آخرش به هم میرسیم پارت2

از زبان مرینت:پس از کلی گریه ی من و دلداری تیکی آلیا بهم زنگید(برای بار سوم) بازهم جوابش را ندادم از زبان الیا:خیلی مرینت شدم، چندبار دیگه بهش زنگ زدم ولی جوابم را نداد دیگه خیلی نگران بودم

رفتم خونشون، کسی رو تو اتاقش راه نمیداد حتی مامان باباش، جریان رو از مادر پدرش پرسیدم گفتن(لوکا آمده بود....... بعد هم دیگه کسی را تو اتاقش راه نداد) وقتی ماجرا را فهمیدم بیشتر می خواستم برم پیش مرینت

اما بازم نمیشود😔😔 از زبان آدرین:با کاگامی رفتیم پیست پاتیناژ بهم یکم از حرکاتی که بلد بود را یاد داد(البته به سختی یاد گرفتم) جدیدا ارباب شرارت کسی رو شرور نکرده از لیدی باگ هم خبری نیست احتمالا اونم درحال استراحته این من

از زبان کاگامی:آدرین جدیدا وقت بیشتری برای من میزاره و من خیلی خوشحالم 😊و علاقم به اون خیلییییی خیلییییی خیلییییی بیشتر شده (البته هنوز همه ی ماجرا را به مادرم نگفتم!!!!!!!!!!!! )

پایان پارت دوم

امیدوارم خوشتون اومده باشه😙😙