کتاب مدرسه پر ماجرا
اسم من اِی.جِی است. من عاشق هاکی و بازی های کامپیوتری هستم ولی از
مدرسه متنفرم.
آن روز ،اولین روز از دومین سال تحصیلی من در مدرسۀ
ما بود و معلم ما، خانم دیزی، داشت حاضز غیاب می کرد.
او از همه خواست تا بلند شوند، خودشان را معرفی کنند
و کمی از خودشان بگویند.
وقتی من گفتم از مدرسه متنفرم همۀ بچه ها خندیدند. ولی من داشتم جدی
حرف می زدم. در طول هشت سال زندگی ام خیلی چیزها یاد گرفته ام؛ یکی
از آن ها این است که هیچ دلیل خاصی وجود ندارد که بچه ها را مجبور کنند
به مدرسه بروند.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
مرسی از تظرت خواهش می کنم
منم یه دونه اشو خوندم مسابقه ی مدیر با باغبان کتاب قشنگیه.ممنون که گذاشتی