16 اسلاید صحیح/غلط توسط: A_~_A انتشار: 4 سال پیش 437 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لطفاً کپی نکنید
( مرینت+ آدرین_) + چی چی می گی کارمن جونم من با این پسره هیچ کاری نکردیم اینا رو رسانه هاس اهتند در ضمن من بهش علاقه ندارم اون فقط یک مهمون و بس😑 یهو تلفنم زنگ خورد.جک بود دوستم. سلام جک سلام مرینتی خوب چخبر..مرسی ممنون خوبم شما چخبر از کالیفرنیا چخبر... هیچ سلامتی اوضاع داره بدتر میشه راستی خواستم یک چیزی بگم
...چی... منو بچه ها یعنی ۱۵ نفرمون می هپایم لیایم پاریس واس دانشگاه و اینجور چیزا به خواسته پدر هامون....واقعااا...اهوم ارعه راشتی یک ویلایی واسمون جور کن پاریس....برو خودت جور کن بابا من بدبخت شدم😑... همسن سر قضیه این عکس تو و این پسره مو قشنگ که همه خوندن.... چییی شما هم خوندین...ارعه بابا اینجا جنجال به پا شده.😂... خوب برو این رسانه ها رو هک کن تا همه چی حذف بشه اینجا نمی تونم هک و اینطور چیزا کنم دستمم گیره... خوب اومدم پاریس می کنم منم دستم گیره فردا کی بینمت آدرس خونتونم بده شاید با بچه ها یک سری زدیم...خوب خداحافظ بزغاله هاا...بای دختره ای چشم سفید😂..... شام خوردیم یهو تام یک آب ریخت روس صورتم و کاترینم عمس گرفت خداروشکر کسی اینجا نبود که منو تپی این وضع ببینه😑😂.. گفت: چته دیونه موهام رو خیس کردی سرما بخورم نه من نه تو کرونا رو می دم مثل سوپ بخوری..تام: جرعت نداری😂😑+ دارم خوبم دارم نکبت توی خونه نشونت می دم نگاه کاترین مردم داشت عکسه رو پست و اسنوری می کرد داد زدم نهههههه کاترین نهههه نکننننن کار از کار گذشته بود پستش کرد😑😑😑😑😑
گفتم:ای دختره ای بز کم عقل چرا پست کردی کاترین: هیچی همین طوری😂 خواستم ع*ش*ق*ت تو رو توی این خالت ببینه واسه اونم فرستادم😂😑💔 مرینت:ع٫*ش*ق*م مگه من از اینا دارم واسه کی فرستادی دختر ای کم عقل واس.... اقاتون آدرینییی😂 + چیییییییی چیکارررر کردییی تو دختررر آبروم رو بردی من اینجا آبرو دارمم😭😭 کاترین: خوب دیگه نداری عررر😂
سریع گوشی رو از کاترین گرفتم و توی اینترنت پاکش کردم چه عنوانی هم گزاشته بودد😑 گفتم خدا بزنه توی اون فرق سرت دارم واست خانوم ... زنگ زدم واسه مامان( سلام مامان... سلام دخترم خوبی غذا خوردی بوه ها سالمن..بله متشکرم مادر جان یک قضیه در مورد این کاترین بود خواستم واست بگم کاترین: تروخدا نگو گل خوردم😂 ...برای کاترین زبون در آوردم و گفتم: و صدامم گرفتم آخ مادر جاه این دختره ای چشم سفید فهمیدی دوست مذکر داره😲🤭..چیییییییییی کاترین می کشمتتت دختر خجالت نمی کشییی یعنی پام برسه اونجا نابودت می کنم😂....۴۰ دقیقه بعد ساعت۷: کارمن: خوب من رانندگی می کنم + باشه کجا میریم.. حالا تو صبر کن و ببین..+ داشتم به خیابان و مغازه ها نکاه می کردم چشمم به یک مغازه ای نان فورشی و شیرینی فروشی افتاد نوشته بود دوپنگ چنگ پر از مامارون کوکی وکیک.. بود خیلی دلم می خواست برم تپی اون مغازه ولی از اونجا گزشتیم و از مغازه هه دور شدیم به خودم اومدم ما دقیقا جلوی دره خونه ای آدرین بودیم گفتم: اینجا دیگه کجاست چرا آوردیمون اینجا ها گفت: خوب گفتم ما که اینجا به جز این ادرین کسی رو نمی شناسیم بهتره یک سری بهش بزنیم
