آخرش به هم میرسیم پارت1

از زبان مرینت:صبح رفتم دانشگاه با آدرین رسیدم باز هم مثل همیشه به تته پته افتادم خلاصه سلام کردیم، بعد از دانشگاه رفتم پیش لوکا ملودی جدیدش را برام زد بعد باهم رفتیم سینما خیلی خوش گذشت بعد من رفتم خونه. به الیا گفتم بیاد تا روی پروژه ی مدرسه کار کنیم، الیا هم طبق معمول با نینو اومد،کارمون که تموم شد رفتن منم رفتم به تخت خواب

از زبان آدرین:بعد از کلاس شمشیر بازی با کاگامی رفتیم بستنی آندره و یک بستنی با طعم نعنا و پرتقال گرفتیم و خوردیم خیییلی خوش گذشت بعد با هم صحبت کردیم و....

از زبان لیدی باگ:تیکی خال ها خاموش از زبان مرینت:لوکا برای دیدنم به خانه آمده بود لوکا:مرینت من خسته شدم انقدر بهونه میاری و میری ، میفهمم تو منو دوست نداری! برو با هرکی دوسش داری مرینت:اما نه لوکا اصلا اینطور نیس

از زبان لوکا:از اونجا رفتم از زبان مرینت:خیلی ناراحت بودم تیکی دلداریم داد ولی بازم آرام نشدم حتی پانزده روز هم افسرده شده بودم و خودمو تو اتاقم حبس کرده بودم.

از زبان آدرین:همه چی عاااااالییی بود فقط مونده بود همچی رو به پدرم بگم یعنی سخخخخخخت ترییییییییییییین کاااااار ممکن پلگ:بابا سخت نگیر اونقدرها هم سخت نییییییس

پایان پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان😘