
واقعا بعضی از ناظرا خیلی بدن 😤 دنبال کننده هام یه هفته است منتظر این پارت هستن منم گذاشتم ۳ روز موند تو برسی بعد امروز که روز تولدم هستش دیدم تست ناپدید شده و تو روز به این مهمی اعصابم خورد شد 😤 امروز ۱۶ مهر تولدمه 🎊🎉😻💃
آدرینه!!! خدایی عجب هیکلی داره تاحالا متوجه نشده بودم کناره اون پسره مثل یه پهلوون میمونه همینطوری محوش شده بودم که یهو دیدم آدرین کلش رو کوبید وسط ملاج پسره که خودم دردم گرفت الان اونم افتاده بود زمین که آدرین اومد سمت من................آدرین: حالت خوبه..............مرینت: آره به موگه رسیدی...............دختره: اهم اهم..............مرینت: او آره یعنی به موقه رسیدین😁................دختره:😏 خب به هر حال بگذریم تو باید همون دختری باشی که آدرین در بارت حرف میزد درسته؟؟؟.................آدرین: آره خودشه.................دختره: سلام من آدرینا هستم...............مرینت: این همون اسمیه که من گفتم...............دختره: او نه یعنی اسم واقعی من آدریناست..............مرینت:😲............آدرین: همون طور که گفتی هم اسمش آدرینا باشه و شبیه خودم باشه و همینطور خواهرم باشه!!!............مرینت: 🤯🤯🤯 تو خواهر داشتی؟؟؟..............= همون لحظه پلیس پشت سرش هم آمبولانس از راه رسید راستش ترس برم داشت پلیس از ماشین پیاده شد و اسلحه رو به سمت ما نشونه گرفت و گفت دستا بالا منو آدرین و آدرینا دستامون رو بردیم بالا بعد آدرینا انگشت اشارشو سمت پلیس گرفت و گفت: من بدون وکیلم حرف نمیزنم😡.............
چند ساعتی تو کلانتری بودیم و تو اتاقای جدا ازمون بازجویی شد همونطور که آدرینا میگفت وکیل خانوادگی آدرین اینا اومد و با رشوه به اون پسرای بیشعور کاری کرد که شکایت نکنن تلفنم رو از پلیسا گرفتم و نگاه کردم ساعت نزدیک ۱:۱۵ بود مامانم هزار بار زنگ زده بود ترجیح دادم رو در رو همه چی رو بگم برای همین از کلانتری اومدم بیرون وقتی داشتم میرفتم صدایی مانع حرکت من شد...............آدرین: کجا چنین شتابان؟؟؟..................برگشتم و گفتم: باید برای خونه رفتن از جنابعالی اجازه بگیرم؟؟؟................آدرین: چه جورم انگار یادت رفت صبح چه اتفاقی افتاد و چرا اینجاییم.................مرینت: خیلی خوب یادمه ولی اگه بزاری فراموشش کنم..............آدرینا اومد بینمون: هی یواش چه خبره همه دارن نگاه میکنن آبرومو بردین krema var mı???...............آدرین: اوهه یواش بابا تو اینو از کجا یاد گرفتی؟؟؟..............مرینت: خودت داری................آدرین: این زبونو میفهمی؟؟؟...............مرینت: معلومه میفهمم جوری میگی انگار از پشت کوه اومدم...............آدرینا: بگذریم ماشین کجاست؟؟؟................آدرین: وای نه..............مرینت: چیشده؟؟؟..............آدرین: ماشین مونده تو اون خیابون...............( نکته: با ماشین پلیس اومده بودن) ............آدرینا: خاک تو اون سرت کنن...............
یه تاکسی گرفتیم و کنار ماشین آدرین پیاده شدیم که...............آدرین: میگم آدرینا بهتره تو رانندگی کنی.............آدرینا: چرا؟؟؟...........آدرین: چون این مرینت خانم گفته دیروز دوستش با این ماشین رسوندتش باید همه ببینن راننده تو بودی تا چیزی لو نره.................مرینت: آره راست میگه................آدرینا: باشه مرینت تو جلو میشینی آدرین تو عقب ببینم سرو وضعم چطوره؟؟؟..............مرینت: خوبه..............آدرینا: خیله خب بپرین بالا.................= تو راه که داشتیم میرفتم هواسم همش به سرعت ماشین بود سرعت زیادش ۱۲۰ و سرعت کمش ۸۰ بود نمیدونم پشت فرمون نمیترسه یا دستاش نمیلرزه یهو با یه بشکن جلو چشمم به خودم اومدم.............آدرینا: خانم خوشگله رسیدیم...............مرینت: او آره راست میگی.............= شیشه آدرینا باز بود و داخل دیده میشد...............آدرین: آدرینا............آدرینا: بله.......... ..آدرین: میدزدنت ها............آدرینا: برای چی؟؟؟.............آدرین: همه زوم کردن رو تو...............مرینت: بزار نگاه کنن تا چشمشون دراد.............= بعد پیاده شدم که با مامانم برخورد کردم که معلوم نبود عصبانیه یا تعجب کرده...............
