هیققق چن وخ بود نذاشده بودیدممم..... تا پارت ۱۴ امادس عین شفنگ (فشنگ) برادون میزارم...
_اجی مامان و بابا الان کجا رفتن؟
درحالی که بغضش رو قورت میداد و لبخندی دردناک میزد گفت:
=میرن ی جایی اون بالاها ی دنیای خعل خوشکل پیش خدا.
_چرا خدا مامانی و باباییو برد ولی مارو نبرد؟
=چون ...چون...
اشکاش سر ازیر میشن. چرا ؟حتی خودش هم نمیتونست بدونه چرا خدا اینکارو کرد.
دستی روی سر خاهر کوچکش میکشه. اون حتی نمیتونه درک کنه که مردن یعنی چی..
با صدای لرزونش ادامه میده
=خب هر ادمی ی زمانی مره پیش خدا یکی زود و یکی دیر این دیگه دست ما نیست.
_حتی و من و اجی عم میریم پیشش یروزی؟
=عاره حتی یوکی و منم یروزی ممکنه بریم پیشش.
(هیق چ داستان مَمَنگیزی ....)
*این ی حالت فلش بک ب گذشته بودا
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
پارت بعد رو زود بزار
حتمنننن
فردا اپ میکنم(#^.^#)