بچه ها این اولین وانشاتم هست پس لطفا حمایت کنین😘 کاربرررر عزیز زود صبتش کننننن💜😻
معرفی ا.ت: تو یه دختر ساده بودی با موهای لخت و بلند رنگ مورد علاقت صورتی هست و لباسای کیوت دوس داری💗✨ همه چی از اونجایی شروع شد که مامان و بابات رو اصرار کردی که برین بیرون😞 اون موقع فقط 11 سالت بود و الان 5 سال از اون اتفاق می گذره...وهنوز هم خودت رو سرزنش می کنی چون فکر می کنی تقصیر توئه که مامان بابات و برادرت رو توی تصادف از دست دادی ( علامت ا.ت - ) - چرا من چرا فقط من باید از اون تصادف جان سالم به در می بردم؟ تو تا یک سال هر شب گریه می کردی ولی الان دیگه نه💔💔 فقط به لطف بهترین دوستت بود که الان افرسرده نیستی.. همش با خودت می گفتی-چرا من چرا فقط من باید عذاب بکشم چرا من هققق😢😢 (عکست بالا صفحه)
تو توی سئول زندگی میکردی و مامان بابات ادمای پولداری بودن و تو توی بهترین مدرسه سئول درس می خوندی... ولی اونا الان دیگه اونجا نیستن هققق😢واسه همین تو یش دوستت سونیا زندگی میکردی(علامت سونیا+)چون که نمی تونستی از خرج های خودت بر بیای و خونتون که تنها ارث خانوادگی تون بود رو فروختی... چاره دیگه ای هم نداشتی💔 یک روز که داشتی با سونیا می رفتی مدرسه دیدی دور و بر مدرسه خیلی شلوغه - چه خبره سونیا؟ + نمیدونم بریم ببینیم رفتین داخل و دیدین دانش اموز انتقالی دارین . وقتی اون پسرو دیدی.... (عکس سونیا)
یاه یاه یاه تبلیغغغغغغغغ😹😹 این پارت غمیگنه پارت بعد رو بگین چجوری کنم غمگین یا شاددد😘 من داستانو کامل نوشتم دیگه ولی بازم نظرتونو بگین❤ من اولشو غمیگن نوشتم بعد شاد میشه اخرم نمیگl سوپرایزتون می کنم حالا برین بخونین😘 (عکس خونه قبلیتون که مامان بابات داشتن)
احساس کردی زندگیت عوض شده بود ... قلبت یهو شروع به ریختن کرد ا.ت با خودش - نه این نمی تونه اتفاق بیفته نهههه ( جهش زمانی) رنگ خورد و رفتین تو کلاس خانم جین سونگ(اسم معلمتون):خب بچه ها ما دانش اموز جدید داریم کیم تهیونگ ا.ت با خودش:وایی پس اسمش تهیونگه چقدر قشنگ🤤چقدرم جدابه🤤 بیخیال دختر به خودت مسلط باش هوفف😅 وسط درس همش حواست جای دیگه بود خانم جین سونگ: لطفا جواب سوال 45 رو بده😹_امممم...منن......نمیدونم جوابشو خانم جین سونگ 😑 (نویسنده:از بس که خنگی نوچ نوچ نوچ - خودتی برو به کارت برس فضول اصلا این چه طرزشه من کی گفتم می خوام عاشق اون پسر بشم اونم تو نگاه اول هاااا؟ نویسنده:عاشق شدن که دست خودت نیست - بشین زر نزن حالا من می دونم با تو😡😡نویسنده:😹😹😹😹)معلم باش پس فلانی جواب بده و تو دوباره در فکر فرو رفتی ...🙂
{پرش زمانی}زنگ تفریح: +چی شده ا.ت تو فکری - ها؟ من؟ ام نه چیز خاصی نیست + قشنگ معلومه داری به یک نفر فکر می کنی شیطون _ تو از کجا فهمیدی + خب ناسلامتی دوست صمیمیت هستمااااااا خب حالا بگو ببینم کی عاشق شده؟؟ - نمی دونم + بیخیال خنگ بازی در نیار دیگه قشنگ معلومه عاشق تهیونگ شدی - خب باشه من نمی تونم چیزی رو از تو پنهان کنم حالا میگی چی کار کنم؟ + بزار سرنوشت کار خودش رو کنه - چی ؟ + فکر می کنی چرا از اون تصادف فقط تو زنده موندی ؟ شاید خدا سرنوشت دیگه ای واسه تو تعیین کرده باشه - خب .... شاید
از زبان تهیونگ:(علامت تهیونگ % علامت خانم جین سونگ@ ) %خانم جین سونگ گفتن می خوانم جاهامونو تغییر بدن و با همون کس باید تو یک خوابگاه باشن @ خب بچه ها قرع کشی می کنم ...... و اسم منو ا.ت در اومد اگر اشتباه نگم اسمشو ( نه اشتباه نمی گی فرزندم - عشق منو اذیت می کنی ها یک بلایی سرت بیارممممممم🤬 نویسنده😹😹😹) %وسایلمو جمع کردم و رفتم نشتم وقتی دیدمش ........ نتونستم ازش چشم بر دارمم اون واقعااا... واقعا زیبا بود محوش شده بودم بیخیال پسررررر تو اینجا اومدی درس بخونی نه واسه چیز دیگه ایییییییی ولی وقتی قرار اون 9 ماه کنارم باشه چجوری می تونم تمرکز کنم ؟؟؟😑
این داستان ادامه دارد... منتظر پارت بعدی باشید😘 شرایط پارت بعد: ✨20 تا لایک ✨10 تا کامنت ماچ بهتون بای😻😻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زود تر ادامشو بزاررر
خوبببب بود🙂