط یک نکته تام به خاطر اینکه دراکو به امیلیا نگاه کرد با اینکه دراکو دوستش بود اسلیترین هم بود میخواست بکشش بعد سدریک بیاد چشمک بزنه که جفت چشماشو در میاره😂
منتشر کن داستانه
این بهتره
رایج ترین نوع عاشق شدن در دانشگاه های ایران 😂😂😂😂
خدافظ
من دارم از تستچی میرم خیلی دوست دارم🙂👋
چراااااااا نرو 💔💔
پاترهدا خیلی کمن بیه هم کاری نمیکنن
خو تو بری که کمتر میشیم💔
خودم میدونم این سوال از زبون من عجیبه ولی میخوام از بقیه بپرسم😎
سلام کاربر عزیز،اگر میشه از شما سوالی بپرسم.بنده خبرنگار دنیا تست هستم.🙂ببخشید اما می خواستم بدونم شما برای چی پاارهد شده اید؟ه.ی.ت نمیدهم.فقط برای تستم دلیلش را از چند پاترهد پرسیدم.ممنون میشم اگر پاترهد دیگری اینجا بود جواب سوالم را بدهد.ممنون🙏🏻🌹منتشر
برای این پاترهد شدم چون این دنیا برام کافی نیست. چون منو به اعماق تخیلاتم میاره و باعث میشه ادامه بدم😊💚
سلام خبرنگار
من یک داستانی رو مینوشتم و برای اینکه شخصیت اصلیش میخواست همکلاسیشو بزنه یک کلیپ میخواستم تا بهتر بتونم بنویسم این بود که تو گوگل کلیپ کتک خوردن دراکو از هرمیون رو دیدم خوشم اومد رفتم دنبالش بعد کتاباشو خوندم بعدم فیلماشودیدم اینجوری پاتر هد شدم.
بازیه منتشر کن لطفا
چون میتونی تو تخیلاتت، تو یکی از دنیاهایی که ساختی جادوگر باشی👍🏻💖