+ ای خدا من وقدر بدبختم کاترین: وای عزیزم چرا انقدر نکرانی چیزی که نشده چرا انقدر آشقته و ناراحتی😏 آب ذهنم رو قورت دادم و گفت: هیچ همین طوری راستی زیاد حرف و بحثم نکنید از قضا در خونه رو هم زدن یک مردی بود و درو رو باز کردن با خجالت وارد حیاط شدم و گفتم با پاهای خودم اومدم توی خونه ای اقا گرگه🐺 جلوم کاترین و کارمن بودن و هری و تامم باز جلوم بودن در اصلی خونه رو زدیم آب دهنم رو قورت دادم آدرین جلوی در بود هداروشکر من پایین پله ها وایساده بودم نمی تونست منو ببینه _ سلام بهبه خوش اومدین خوش خالم اپمدین کاترین: خواستیم بهتون یک سری بزنم کارمن: درسته گفتیم مزاحم شما بشیم و تام هری هم باهاش دست دادن و همه رفتن تو به غیر از من بالاخره منو آدرین با هم تپی حیاط تنها شدیم اون بالای پله ها وایساده بود و دست به سینه به لبه ای در لم داده بود و منم دستام رو پشت کمرک کردم _ نمی خوای بیای داخل هپا سرده یک نگاه به تیپش کردم یک سویی شرت و شوارش کلا هم خردلی مشکی😑 گفتم اهم بله ببخسید مزاحم شدیم بوه ها منو با خودشون اوردن و از پله ها بالا رفتم و باهاش دست دادم دستم رو جلوش دراز کردم و اونم دستم رو کشید طرف خودش و در خونه رو هم بست و من آدرین توی حیاط موندیم منو کشید بغلش خودش و سرش رو گزاشت روی شونه هام و منو به خودش نزدیک کرد و دستش رو دور کمرم حلقه کردم یک قرمز و خجالت کشیدم
_ دلم واست تنگ شده بوپ چرا تنهام گزاشتی + آدرین بس کن بچه ها منتشرن شک میکنن _ نکران نباش دلبر کسی نمیاد + ادرین ولم کن بسته دیگه هوا سرده هم من سرما می خورم هم تو و گفت باشه و دستش رو گزاشت روی چونه ام و کشید سمت صورت خودش و منو ب*و*س*ی*د 😳قرمز تر شدم و حتی تلاش نکردم از ش جدا شم جلوی اون قوی نبودم اون خیلی قوی بود
تنها کسی بود که جلوس نمی تونسم مقاومت کنم.از هم جدا شدیم و گفت. آدرینن نکن خوب چرا این کا رو می کنی._ چون خیلی خیلی خیلی ع*ا*ش*ق*ت*م.❤️🙊بهم دیگه نزدیک تر شدیم.وگفت:می دونم که توهم به من یک حس هایی داری😎💙🖤💦+عمرا ادرین خان درو باز کردم رفتم تو اونم پشت سرم اومد بچه ها تپی سالن بالا نشیته بودن منم اذز سوار آسانسور شدیم گفت: چرا هرجا میام باهام میلی گفت: من کاری با تو ندارم دلبر میزبانم میزبان😂گفتم:راست می گی 😐💔+ بهم نزدیک تر شد ازش دور تر می. شدم اخرش وسط آسانسور وایسادم و اون اومد طرفم دستش رو گزاشت جلوی آینه ها و بهم نگاه کرد نمی دونم چی شد و آسانسور یک حا وایساد و خراب شدن شانس منه بدبخت خراب شد😐💔 ولی نور بود و حرکت نمی کرد و گفتم برنامه ریزیه هست آدرین گفت: بله دلبر😂 یهو بهم نزدیک تر شدم و منو با شدت بیشتری ب*و*س*ی*د😳🙄 نمی تونستم ازش جدا بشم دست خودم اصلا نبود،😐 هی بهم نردیک و نردیک تر می شد. دیگه دستش روی کمرم بود و منم ناخواسته دستم روی شونه هاش بود بنظرم صد نداشت به همین راحتی ولم کنه
از خود بی خود شدم و منم همراهیش کردم😳 آدرین اولاش تقلا می کرد که ولم کنه ولی پنج دقیقه بعدش اونم منو همراهی کرد نمی تونستم حتی واسه ۵ دقیقه ولش کنم به معنای واقعی ع*ا*ش*ق*ش بودم
اقا ببخشید وسط داستان میپرم وسط این میراکلس و ..... اینا رو بیارم توی داستان یا نه خودتون بگید دیگه😆. و هنوز تصمیم نگرفتم که این داستان رو ادامه بدم یا نه ولی به احتما ،۹۹ درصد بله میدم
