12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡~diãnã~♡ انتشار: 3 سال پیش 76 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت ۹ ☺☺☺☺☺ اگه کامنت ندی کامرانی میاد تو خوابت 👻
ما رفتیم تا بخوابیم . . . تخت دیگه ای نداشتن . . . لوکا تختش رو داد به من و گفت خودش روی مبل میخوابه ؛ من تا اومدم مخالفت کنم اون رفته بود . خودم رو پرت کردم رو تختش . خیلی خوابم میومد 😴. . . صبح روز بعد . . . یه نفر منو با صدای بیدار کرد . . . لوکا بود . . . با لحن متفاوت همیشگی اش گفت :« هی مرینت ! بیدار شو ! خورشید در اومده 🌞 » ( نویسنده : حالا یه جوری میگه انگار تو مزرعه زندگی میکنن خورشید در اومده و باید برن به مرغ و خروس ها غذا بدن😐نویسنده گند میزنه تو لحظه ها 😂 ) تا اومدم چیزس بگم ، در محکم باز شد و یه نفر با لباس عجیب غریب اومد تو . . . اون . . .اون چهره اش خیلی برام آشنا بود . . . یه دختر بود با یه لباس بنفش و مشکی . . . در رو باز کرد و گفت :« وای ! اینجا رو نگاه کن 😒 پرنس اومده خانم پرنسس رو از خواب شون بیدار کنه 😒 ولی وقتشته این مسخره بازی ها تموم بشه 😏 » لوکا که خشکش زده بود زمزمه کرد :« جو . . . جولیکا ؟ »
یکم دقت کردم و دیدم لوکا راست میگفت 😕 اون شباهت زیادی به جولیکا داشت 😱ولی امکان نداره شرور شده باشه 😶 یعنی ناتالی اون رو شرور کرده ؟ 😶 یعنی یه حاکماث جدید 😟 خوبه گوشواره هام رو در نیوردم ! گفت :« من دیگه جولیکا نیستم ! من حالا جابه جا کننده ام ! 😏 من قراره جای کسایی که لیاقت جایگاه شون رو ندارن رو عوض کنم ! مثل تو مرینت دوپن چنگ 😏 تو لیاقت برادر من رو نداری 😠 » ( نویسنده : خب از این به بعد علامت لوکا 🎸 علامت جا به جا کننده 🔄 علامت مرینت 💓) 🎸 چی داری میگی جولیکا ؟ چه اتفاقی برات افتاده ؟ 😟 💓 اون شرور شده لوکا 🔄حق نداری حتی با برادر من حرف بزنی 😡 وقتشه بری تو بدن کسی که لیاقتش رو داری !!! * بعد تفنگش رو روم زوم کرد تا شلیک کنه * لوکا پرید روم و هر دوتامون افتادیم زمین . دقیقا افتاده بود روی من و صورتامون بهم نزدیک شده بود . . .جوری که میتونستم نفس هاش رو حس کنم . . . هر دوتامون از خجالت لپامون سرخ شده بود . . . ( نویسنده : نویسنده قصد دارد با لوکانت میراکولر ها رو عذاب دهد 😂🔪 )
یهو جا به جا کننده لوکا رو از روم بلند کرد به اون ور پرت کرد 💓 لوکااا 😨 🔄 تو هیچی نگو ! * رفت سمت لوکا * ببین داداشی من صلاحت رو میخوام من میخوام عدالت رو بر قرار کنم ! 🎸 ولی این عدالت نیست ! * لوکا سعی میکرد سر جابه جا کننده رو گرم کنه تا من فرار کنم . . . خدایا اون خیلی باهوشه 😍 بدو بدو داشتم فرار میکردم تا تغییر شکل بدم که یهو یکی گفت :« تو نمیتونی از دست من فرار کنی ! 😏 » یهو همه جا تاریک شد . . . چشمام رو باز کردم . . . یعنی همش خواب بود ؟ یهو دیدم تو یه تخت خواب جدیدم . . . گفتم :«ها ؟ اینجا کجاست ؟ تیکی ؟ تیکییی ؟؟ گوشواره ام کجان ؟ یهو تصویر خودم رو تو آینه دیدم . . . یه لحظه خشکم زد . . .من تو بدن . . . ( نویسنده : چی حدس میزنین ؟ 😉 ) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تو بدن . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