مرینت: سلام مامان.............سابین: کوفت کجا بودی؟؟؟..............مرینت: با دوستم بودم...............= آدرینا خم شد و به مامانم دست تکون داد................سابین: او سلام شما باید دوست مرینت باشید درسته؟؟؟.............آدرینا: بله خودم هستم اینم داداشمه آدرین................ سابین: سلام پسرم امشب منتظرتون هستیم..................آدرین: خیلی ممنون...............آدرینا: مرسی ساعت ۹ میاییم..................سابین: برای شام بیاین................آدرینا: نه نمیشه مامانم ناراحت میشه فقط میاییم یکم حرف بزنیم درباره آمم چیزه چی بود؟؟؟Una buena obra...............= هی داشتم لب پایینیم رو گاز میگرفتم که الان لو میده بعد به اسپانیایی چیزی گفت که موقه تموم شدن جملش لپاش باد کرد و چشاش رو محکم بست................سابین: حالت خوبه؟؟؟................آدرینا: آره خوبم شب بعد از شام مزاحمتون میشیم....................سابین: باشه دخترم مواظب خودتون باشین راستی.................آدرینا: بله؟؟؟..............سابین: ببینم رو لباست لکه خونه؟؟؟................= وای نه خاک به سرم فاتحه ام خوندست...............آدرینا: چی این؟؟؟ نه بابا این آمم چیزه رژ لبه..............سابین:رژ لب؟؟؟.............آدرینا:آره رژ مایست دارم میرم خونه پاکش کنم.............سابین: خیله خب باشه خدافط..............آدرینا: خدافظ..............آدرین: خدافظ................= خوب شد بخیر گذشت اونا رفتن و منم با مامانم رفتم داخل و مجبور شدم همه چی رو واسش تعریف کنم اونم اول تعجب کرد ولی بعد بغلم کرد..............

از زبان آدرین: دیدم آدرینا داره سوتی میده و به زبون اسپانیایی هم گفت منم از دست چپش توری که اونا نبینن یه نیشگون برداشتم که چند ثانیه بی حرکت موند...............توی خونه مامانم با دیدن آدرینا بال در آورد و بغلش کرد اونم متوجه لکه خون شده بود به اونم گفتیم رژ مایست🤭..................بالاخره شب شد من آماده شده بودم یه کت تک قهوه ای سوخته با یه پیرهن سفید و یه شلوار مشکی پوشیدم رفتم جلو در اتاق آدرینا و گفتم: نمیای بیرون؟؟؟................آدرینا: دارم میام ظاهرا ادکلنم یادم رفته😱..............آدرین: تو ماشین ادکلن هست اونجا میزنی.................آدرینا: باشه................= وقتی آدرینا اومد بیرون دهنم باز موند بعد شروع کردم به شیرین زبونی...............آدرین: سلام بر سنیوریتا زیبا( عکس اسلاید لباس آدرینا)...............آدرینا: ترشی نخوری یه چیزی میشی دلم به حال مرینت میسوزه................آدرین: برای چی؟؟؟................آدرینا: چون قراره زن توعه روانی بشه 😅..............آدرین:😑رو آب بخندی😑...............=رفتیم طبقه پایین مامانم مثل ملکه ها شده بود ................آدرین: او سلام بر کوشم سلطان.................امیلی: خب چیه من یدونه پسر دارم برای اونم تیپ میزنم...............آدرینا: الان فهمیدم به کی کشیدم..................گابریل: میاین یا نه؟؟؟..................امیلی: اومدیم................= عجب خانواده ای دارم من سوار ماشین شدیم و من داشتم رانندگی میکردم که بالاخره رسیدیم....................