به خودم اومدم.خپاستم حال آدرین رو بگیرم و با کفشم محکم کوبسدم روی پاهاش😂. بدبخت ازم جدا شد و پاشو گرفت بالا و آخ و واخ می کرد منم از فرصت استفاده کردم و اون زنگ رو زدم. آسانسور راه افتاد_ ویی مرینت پاهام نشد تو یکبار همراهی کنی😐💔+ تو خواب البته ورا که نه راشتی خجالت بکش باید با مهمونت این طوری رفتار کنی نمی گی معزب می شه ها _ بعش فکر می کنم راستی تو هم خوب همراهی مردیا🤭😎🙊+ می گم که خواب دیدی آدرین خان😐 در آسانسور باز شد بچه ها نشسته بودن و با همون کاگامی بود کی بود خوش و وش می کردن دهنم باز مونده بود😐💔 هری که چسبیده بود بهش 😑 کلاهم رو در اوردم و موهام رو با کش مو بستم🙊 رفتم روی اون مبل تک نفره مشستم و گفت: سلام خانم کاگامی خوش حالم همو باز ملاقات کردیم❤️ # بله منم خوش حالم اومدم سری به آدرین بزنم + خوبه خوش اومدید منم به اصرار خانواده مزاحم شدم . آدرین اومد روی کاناپه رو به رویم نشست😑 و کاگامی خودشو به آدرین چسبوند یهو زنگ خورد و چند نفر از آسانسور پیاده شدن همون دختره مو قهوهایی بود با یک پسره که دور گردنش هدفون بود و چند تا دختر و پسر دیگه آدرین بلند شد و به همه سلام کرد منم از اون دور واسه همه دست تکون دادم اسم دختره چی بود ها اها آلیا و چند تا دهتر دیگه اومدن حلوم و گفتن واقعا شما مرینتی گفت بله مرینتم از دیدن شما واقعا خوش حالم و اوناهم روی کاناپه بغلی نشستن همه خودشون رو معرفی کردن و الیا گفت چه شبی بشه امشب جمع همه جمعه و یهو دوباره زنگ خچرد گفتم اوهه اقای اگرست انگار بد مزاحم شدم انگار امشب مهمان داشتید ..ای وای من کلویی اومده بود و اومد سمت منو بوه ها گفت وییی واقعا خوش خالم از دیدنتون 😍 گفتم: همچنین سرم رو کردم توی گوشی کاگامی و کلویی هی به ادرین نزدیک تر می شدن و بچه ها هم داشتن باهم حرف می زدن حوصله حرف زدم رو نداشتم خلاصه ادرینم داشت خوش و ش می کرد پالتوم رو پوشیدم و رفتم روی کاناپه
رفتم روی کاناپه اقا اشتباه شد چی بود اسم یادم رفتم توی حیاط و روی یک صندلی نشستم نگفته بودم بهتون چند ماهی هست که س*ی*گ*ا*ری شده بود 💔😑نمی دونم ورا ولی آرومم می کرد توی حیاط کنار استخر بودم و چند تا پیک زدم 🚬 حالم بد بود احساس می کردم اینجا حای من نیست توی حال خودم بودم با س*ی*گ*ار که یکی اومد روی صندلی بغلش نشست پشم نگاهش نکردم واسم مهم نبود کی هست و به حرف زدن در اپمد و گفت پس س*ی*گ*ا*ری هم هستی 🚬 نگاهش کردم مزاحم همیگش بود آدرین بود خندیدم و کفتم اره هشتم خوشت نمیاد😏 و بعد یکم خندیدم و گفتم 😂 برو تو دلبرات منتظرن،😏 _ حسودی می کنی+ به کی حسودی کنم؟! و بعد سکوت مردم و توی دلم گفتم واسم مهم نیست راستش و گفتم برو دوستات منتظرن و بعد گفتک: ببخشید مزاحم شدم🚬 برو خوش باش و بعد ذستم رو گرفت و گفت امشب چته مرینت + هیچی _ این طوری نمی شه بیا بریم بالا+ داشتم به خرف هاش گوش می دادم دستم رو گرفته بود و منو برد توی آسانسور و برد منو توی حمع و نشوند روی صندلی نمی دونم ورا همه نگاه می کردن😑💔 خندم گرفت .. ادرین اومد کنارم نشست. و کفت کیا میاد مچ بندازیم همه اومدن و همه ازش باختن😂 حتی تام و هری من مونده بودم خودم😑 گفت خانم مارکز نمی خوای امتحان کنی گفتک: خوب باشه رفتم جلوش و دستم بین دستاش بود بین اون دستای گرمش داشتم سعی مس کردم که ببرمش ولی نمی شد گفت ای وای ادرین نکاه تلویزیون کن روشو برگردون و گفتم خوب تمامم بفرما اگراست