لایلا بودمممممم !!! لایلا آخه چرا لایلا ؟؟؟ خدایاااااا !!!😦😦 . . . یه لحظه صبر کن . . . . اگه من تو بدن لایلا ام . . . یعنی لایلا تو بدن منه ؟ 😨 . . . نه نه امکان نداره . . . حتما کار جا به جا کننده ست . . . باید قبل از اینکه لایلا به رازم پی ببره پیداش کنم 😟 خلاصه بدو بدو از خونه لایلا زدم بیرون رفتم سمت خونه لوکا . . . امیدوارم کت نوار خودش رو رسونده باشه . . . از زبون لایلا🍂 \ ولپینا🔥 :« یهو دیدم تو بدن مرینتم ! آره ! همون جوری که میخواستم ! دقیقا مثل نقشه 😈 » لوکا اومد پیشم . پرسید :« حالت خوبه مرینت ؟ 😟 » گفتم :« امم . . . آره فقط خوردم زمین و یکم سرم گیج میره 😫 » گفت :« وای نه ! بیا بشین رو صندلی ! »( نویسنده لوکا 🎸 لایلا 🍂 ) 🎸 جابه جا کننده چیشد 🍂نمیدونم کجا رفت 🎸ممکنه دوباره برگرده !!! خیلی وقت حاکماث دیگه شرور نمیکرد . . . فکر کردم شکت خورده . . . نگو دوباره برگشته ! خدا کنه لیدی و کت پیداشون شه 🍂 آره خدا کنه 😶
🎸 نمیدونم جولیکا از دست چی ناراحت بود که شرور شد 🍂 به هر حال لیدی باگ و کت نوار میان و ما رو نجات میدن ☺ 🎸 راست میگی ☺ ( نویسنده : شیپمون شد لوکلایلا 😑 بدم میاد از این شیپ 😐🔥 ) 🍂 اممم . . . میشه من برم دستشویی ؟ 🎸 البته فقط میتونی راه بری ؟ 😟 🍂 آره بابا اونقدر ها هم که سرم گیج نمیره 😅 . . . رفتم تو دستشویی . . . حالا کیفم رو باز کردم . . . کوامی لیدی باگ 😈 همون طوری که قرار بود تو کیفم باشه . . . گفت :« مرینت خودتی ؟ 😟 چطور وقتی بهت تیر خورد چیزیت نشد ؟ جات با کسی عوض نشد ؟ » گفتم :« نه بهم تیرش دقیق نخور الان باید تغییر شکل بدیم کوامی من 😊 » در ذهن تیکی * ندیده بودم منو کوامی من صدا بزنه 😐 * تیکی گفت :« خب باشه تغییر شکل بده دیگه » وایسا من که نمیدونستم مرینت موقع تبدیل شدن به لیدی باگ چی میگه 😮 گفتم :« اممممم . . . راستش چون خیلی وقته تبدیل به لیدی باگ نشدم یادم رفته باید چی میگفتم 😅 »
تیکی یه طور مشکوکی بهم نگاه کرد و گفت :« تیکی اسپاتس آن 😐 » منم گفتم :« تیکی ، اسپاتس آنننن » و بعد تبدیل به لیدی باگ شدم . هنوز باورم نمیشد اون مرینت دست و پاچلفتی و احمق بتونه دشمنم باشه . من از هردوتاشون بدم میاد ولی الان میفهمم هردوتاشون یه نفرن 😡 . . . از زبون مرینت 🌸 \ لیدی باگ 🐞 : رفتم و دیدم کت نوار و لایلا دارن ابرشرور رو شکست میدن 😱 چی ؟ ولی من لیدی باگم ! کت نوار نفهمیده که اون لایلاست تو بدن من ؟ 😠 ولی اگه لایلا بگه کفشدوزک معجزه آسا من برمیگردم تو بدن خودم 😏 فقط باید صبر کنم . . . کمی بعد شد لایلا از لاکی چارمش ( نویسنده : همون گردونه خوش شانسی 😐) استفاده نکرد !!!! حالا باید چیکار کنم ؟😟 . . . من بدو بدو رفتم سمت آدرین :« هی آدرین ! » آدرین گفت :« لایلا ؟ تو هویت من . . . یعنی من آدرین نیستم 😶» گفتم :« نه من لایلا . . . » یهو لایلا پرید وسط حرفم و گفت :« بهتره بریم آدرین 😄 »
در ذهن لایلا :" چی ؟ مرینت به کت نوار گفت آدرین ؟ پس یعنی من الان تو بدن مرینتم و هویت آدرین رو میدونم ! آره ! 😈حالا کارم آسون تر شد میشه 😈 یاح یاح یاح یاح 😈 ( نویسنده : درد 😐 )" بعد لایلا و آدرین رفتن . . . من از عصبانیت نمیدونستم چیکار کنم 😠 . . . دستام رو تو هم مشت کرده بودم . . . لایلا ب*ی*ش*ع*و*ر 😡 . . . مطمئنم این قضیه زیر سر خودشه 😠 یه لحظه وایسا . . . اون از کجا فهمیده من لیدی باگم ؟ یعنی ممکنه از تیکی فهمیده باشه ؟ لایلا از اینکه تو بدن من بود ناراضی نبود . . . ولی اون از من بدش میاد که 😨 همه چی خیلی پیچده شده . . . نکنه . . . نکنه به خاطر اینه که . . . اون برای اینکه عصبانی شده من با آدرینم میخواسته بیاد جای من تا با آدرین باشه 😱 و ممکنه خودش باعث شده باشه جولیکا شرور شه 😱 باید با جولیکا حرف بزنم . . . سلام جولیکا . جولیکا :« لایلا ؟ ببخشید من شکست خوردم . . . » گفتم :« منظورت چیه ؟ »
