
سلام دوستان پارت هشت امیدوارم لذت ببرید
جیغ زدم ادرینننننن هلم داد اونور سقف ریخت رو سرش داد زدم ادرینننننن ادرینننن داد زدم همگی برید بیرون الان سقف میریزه زنگ زدن امبولانس من تبدیل شدم با گریه اون گچ و دیوار و زدم کنار دیدم خون از سرش میاد همش گریه میکردم خداروشکر همش نریخته بود کل نیروهای بیمارستان اومدن گفتن لیدی باگ شما برید شهر رو نجات بدید ما اقای اگراست رو میبریم بیمارستان گفتم باشه هر چی شد خبر بدید صورتش پر خون بود خودمو کنترل کردم رفتم دیدم یه ابر شروره انقدر عصبی بودم جوری نیرو داشتم که بدون لاکی چارم شکستش دادم
سریع کفشدوزک معجزه اسا فک کردم ادرین خوب میشه اما نشد چون زخمش عمیق بود چون استاد فو گفته بود زخم های عمیق رو نمیبره سریع با شکل مری رفتم بیمارستان گفتم دکتر حال اقای اگراست چطوره گفت خوبه ما جراحیشون کردیم اما زخمشون عمیقه شما چه نسبتی دارید با ایشون گفتم دوستشم گفت باید به خانوادش خبر بدیم زنگ زدن گابریل گفتن بیاید با عجله اومد با ناتالی گفت پسرم میخوام پسرم رو بببینم
گفتن صبور باشید به من گفت شما خیلی زحمت کشیدید گفتم نه من اینجا میمونم اخم کرد دیدم مدیر و خانم بوتسیه اومدن و بعدش بچه ها الیا اومد بغلم کرد منم چشامو بستم گریه کردم گفت اروم باش دختر دکتر اومد گفت میتونه یه نفر بیاد ببینتش پدرش گفت من رفت داخل بعد اومد گفتم منم میتونم برم دکترگفت باشه
اما پنج دقیقه رفتم به اون صورت زخمیش نگاه کردم گریم گرفت دستمو گذاشتم رو صورتش گفتم تو بخاطر من جونت رو فدا کردی ازت ممنونم اما اگه منو دوست داری تورو خدا چشاتو باز کن بعد خوابیدم رو سینش گریه کردم گفتم من بدون تو میمیرم یه صدلی ضعیف اومد گفت من.. منم بلند شدم از رو سینش گریه کردم دیدم چشاش بازه گفتم ادر.. ادرینن گفتم تو چشاتو باز کردی تو چشاتو باز کردی
گفت اره فقط به خاطر اینکه گفتی اگه منو دوست داری دیدی دوست داشتم گفتم تو حرفامو شنیدی گفت معلومه شنیدم براش لبخند زدم دکتر اومد تو گفت اوه اقای اگراست شما بهوش اومدید
بعد به من گفت برم بیرون تا معاینه شون کنم گفتم بله الان رفتم بیرون همه اومدن سمتم گفتن چی شد با خنده گفتم بهوش اومد همه گفتن خداروشکر بخیر گذشت بعد رفتن خونه گابریل موند گفت ممنونم که مراقب پسرم بودی گفتم خواهش میکنم اون جون منو نجات داد گفتم شما برید من میمونم پیشش گفت باشه
گفت ممنون نه من پیش پسرم میمونم گفتم باشه ممنون دکتر گفت تموم شد اما ایشون تا یک ماه باید با عصا راه بره بعد اون خوب میشه گفتیم مممنون دکتر گفت خانم دوپن چنگ اقای اگراست با شما کار داره گفتم باشه الان میام رفتم تو گفت بیا بشبن پیشم گفتم باشه حالت خوبه عزیزم گفت با تو بهتر هم میشم لبخند زدم بعد گریم گرفت گریه گردم چشاش باد داشت بهش نگاه کردم(دوستان عکس این پارت) با اون چشای گریون گفت چی شد گفتم تقصیر منه که تو درد کشیدی گفت نه تقصیر تو نیس گفتم چرا اگه هل نمیشدم تورو میکشیدم عقب سقف نمیریخت روت اصلا چرا منو نجات دادی ای کاش من به جای تو روی این تخت بودم تحمل درد تورو ندارم گفت منم تحمل اون چشای خوشگل گریون تورو ندارم عزیز دلم و اشکامو با اون دستای زخمیش ناز کرد اشکامو پاک کرد گفت ناراحت نباش منم ناراحت میشم دستش رو صورتم بود گرفتمش دستش و بوسیدم گفتم باشه به خاطر تو ناراحت نمیشم
دیدم گوشیم زنگ خورد مامانم بود گفتم مامانمه من میرم بیرون حرف میزنم گفت باشه جواب دادم بله در اتاق رو بستم گفت کجایی دخترم گفتم بیمارستان گفت بیمارستان؟؟؟ گفتم بله ادرین زخمی شد اوردیمش اینجا گفت لازمه ما بیایم الان میایم گفتم نه لازم نیست منو پدرش اینجاییم
گفت باشه اقای اگراست رفت داخل و اومد بیرون بعد از دو هفته هر روز کارم این بود بعد مدرسه میرفتم بیمارستان پیش ادرین بلاخره امروز قرار بود مرخص بشه بردیمش خونه حالا قرار بود یه ماهم با عصا راه بره یه عصای براش پدرش خرید یه عصای چوبی زیبا با اون خوب راه میرفت یه روز در میان میرفتم خونشون دیگه همینایی بود که گفتم(دوستان کلا مرینت داره داستانو میگه بعضی وقت ها هم از زبان ادرین) الان ادرین خوب بود و قرار بود یه هفته دیگه بیاد مدرسه ........
خداحافظ دوستان نظرات فراموش نشه💋💋💋💋💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حالا شاید بایک حساب جدید نوشتم
دوستان دیگه ادامه نمیدم ببخشید
سلام داستانت خیلی عالی بود حتما به داستان من هم یک نگاهی بنداز منم درباره ی دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه می نویسم
باشه گلم میخونم حتما
تست هفتم نیومده میشه دوباره بزارید
نه عدم تایید خورد دوباره نوشتم
تستت عالی بود ولی کاش مرینت زیر این آوار میرفت و چرا اسم پارت رو زدی پارت ۸ 🧐🧐🤔🤔؟؟؟؟
پارت هفت دیر تر منتشر شده منتشر شد اول اونو بخونید چون بهم ربط دارن من اشتباه ننوشتم
مرسی که گفتی
دوستان پارت هشت منتشر شده انگار این اشتباهی شده و زودتر منتشر شده