10 اسلاید صحیح/غلط توسط: مهلا انتشار: 4 سال پیش 14 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من برگشتم
من برگشتم ایران رفتیم خونه همه اونجا بودن منظور عمو محمود و عمو مسعود و اهل و عیال عمو محمود گفت چرا نیومدن+گفتم عمو ما اومدیم با کارنامه درخشانم اومدیم همه نگاه کردن به اطراف شنل نامرئی هامون دادیم در اوردیم گفتیم ما اینجا هستیم
دوباره رسیدیم به بخش جذاب سلام و علیک اول مامان و بابا بعد عموها و زن عمو ها و بقیه نوبت سهند رسید اروم بود برای منکه همیشه خندون و شیطون دیدمش تعجب کردم گفتم+چیشده کشتی هات غرق شده گفت الان میگم تا خواست حرف بزنه یکی گفت سلام برگشتم اون اون محسن ابراهیم زاده بود تازه یادم اومد مامانش با مامانم دوسته+سلام ¶(این محسن ابراهیم زاده)هما خودتی چه زود پسر خاله میشه البته من از خاندان مادری شانس نداشتم جز دوتا دایی بجاش خاندان پدری تلافی کرده+بله خودم هستم برگشتم بزغاله فکر کرده کیه به سهند گفتم بگو چیشده گفت اسبم مرد
عصبی شدم گفتم+اخه بزغاله برای اسب پنجر شدی میری اونیکی اسبت ور میداری سهند گفت راست میگیا+بزغاله من همیشه راست میگم£ سهند اینه موهاشو گرفتم کشیدم گفتم که من بزغالم اره+بله دستشو پیچوندم ال فرار~ یاشار اینه شماها هنوز ادم نشیدن+به ترکی گفتم والا من شدم این نشده خندید جواب داد حرف حساب جواب نداره ¶ هما خانم شما چند سالتونه+اخه یکی نیست بگه 🐐 تو به سن من چیکار داری گفتم ۱۸ ¶ ۲۰ +به سلامتی
+به رضا نگاه کردم دیدم با مهدثه خواهر جناب بزغاله حرف میزنه گفتم میرم لباسم عوض کنم رفتم اتاقم یه شلوار یشمی جذب پوشیدم بایه تونیک همین رنگی کفش پاشنه ۳سانتی یشمی مخمل پوشیدم تا ساق پام بود همیشه تو خانه لباس مشکی میپوشم اما اگه بخوام رنگی بپوشم یشمی میپوشم
اومدم بیرون دیدم پله خیسه گفتم دارم برات سهند~اگه اشتباه نکرده باشم این سهنده یهو صدای جیغ اومد رفتیم بالا یهو دیدم پارج اب یخ روم خالی شد دیدم هما داره قش قش میخنده بابا میگه این چکاری بود کردی اخه+عمو این پسر شما اب ریخته را پله من بخورم زمین قیافه عمو محمود 😈😬😠+گفتم حالا اشکال ندارد میاید بریم هرایین و ارمیه همه موافقت کردند و قرار شد فردا راه بیافتیم
فردا راه افتادیم از شانس بد من بزغاله و خواهرشم قرار بیان تو ماشین خوابم اومد سهند کنارم یهو بادیدن تصویر روبرو خواب از سرم پرید محدثه سرش را شونه ی رضا اشک تو چشمام جمع شد این بود عشق ابدی رفتیم شمال من کمکم خوابم رفت وقتی بلند شدم سرم رو پای سهند بود گفت بخواب هنوز نرسیدیم گفتم نه ممنون ببخشید خوابم برد خندید ~ بالاخره میخوام اعتراف کنم گفتم یادته گفتم اسبم مرده دروغ گفتم دلم برات تنگ شده بود+لبخندی زدم ممنونم سهند بغلش کردم گونش را بوسیدم
وقتی رسیدیم با بابابزرگ سلام و عرض ادب کردیم و خب بابابزرگ از خان های ارومیه بود ایدین گفت عصر بریم شکار و موافقت شد اناهیدم اومده بود بعد چند وقت دختر عموم دیدم اونام تو تهران زندگی می کنند عصر لباس مشکیم پوشیدم از شانس خرابم یکی از دوستای بابا و عمو هم اومدن خانواده زمانی و خانواده بهادری خانواده بهادری دوتا دختر دارن هما و هانی خلاصه با همانا (اسبم)حرکت کردم از دخترای فامیل منو غزال و کتایون میایم شکار همانا بستم کمین کردیم وقتی بقیه اومدن وقتی پیاده شدن صدای تفنگ ها ترسوندشون دخترا جیغ زدن مازدیم زیر خنده
+ایدین حیف ایدا اینجا نیست وگرنه کلتو میکند ایدین گفت اره واقعا حیفه تکه دادم به درخت دستام باز اندختم روی بدنه درخت وقتی گیجم و ناراحت میشم اینکارو میکنم البته تو بغل رضا اخ که الان بهش نیاز دارم یهو سر کله بزغاله پیدا شد¶هما چرا ناراحتی+اولن ناراحت نیستم دوما به شما ربطی نداره¶میشه باهات حرف بزنم+نه¶چرا +چون تمرین میکنم مسابقه دارم¶ فقط چند دقیقه+خیر~ اقا محسن برامون میخونی¶بله رفت شروع کرد+مرسی اهنگش این بود
وقتی دلم آشوب
فکرت برا من خوب قلبم واست می کوبه واسه همیشه
وقتی دلم آشوب
فکرت برا من خوب قلبم واست می کوبه واسه همیشه
هرشب تنهایی های تو روی پیرهن
اینا می تونه آروم بکنه دل منو
عوض نمیکنم با هیچی باتوبودن
ببین منو
هرشب تنهایی های توروی پیرهن
اینا می تونه آروم بکنه دل منو
عوض نمیکنم باهیچی باتوبودن
ببین منو
ازاین دلم آخه چی دیدی که حاضری با این طب دلم این جوری بری
همچی کامل بود حتئ قهر و آشتی ها
از این غرور بد یکم کوتاه بیا
هر شب تنهایی های تو روی پیرهن
اینا می تونه آروم بکنه دل منو
عوض نمیکنم باهیچی با توبودن
ببین منو
هرشب تنهایی های تو روی پیرهن
اینا می تونه آروم بکنه دل منو
عوض نمیکنم باهیچی باتو بودن
ببین منو
¶چشام قفلی زده بودن رو هما+اما چشای من قفلی زدن رو رضا@ چشام قفلی زدن رو هما همای من متوجه نگاهش شدم بلند شدم و رفتیم لای درختها اما نه طوری که صدا نیاد+حالا من تو بغل رضام همینطوری@ به چی فکر میکنی پرنده خوشبختی من+به تو@ خوب چیشد+دوست دارم رفتیم پیش بقییه این دفعه پیش رضا
¶میخواستم برم رضا بکشم از بچگی با هما بوده خب بگم من عاشق همام موهاش چشماش ظاهرش اخلاقش نویسنده خب انگار اصلا اونطوری که گفتم نشد اما میشه حالا انچه خواهید خوانداتفاق هایی که گفتماما تو این وسط یک بنده خدایی عاشق شده راستی کلمه ای که تو پارتای اینده میشنوید هرمانا است گروه هرمانا هما و هری و رضا و هرمیون اسمای چهارتاشون هست
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)