گفت :« من نتونستم جات رو با مرینت عوض کنم 😢 » گفتم :« برای چی میخواستی اینکارو کنی ؟ » گفت :« خودت گفتی دیگه ! » گفتم :« ببین جولیکا . . . من مرینتم تو بدن لایلا ! نمیدونم لایلا درباره من بهت چی گفته . . . ولی تو چرا از دستم عصبانی ای ؟ » جولیکا گفت :« چی ؟ پس من موفق شدم 😱 آره 😈 » گفتم :« چرا میخواستی جای من رو با لایلا عوض کنی ؟ 😟 » گفت :«با من حرف نزن 😠 » گفتم :« چرا از دستم عصبانی ای ؟ 😭 » گفت :« بزار برم 😠 » گفتم :« لایلا درباره من بهت چی گفته ؟ ها ؟ » گفت :« حقیقت رو گفته 😠 » گفتم :« جولیکا تو من رو میشناسی من هیچوقت کار بدی انجام نمیدم 😭 لطفا بهم بگو چیشده 😭 » جولیکا یکم مکث کرد . . . فکر کنم به عقل اومد و گفت :« لایلا به من گفته که تو از برادرم یعنی لوکا سو استفاده میکنی 😟 » گفتم:« چی ؟ لایلا همچین حرف رو زده ؟ 😦 ای چوپان دروغگو 😡 اون همیشه دروغ میگه 😟 » گفت :« چرا بهم دروغ گفت ؟ 😟 »
گفتم :« همیشه کارش همینه 😒 تو که من رو میشناسی 😟 بهت دروغ نمیگم . . . » جولیکا گفت :« اوه . . . ببخشید مرینت 😖 » گفتم :« اشکالی نداره☺حال بهتره استراحت کنی فکر کنم خیلی خسته باشی☺ »جولیکا :« آه آره راست میگی 😊 دوست داری شب پیشم بخوابی لایل . . . چیز یعنی مرینت 😅 ؟ » گفتم :« نه آخه . . . . » جولیکا :« تعارف نکن بیا دیگه 😈 » گفتم :« باشه به خاطر تو ☺ » تمام شب فکرم درگیر لایلا ع*و*ض*ی بود . . . . . . . از زبون آدرین 👟 \ کت نوار 🐾 : نمیدونم چرا مرینت امروز رفتارش عوض شده . . . واقعا نمیدونم . . . از اون طرف حاکماث خیلی وقت بود که آدمی رو شرور نمیکرد ولی یهویی بر گشته ؟ 😱 ( نویسنده : توجه داشته باشین که مرینت هنوز به آدرین هویت باباش رو نگفته ☺ )یا مثلا لایلا چرا بهم گفت آدرین با اینکه من کت نوار بودم ؟ 😦 خیلی روز عجیبی بود . . . جابه جا کننده انقدر قوی بود که تمام روز وقت گذاشتیم تا شکشتش بدیم ؛ شایدم ما به خاطر اینکه ۶ ماه نجنگیده بودیم ضعیف شده بودیم 😶
قوی ترین ابر شروری بود که تا حالا دیدم ! . . . . نمیدونم . . . من و مرینت داشتیم تو خیابون قدم میزدیم . . . به چشماش نگاه کردم . . . خستگی از چشماش میبارید . . . معلوم بود اونم مثل من خیلی خسته ست و زهنش مشغوله . . . پرسیدم :« هی مرینت به چی فکر میکنی ؟ » گفت :« امممم . . . . راستش » یکم مکث کرد . . . انگار داشت فکر میکرد باید چی بگه . . . گفت :« من هویت حاکماث رو فهمیدم ! » گفتم :« چی ؟😶»مرینت گفت :« الان نمیتونم برات توضیح بدم ! همین الان باید معجزه گرت رو بهم بدی ! » گفتم :« اما . . . آخه » گفت :« زود باش آدرین 😠 » گفتم :« ب . . . باشه 😟 » بهش دادم و اونم بدو بدو کرد و در تاریکس شب محو شد . . . این قضیه خیلی مشکوک بود . . . مشکوک شدم و لایلا رو دنبال کردم . . . ( نویسنده : چه عجب بالاخره جناب آقای آگراست یه کار باهوشانه کردند 😐 ) دیدم داشت میرفت سمت خونه من 😱 هااااا؟ دیدم رفت تو . . . منم یواشکی در رور باز کردم و فالگوش وایسادم تا ببینم داره با کی حرف میزنه !