ادرین روش رو برگدون و گفت چی شد کلک زدی 😑💔 گفتم: خوب دیگه رفتم روی کاناپه و یهو دوتا چسبون اومدن کاکامی اومد کنارمن نشست و کلویی اون ور.. یکم ناراحت شدم و رفتم پیش کاترین و یک پسره مو آبی کاترین و اون داشتن حرف می زدن پ می خندیدن پسره یک گیتار دستش بود چشما به چشماش افتاد بلند شد و گفت به به پی شما مرینت مارکز معروفی ..بله متشکرم از تون خوش خالم از دیدنتون.. و نشستم همه یم هم صبحی داشتن جام کلا اینجا نبود بهتون گفتم که ادم اجتماعیی نیستم رفتم روی یک صندلی ادرینن داشت فقط می خندید با اون دختر ها چسبون رفتم توی گوشی و با مایکل و جکیسا چت می کردم دوستم بودن . بدون سر و صدا رفتم سوا آسانسور داشت در آسانسور بسته می شد که بین اون در ها چشم های من و ادرین به هم خورد و دست براش تکون دادم. از پاه ها رفتم پایین سوار ماشین شدم و با سرعت از حیاط و خونه رفتم بیرون
رفتم توی خونه خودمون همه جا تاریک بود. چراغ ها رو روشن کردم.رفتم زیر زمین که یکم بوکس کار کنم دستکش هام رو پوشیدم یاد اون لحظه که آدرین داشت برام می بست. افتادم بی اختیار اشکی از چشمام افتاد رفتم سمت کیسه همه ای غمم رو توش هالی کردم و اخر دستم رگ به رگ شد رقتم جعبه ای پانسمان رو بیارم . داشتم دستم رو پانسمان می کردم که باز یاد اون خاظر افتادم آخرین بار اون برا بست . برام دیگه مهم نبود هیچیی .
رفتم توی اتاق پتو رو کشیدم روم و چشمام رو بستم! ۸ ساعت بعد: از خپاب بیدار شذم ساعت ۹ بود گفتم ای وای من دانشگاه خواستم برم کاترین و بوه ها رو بیدار کنم که بادم اومد گفتن اکشب نمیان به هاظر آب و هوای طوفانی.سریع یک دوش گرفتم موهام رو دم اسبی بستم دستکش ماسک و عینکمم هم زدم یک رژ صورتی رنگم زدم تاپی پوشیدم و یک کت هم پوشیدم روش و پالتو هم انداختم روی شونه هام کلا تیپ آبی زده بودم و با یک کفش اسپرت معملی و آبی رفتم سریع یک صبحانه بخورم که دیدم یک نامه بود انگار صبحی سریع اومده بودن و رقتن دیرم شده بود لامبورگینی رو برداشتم و سوارش شدم از همه ناراخت بود که دیشب منو تنها گذاشته بودن راستش به تنهایی عادت نکردم بودم داستم از سمت بلوار رد می شدم که همون نانوایی رو ذیدم سریع یک پارکی کردم و وارد مغازه شدم بوی کلوچه شکلاتی و ماکارون همه جا پر کرده بود یک مرد درشت هیکل اومدم جلوم و بعد از ۱۰ دقیقه با یک جعبه ای آلی رنگ و چند تا مامارون ابی که با طعم بلوبری بود به سمت دانشگاه رفتم
اول سمت دفتر دانشگاه رفتم گفتم که یک مشکلی پیش اپمده بود و مجبور شدم دیر بیام. رفتم سمت کلاسa7 در کلاس رو زدم و سر و صدا خیلی میومد 😑 یک دختر بلند گفت بفرمایید وارد ملاس شدم و عینکم رو در آوردم نکاه بچه ها کردم همونایی بودن که دیشب اومده بودن همه بودن به حز کاترین کاترینم که معلوم بود که نباید باشه سال بعد باید بیاد حتی آدرین هم بود همه جا پر بود به جز کنار ادرین گفتم سلام مرینت گارسیا مارکز هستم خوشبختم خواستم برم سمت کاترین که هری اومد و فقط یک جا بود کنار یک دختر که تام اومد همه جا