
خب سلام اینم از پارت چهار خیلی بدین ققط یک لایک دیگه میخاست 😕 خیل خب این دفعه شرط نمیزارم اما خیلی نامردین😢😢
(اول بالا رو بخون )از خواب پاشدم و لباس های دیروزیم رو پوشیدم رفتم پایین و صبحانه ای سریع خوردم و سوار ماشین شدم و عین موشک سرعت گرفتم رسیدم دم شرکت رگدیدم ادرین هنوز نیومده پنج دیقیقه گذشت و بالاخره اومد اه 😬😬😥😥 رفتم توی ابدارچی و یک قهوه درس کردم و رفتم دم در اتاق ادرین در زدم و کارد شدم قهوه رو گذاشتم رو میز و گفتم : خب ما امروز یک چلسه داریم ها ساعت یک یادت باشه و فردا ساعت دوازده 😐 گفت : باشه قهمیدم میتونی بری گفتم : خودم میدونستم لازم نیس شما بگی😏😎

(راستی بچه ها حتما میپرسین چرا ادرین مریمت رو اخراج نمیکنه چون اگه اینکار بکنه گابرل میگه حتما تو باهاش خوب رفتار نکردی و دیگه ررییس شرکت نیس و یک همچین چیزی ) .. و رفتم توی ابدارچی و قهوه یخودم رو اوردم و گذاشتم رو میز یکم طراحی کردم و یک لباس کشیدم 😍😍 (عکس اسلاید ) قهوه مو خوردم و به کارای دیگه که ادرین گفت رسیدم همشونو انجام دادم حوصلم سر رفت همین طور داشتم فکر میکرد یکهو همجا سیاهی رفت
( از زبان الیا ) حوصلم سر رفته بود قرار بود که بعد از کار مرینت بیاد خونمون چون میدونستم فراموش میکنه خاستم که بهش یاد اوردی کنم پس پاشدم و رفتم دم در دفترش چند تا در زدم اما جواب نداد چند تا ی دیگه زدم بازم جواب نداد پس رفتم تو دیدم که دستش رو میز دراز شدس و سرش رو گذاشته رو دستش و خابیده 😂😂😂 رفتم نزدیکش و تکونش دادم و صداش زدم که یکهو مثل جت پرید بالا و صاف ایشتاد و گفت : چخبر شده ؟ من اینجام ! اینجا کجاست ؟ من کیم ؟
(😂خل شد بچمون 😂😂) گفتم : اروم باش دختر منم الیا چرا سر کار خابیده بودی ...( از زبان مرینت) بکم چشامو مالوندم و گفتم : امم دیشب خیلی خوب نخوابیدم ..... و نشستم سر میزم و الیا گفت : خیلی خوب فقط خاستم یاد اوری کنم که قراره بعد از کار بیای خونمون ها یادت نره ... سرمو مقداری تکون دادم به معنی اینکه باشه الیا رفت منم پشت میزم نشسته بودم که یک دفعه نگاهم به ساعت افتاد 😨😨😨 چی.. چی.. الان یک جلسه ی کاری
مهم ادرین داره 😨😒(😐😐 برای همین ترسیدی . مرینت : ببخشیدا اما منکه نترسیدم شما ایموجی ترس رو گذاشتید نه من 😏 من : خفه لطفا 😐) رفتم بیرون و رفتم توی دفتر ادرین و بلند داد زدم : جلسههههه جلسه داریممم ... بدبخت سکته کرد گفت : خب حالا اروم تر خودم دارم حاضر میشم .. و یک پوز خند زد که این منو خیلی عصبی کرد 😠 پس گفتم : میدونم خاستم یاد اوری کنم چون میدونستم فراموش میکنی 😏 .. و یک پوز خند زدم و راهم و کشیدم و رفتم بیرون اه 😥 دلم خنک شد 😌 ادرین داشت میرفت که سر راهی اومد دفتر من و گفت که منم باید برم اخه منشی هستم 😬