از زبان مرینت: ساعت نزدیکای ۸ بود منم تصمیم گرفتم آماده بشم به زور تونستم پاهام رو تکون بدم و برم سمت کمد در کمد رو باز کردم تصمیم گرفتم یه بلوز و دامن بپوشم و موهام رو هم گوجه ای کنم آماده شدم به ساعت نگاه کردم ۸:۱۳ بود که زنگ در خونه به صدا در اومد چرا اینقدر زود اومدن با اضطراب رفتم و درو باز کردم و از دیدن صحنه مقابلم یه جیغ بلند زدم باورم نمیشه پدبزرگ و عموم اومده سریع پریدم بغل جفتشون خیلی وقت بود ندیده بودمشون .................سابین: عه مرینت بزار نفس بگیرن خفشون کردی................= بالاخره تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم.....................شام رو خوردیم و میز رو جمع کردیم ساعت درست ۹:۰۰ بود که زنگ در به صدا در اومد چه وقت شناس رفتم درو باز کردم و با دیدن صحنه رو به روم دهنم تا ۲۰ متر باز بود ولی به زور نذاشتم باز بشه .............آدرین چه جیگری بوده ها خیلی خوش تیپ شده چشم نخوره تازه متوجه اونایی که کنارش بودن شدم یکی آدرینا بود که یه تیپ خوب مشکی زده بود مشکی خیلی بهش میاد یه زن و مرد هم کنارشون زنه مثل ملکه ها بود انگار عروسیشه با این فکرا بودم که یه بشکن جلو چشمم زده شد..................

از زبان مرینت: ساعت نزدیکای ۸ بود منم تصمیم گرفتم آماده بشم به زور تونستم پاهام رو تکون بدم و برم سمت کمد در کمد رو باز کردم تصمیم گرفتم یه بلوز و دامن بپوشم و موهام رو هم گوجه ای کنم آماده شدم به ساعت نگاه کردم ۸:۱۳ بود که زنگ در خونه به صدا در اومد چرا اینقدر زود اومدن با اضطراب رفتم و درو باز کردم و از دیدن صحنه مقابلم یه جیغ بلند زدم باورم نمیشه پدبزرگ و عموم اومده سریع پریدم بغل جفتشون خیلی وقت بود ندیده بودمشون .................سابین: عه مرینت بزار نفس بگیرن خفشون کردی................= بالاخره تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم.....................شام رو خوردیم و میز رو جمع کردیم ساعت درست ۹:۰۰ بود که زنگ در به صدا در اومد چه وقت شناس رفتم درو باز کردم و با دیدن صحنه رو به روم دهنم تا ۲۰ متر باز بود ولی به زور نذاشتم باز بشه .............آدرین چه جیگری بوده ها خیلی خوش تیپ شده چشم نخوره تازه متوجه اونایی که کنارش بودن شدم یکی آدرینا بود که یه تیپ خوب مشکی زده بود مشکی خیلی بهش میاد یه زن و مرد هم کنارشون زنه مثل ملکه ها بود انگار عروسیشه با این فکرا بودم که یه بشکن جلو چشمم زده شد..................
آدرینا: مواظب باش غش نکنی...............مرینت: کی گفته من غش میکنم؟؟؟ خوش اومدین بیاین داخل................= اونا اومدن داخل و گل و شیرینی رو گذاشتن رو میز از خجالت رنگم به سیاهی میزد که کنار گوشم یه نفر حرف زد............... آدرین: حال کردی؟؟؟..................مرینت: برای چی؟؟؟..................آدرین: ظاهرا مامانم ازت خوشش اومده.................مرینت: بهتره زیاد خوشش نیاد چون بعدا ناراحت میشه................آدرین: بهتره بریم پیششون..................= منم سرم رو تکون دادم و رفتیم پیش بقیه من طرف راست آدرینا نشستم و آدرین سمت چپش...................پدر بزرگ م: جریان این گل و شیرینی چیه؟؟؟.................گابریل: ما برای امر خیر اومدیم..................آدرینا چند تا پنبه به ما داد و آروم گفت: اینارو بزارین تو گوشتون..............= خودشم گذاشت ما هم گذاشتیم و صدای داد عموم رو شنیدم...............عمو م: چیییییییییییییی؟؟؟................پدر بزرگ م: جواب من نه هست!!!
در ادامه.................خونت محاصره شده...............چی شده؟؟؟...............من الان حلش میکنم.................شما کتک سفارش داده بودین؟؟؟ خب لایک و کامنت و فالو یادتون نره ببینم بالا رو خوندی؟؟؟ خیله خب برو بعدی چالش داریم🙃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد؟؟؟؟😁
حتما
زویی وسپریا زنبور
عالی
عالی بود
مرسی