لایلا قضیه درست پیشرفت ؟ - بله خانم سانکور ! اینم . . . + صبر کن . . . اول تعریف کن که چطوری موفق شدی . . . - خب جولیکا رو . . . بانیکس 🐰 : سلاممممممم حالتون چطوره خوبین ؟ 😎 ( نویسنده : حالمون خوب بود تا اینکه تو اومدی و دخالت کردی 😐 ) یادتونه من تو پارت یک و دو اینا اومدم و گذشته رو نشنتون دادم ؟ ( نویسنده : بله یادمون هست 😐 ) خب حوصله ندارم لایلا توضیح بده چیکار کرد پس من میبرمتون به گذشته 😎🐰 ( نویسنده : شاید ما دلمون بخواد لایلا انتر توضیح بده 😐 مجبوریم تو ببریمون به گذشته ؟! 😐 ) در ضمن نویسنده هم خفه شه لطفا 😎 ( نویسنده : میام میزنمتا بانیکس 😐🔪 ) الکی نگو هیچ غ*لط*ی نمیتونی بکنی ( نویسنده : 😐🔪 ) پیش به سوی گذشته . . . لایلا : «هی جولیکا ! باید یه چیزی یهت بگم 😖😖 » جولیکا :« چی ؟ 😓 » لایلا :« متاسفانه مرینت اصلا با برادرت درست رفتار نمیکنه 😞 . . . » جولیکا :« چی ؟ منظورت چیه ؟ 💔😱 »
لایلا :« اگه حرفم رو باور نمیکنی این فیلم رو نگاه کن😟 » « ببین تو فیلم مرینت داره متن های موسیقی ای که لوکا با زحمت فراوون نوشته رو پاره میکنه و با لوکا بد حرف میزنه 😔 » جولیکا :« چی ؟ 😟 همیچن چیزی امکان نداره 😟 » لایلا :« میدونم باورش سخته خودم هم از مرینت توقع نداشتم 😭 »( دز ذهن لایلا : آره 😈فیلمی که ادیت کرده بودم کار کرد و جولیکا باورش کرد😈 ) جولیکا :« مطمئنی این کسایی که تو این فیلمه هستن مرینت و لوکان ؟ 😟 » لایلا :« آره 😔 » جولیکا عصبانی شد و ناتالی با معجزه گر پروانه اون رو شرور کرد🍥 زمان حال . . . . . . . . . . . . . . .+ کارت خوب بود لایلا . . . حالا معجزه گر هارو بده ! - صبر کنین !(بقیش تو نتیجه 👈
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عاجییی عالییییی
تنک یو
عالی بود عشخم ❤️💜😍
ملسی تالگی جونممممم 😂😂😍😍😍
عالی بود اگه می تونی زودتر پارت بعد رو بنویس آجی جونم😊
بن خاطر مدرسه ها ممکنه یکم طول بکشه ولی سعی ام رو میکنم آجی ❤
میشه زود پارتبعد روبزاری
اگه وقت کردم حتما آخه به خاطر مدرسه ها سرم یکم شلوغه ☺
من بررسی کردم اینو عسیسم😁🥝
اه ممنون😍