اما من بچم رو دوست دارم 2

سونگ : ساعت ۸ صبح بود با زنگ گوشیم از خواب پریدم .. گوشی رو برداشتم دیدم یک ساعت پیش سوسانو زنگ زده بود و من خواب بودم ..... بهش اس ام اس دادم ... گفت میخواستم حالت رو بپرسم ... رفتم دست و صورتم رو شستم .... و حاضر شدم که بدم دانشگاه

توی راه بودم که یه هو یه ماشین اومد جلو م و بوق زد ..... جیمین بود .... سونگ: جیمین تو اینجا چیکار میکنی؟ جیمین: بیا تو ماشین کردن دارم . سونگ: من باید برم دانشگاه. جیمین: پس دانشگاه ت که تموم شد من میام دنبالت ........... سونگ : باشه

( پس از تمام شدن دانشگاه) سونگ: جیمین اومد دنبالم ..... سونگ: جیمی.جیمین: سون( مثلا باهم گفتن) سونگ: اول تو بگو . جیمین: نه تو بگو ..... سونگ: چرا هی میای دنبالم؟ جیمین: همینجوری ...... میشه امشب بیای با من بیرون؟ سونگ: چرا ؟ جیمین: بیا دیگه . سونگ: اوف باشه ..... نگه دار میخوام پیاده بشم... جیمین: مگه خونت اینجاست؟ سونگ: نه میخوام بعقیه راه رو پیاده برم ......... جیمبن: امشب منتظرتم . راستی شمارت رو بهم میدی؟ سونگ: آره.............

( شب) جیمین اومد دنبالم و باهم رفتیم یک رستوران ....... سونگ: خب دلیل اینکه منو آوردی اینجا چیه میشه توضیح بدی؟ جیمین: اممممم من میخواستم یک چیزی رو بهت بگم . عه ببخشید گوشیم داره زنگ میخوره ...... نامجون: سلام خوبی گفتی بهش؟ جیمین : داشتم می گفتم که زنگ زدی

نامجون: عه ببخشید وقتی گفتی یه اس بده . جیمین: اوکی دو دقیقه فقط به من زنگ نزنین.......... جیمین: ببخشید ... سونگ: چیزی میخواستی بگی که گوشیت زنگ خورد؟ جیمین : ام آره .. میخواستم بگم .... با من ازدواج میکنی؟

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید 😐 تا پارت بعدی که امید وارم کلاغه به خونش برسه بای😐