
سلام اولين پارت داستان اميدوارم دوست داشته باشيد
واى بالاخره تونستم بالاخره مى تونم به آرزوم برسم جلوى آينه ايستاده بودم و با لبخند به خودم نگاه مى کردم من بالاخره موفق شدم من تونستم فردا مى رم کره♡ از وقتى که يادمه آرزوم همين بود قدم زدن توى خيابون هاى قشنگ سئول خوردن خوراکى هاى خوشمزه کره اى و ديدن اون♡ كسى که شب روز تو فکر و خيالم بود كسى که به خاطر ديدنش حاضر بودم دنيا رو بدم.
واى بالاخره تونستم بالاخره مى تونم به آرزوم برسم جلوى آينه ايستاده بود فقط به اميد ديدنش زندگى کردم و الان وقتش شد. به مدارک آماده شده و بليط پرواز فردام نگاه کردم همه چيز آماده بود دفتر يادداشتم رو برداشتم و كار هاى انجام شده رو خط زدم مدارک لازم✅ خداحافظى با دوستان✅ بستن چمدان✅و.....
ساعت8:30 صبح فردا... سوار هواپيما شدم و منتظر محقق شدن آرزوم شدم. چشمامو بستم و فقط به لحظه ديدنش فكر كردم ولى نمى دونم چرا يهو احساس بدى پيدا كردم حس نگرانى! آخه دختر از چى نگرانى کل زندگيت منتظر امروز بودى بعد الان استرس دارى؟/!!
آخه چرا استرس دارى؟ آخه اون يه ادم عادى نيست كه راحت بشه ملاقاتش كرد حتى صحبت كردن با اون مشكله اونوقت چطورى مى خواى باهاش قرار بزارى😕 ميدونى چند ميليون نفر عاشقشن اصلا ميدونى خودش چند نفر رو دوست داره يه ادم عادى تو خيابون كه نيست طرف كيم تهيونگه!!
از فکر کردن دست برداشتم نمى خواستم اين روز فوق الادم رو خراب كنم. حدود ساعت 1ظهر بود و من به كشور روياهام رسيدم حس غريبى نداشتم انگار که سال هاى سال در اين خيابون ها زندگى مى کردم. به سمت مغازه اى رفتم و يکى خوشمزه ترين غذاى هاى اونجا رو سفارش دادم به پارک رو به روى مغازه نگاه کردم و محو تماشاى بازى بچه ها و حوض پارک شدم.
آخه چرا استرس دارى؟ آخه اون يه ادم عادى نيست كه راحت بشه ملاقاتش كرد حتى صحبت كردن با اون مشكله اونوقت چطورى مى خواى باهاش قرار بزارى😕 ميدونى چند ميليون نفر عاشقشن اصلا ميدونى خودش چند نفر رو دوست داره يه ادم عادى تو خيابون كه نيست طرف كيم تهيونگه!! از فکر کردن دست برداشتم نمى خواستم اين روز فوق الادم رو خراب كنم. حدود ساعت 1ظهر بود و من به كشور روياهام رسيدم حس غريبى نداشتم انگ که يكدفعه 4 تا دختر حواسم رو پرت کردن دخترا پشت يه پسر جذاب کره اى راه مى رفتن و دنبالش بودن خندم گرفت😂 از وقتى که با آقاى کيم آشنا شدم ديگه هيچ پسرى از نظرم جذاب نيست اوه راستى آقاى کيم بايد خودمو براى ديدنش آماده كنم ولى الان بايد برم پيش آقاى چان سوار تاکسى شدم و رفتم به دفتر آقاى چان... +سلام آقاى چان *اوه سلام ا.ت منتظرت بودم خونه اى که گفتى بودى با تمام وسايل آمادست. +ممنون ميتونم برم ببينمش * بله حتما
خب تموم شد باى
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی کم بود که یکم بیشترش کن ولی خوب بود
اوکى دارم يه داستان بهتر مينويسم اون خيلى پارتاش طولانى تره
اوکی
میدونی ؟ داستانت رو دوص نداشم . اما جالب بود
دارم يه داستان بهتر مينويسم اون خيلى جذاب تره
عه 😐
عالی بود اجی🍒 پارت ۲ هم زود بزار
باشه آجى♡