خلاصه رفتم و سوار ماشینش شدم و رفتیم توی راه سکوتی بین ما بودش وقتی رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم سر جلسه من هم رفتم و نشستم با ادرین جلسه به خوب گذشت رفتیم سر کار شب بود همگی رفتن منم رفتم سوار ماشین شدم و ماشینو روشن کردم و رفتم خونه ی الیا اول از همه که رفتیم و شکلات داغ های داغ داغ درس کردیم و رفتیم نشستیم رو مبل بعدش الیا یک فیلم ترسناک گذاشت بنظر من موضوع فیلمه مسخره بود اما خیلی ترسناک بود 😨
خلاصه منم سر تیکه ی فوق العاده ترسناکش پریدم هوا و کل شکلات داغ ها ریخ روم ( 😂😂😂😂😂😂 بچم سوخت 😂😂) بلند داد زدم : واییییی سوختمممممم الیااااا الیااااا .... الیا هم هر هر میخنید گفتم : ک.و.ف.ت پاشو پاشو که سوختم 😣 گفت: خب چرا نمیگی از فیلم ترسناک میترسی 😂😂... گفتم : ز ه ر م ا ر پاشو یک کاری کن😣😤 ...خلاصه لباسام رو عوض کردم یک دست لباس اورده بودم اخه قرار بود شب اونجا ببمونم بعد ازاینکه لباس عوض کردم رفتیم بیرون از اتاق که دیدم الیا نیس دور زدم دور خونه نبود رفتم توی اتاقش که از پشت در مث جن ها پرید جلوم 😨😨😨 یک جیغ بنفش زدم که چی و چشمام محکم بهم فشار دادم و چند قدم عقب رفتم که پام به یک بالشت اتاق الیا خورد و با پشت سر افتادم .. بیچاره الیا مرد از خنده 😤😤 بلندشدم و گفتم : رو به اب بخندی دیوانه پاشو ببینم این بالش برای چیه ؟ .... با دستش به پشت سرم اشاره کرد برگشتم دیدم کل تیکه ی کوچیکی از هال رو با بالشت پر کرده یک پوز خند کوچکی زدم 😏 و رفتم سمت بالشتا و یکی شون رو برداشتم و از همون جا محکم زدم تو صورت الیا 😂😂 و جنگ بالشتی شروع شد 😂😂😂 خلاصه وقتی تموم شد من بیهوش شدم از خواب با الیا یک چرت کوچکی زدیم که بعدا پاشیم شام بخوریم ... وقتی بیدار شدم یکم چشمام تار میدید به ساعت نگاه کردم ولی چون تار بود درس نمیدیدم و فکر کردم ساعت دو ی شبه رفتم بیرون از اتاق دیدم الیاداره ظرف های غذا میچینه گفتم : اه الیا چرا داری این وقت شب شام درس میکنی دیگه نمیخوادش دیر وقته بیا بگیر بکپ توی تختت و بخواب 😴😴😪😪 گفت : چی داری میگی؟ شام ؟ دیر وقت ؟!!! چی میگی الان ساعت هشت صبحه ..... بلند داد زدم : جااااننننننننن😱😱..... گفت : اروم تر گوشم کر شد
تموم شد 😁 میگم 😕😞 میشه یک لایک و کامنت بکنی میدونم گفتم شرط نمیزارم اما لطفا اگه یک درصد هم این داستان رو دوس داشتی لایک و کامنت کن تا هم بهم انرژی بدی و هم خوشحالم کنید ممنونم و میدونم وقتت رو میگیره اما میشه بری نتیجه تا بازدید ثبت شه ممنون بایییی 😁😁😁😁😙😙😙😙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعدی
دارم پارت بعد رو مینویسم☺
مرسی
سلام هانی 👋🏻
عالی بود 💓
لایک هم کردم 💗
میشه به تست السا توی کشور های مختلف پارت 1 سر بزنی و لایکش کنی 🥺
و اگر بهش سر زدی و لایکش کردی توی کامنت ها بگو تا من هم یکی از تستات رو لایک کنم و کامنت بزارم 💝
مرسی سوییتی 💘
و راستی کیوتم فالوم کنی فالوت میکنم 💕
بای هانی 💖
حتما سر میزنم و فالویی