🖤زندگی اینه 🖤p11

پرستار : متاسفانه حال خانم دوپن چنگ اصلا خوب نیست 😔هر دقیقه داره ضربانش داره میاد پایین و پایین تر 😰خودتون رو باید اماده هر چیزی بکنید😔

سابین: 😭😭😭خانوم پرستار شما میدونید چرا به دفعه مرینتم از هال رفت😢😢😢 پرستار : شک زیاد ، به خیلی استرس و ناراحتی ایجاد شده برای همونه 😥

تام: خیلی ممنون خسته نباشید😶 پرستار : و درضم سعی کنید وقتی به امیدخدا بیهوش اومد این اقا (منظورش لوکا هست)پیشش نرن 😥😡

تام : اخه برای چی لوکا که کاری نکرده اصلا مرینت رو ناراحت نمیکنه برا چی خانوم پرستار 🤔😣 پرستار : وقتی ایشون رفت توی اتاق خانم دوپن چنگ ایشون حالشون بد شد 😣

حالا به دلیل چی نمیدونم ولی ایشون باعث شدن ضربانش خانم دوپن چنگ بیاد پایین لطفا ایشون رو نبرید پیشش ممکنه که وقتی بیهوش اومد دوباره حالشون رو بد کنه این اقا 😡

تام : لوکا همین الان کل ماجرا رو از اول تا اخرش برام تعریف میکنی 😡 لوکا: اممم چیزه 😢 تام : و بدون دروغ 😡😡😡😡😡