پر بود به جز کنار ادرین و ادرینم دستش روی پیشونی هاش بود و نگاهم می کرد یک تیپ مشکی زده بود و کت و شلوار اسپرت رفتم کنارش نشستم و گفتم سلام راپونزل + حواب ندادم و فقط سرم توی گوشی بود کارمن: سلام خواهری چرا دیر اومدی + با جواب ندادم تام: چته خانم رییس + جوابی برای هیچ کدوم نداشتم بگم و سرم فقط توی گوشی بود یکی در کلاس رو زد چیزی که می دیدم رو باور نمی کردم جک و مایکل بودن،😍 نکاه همه کردن و خواهر نگاه نیمکت ما کردن و منو ذیدن بلند شدم و رفتم سمتشون و اونا هم اومدن سمتم و گفت واییی جک و مایکل خوش حالم اومدید و پریدم بغلشون قیافه آدرین دیدنی بود اون ها هم منو بغل کردن و گفا. wow سلام خانومی دلم برات تنگ شد بود رفیق + ویی منم همسن طور و یک نیمکت اومد توی ملاس و اونا کنار نیمکت من نشستن،😍 گفت: خوب چخبرا ندیده بودمتون از بچه ها چخبر ... هیچ اونا دیگه نمی تونستن بیان اینجا همه جا پر بود رفتن تا یک جا رو پیدا کنن... یکی دختر اومد توی ملاس و گفت این زنگ معلم ندارید مایکل و تام داشتن با هم حرف می زدن و منم باز رفتم توی گوشی_ راپونزل چته ورا جواب هیچکس جز این پسرا رو نمی دی+ سکوت کردم
آدرین: جواب هیچکس رو نمی داد دو تا پسر اومد داخل دوتاشون موهای بلنت داشتن و پشت سرشون بسته بودن با از این تیپ های هنری،😑 و مرینت یهو پرید بغلشون😳🙄 و اونا رو بغل مرد باوردم نمی شد💔💔💔🙄😐 جوای منو نمی ده ولی حواب این بچه ها رو می ده اصلا جوابم رو نمی داد
مرینت: از سر جام بلند شدم و آبی به صورتم به زنم نمی دونستم WC, کجاست خلاصه بعد از یک بدبختی پیداش کردم می دونستم فعلا کسی نکیاد پس داشتم صورتم رو می شستم که یکی بغلم کرد و منو کجاست کنار شیر آب بوی تنش آشنا بود اون آدرین بود شیر رو بست و صورتم رو اون ور کردم چونه ام رو گرفت و کشید سمت خودش و بهم گفت مرینت سه ساعته دارم با تو حرف می زنم سکوت کردم. باز روم رو کردم اون ور ولی این دفعه سفت تر کشید و گفت چرا باهام قهری.چشمام رو به طرف سقف برد و یهو حس کردم اون منو ب*و*س*ی*د 😳 خجالت کشیدم این جا چیکار می کنه توی wc دخترانه بهش نگاه کردم دارع زیاده روی می کنه منو هی می**سه خجالتم خوب چیزه منی که ۱۸ سال تا الان رابطه و اینا نداشتم داره اینکارو می کنه
16 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
داستانت عالیه اگه ادامه ندی ۷ودمو میکشم بعد خونم میفته گردن تو ها پس ادامه بده
عالییییییییییییییییییییییییییی بود❤️❤️🌺🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺
واییی خدای من 3_4هنوز نیومدههههههه ولی من تا پارت هشت گزاشتم توی سایت😐😐 راستی بیاین تو اخرین خبر یک پست بزارید مثلا بنویسید تازه واردم تستچی من با اکانت ترانه پرسپولیسی میام و اونجا باهم خوش میگذریم
چراااااااااااا
پارت ۹ نمیزاری
بذار ترو خدا
وای خیلی زیبا بود😍😍
سیگاری اش نکن طرفدار هایت کم می شود
و اگر سیگاری کنی به شخص من دوست ندارم
از قسمت ۶ دیگه سیگار نباشع
عالی بود فقط سه چهار کو پس؟؟؟؟
پس ۳ و ۴ کجاست😕
عالی یه کلام دمت گررم
اقا فقط سیگاری ش نکن خواهشا🤦🏻♀️😐اینو کم داشتیم
اشتباه زیاد داشتی املایی ولی عب نداره بجاش خیلی قشنگگگگگگگگ بود زود به زود بزااااااااار😝😝😝😅😅☺️☺️❤❤❤❤❤❤❤😋😋😋😋