
کنیچیوا به تمام طرفدارن😕مخصوصا اونی سان و اونی چان😕
پس شیماری به همراه ساسکه و گارا به راه افتاد!😕بعد ۵ ساعت:شیماری دیگه رمقی برای راه رفتن نداشت خیلی هم گرمازده بود!😕شیماری:اه یک ماموریت دادن که فقط باید راه بری من یک چیزی تو مایه های تعقیب کردن دوست دارم.😕ساسکه:تورو خدا این دفعه بیهوش نشو فکر کردم یک کاری ات شده!😕گارا:مکه شیماری بیهوش شد؟😕ساسکه:بعلهه !بیهوش شد خوب هم بیهوش شد اونم در اثر چی؟در اثر گرمازدگی و خستگی!😕گارا:خب من کاری برای خستگی ات نمیتونم بکنم شیماری ولی بیا این چتر رو از من قبول کن!😕شیماری:ای ساسکه ی باکا چرا یک کاری کردی که گارا فکر کنم من خیلی ضعیف ام!😕
ساسکه:خب هستی !😕شیماری:میخوای حالیت کنم!😕گارا:حالا دعوا نکنید.😕شیماری:ببخشید گارا kun متاسفم 😕من این چتر رو از شما قبول میکنم و تا ابد فراموش نمیکنم که چقدر کار مهمی برای من انجام دادی!😕گارا:منم همین رو میخوام!😕ساسکه یکم قرمز شده جوری که دلش نمیخواد شیماری با گارا صمیمی شه!😕پس اونا به راه افتادند و شیماری هی با گارا میگفت و میخندید😕ساسکه هم هی حرص میخورد 😕ساسکه:شیماری به نظرت کله کازه کاگه ساما رو نخوردی!😕شیماری:امممم...😕گارا:نه من راحتم هر وقت با شیماری صحبت میکنم بهم خوش میگذره!😕ساسکه بیشتر ناراحت و عصبانی شد 😕
۱ روز بعد:ساسکه :آخیش بالاخره رسیدیم!😕شیماری:مگه تو خسته شدی!😕ساسکه در حال دویدن:فضولی اش به تو نیومده!😕شیماری ناراحت شد!😕شیماری:مگه من چه کار کردم؟😕گارا:فکر کنم او از این که تو به من یا هر کی دیگه نزدیک باشی حسودیش میشه!😕شیماری :تو اینجوری فکر میکنی؟😕گارا:خب آره حتما داره که من هم اشتباه کنم ولی تو شیماری زود باش و برو استاد و هم تیمی هات رو ببین !😕شیماری:راست میگی پس من رفتم!😕
شیماری :بالاخره رسیدم!😕شیماری در دفتر هوکاگه رو میزنه!😕سوناده:بیا داخل!😕شیماری میره داخل!😕سوناده:اوه شیماری تویی !کاری داشتی؟😕شیماری نفس نفس زنان:بانو سوناده شما تو نامه نوشتید که من رو عضو یک تیم جدید کردید!😕سوناده:بله درسته شیزونه !😕شیزونه:بله بانو سوناده؟😕سوناده:لطفا برو و اوبیتو ،ماتسودا و شیون رو بیار !😕شیزونه :همین الان!شیزونه میره بیرون و شیماری روی صندلی میشینه!😕شیماری:ام ...😕سوناده:چی شده شیماری!😕شیماری:خب بانو میخواستم بدونم چرا بیرون اینقدر غوغا به پا هست؟😕سوناده:مگه تو نمیدونی ؟😕شیماری:نه!😕سوناده:به دلیل اینکه..
کاکاشی قراره هوکاگه بشه!😕شیماری:چی؟ استاد کاکاشی قراره هوکاگه بشه!😕پس کی میشه مربی تیم ۷؟😕سوناده:به احتمال زیاد یاماتو!😕شیماری:پس اینطور!😕شیزونه با اوبیتو و ماتسودا و شیون میاد داخل!😕سوناده:اوه خوش آمدید!😕خب بدون هیچ انحرافی بری سر اصل مطب!😕شیماری!شیون!ماتسودا شما ایم ۱۲ رو تشکیل میدید!😕شما یکی از برترین تیم ها هستید !😕پس ما ازتون انتظار والایی داریم 😕باید به ماموریت های تیمی و انفرادی که بهتون داده میشه توجه زیادی کنید چون شما چونین های سطح بالای من هستید😕
حالا از روش قدیمی استفاده کنید و خودتون رو معرفی کنید😕اوبیتو:من اوبیتو اوچیها هستم 😕شیماری:اوه شما یک اوچیها مثل ساسکه و هم تیمی استاد کاکاشی و شاگرد یوندایمه هستید دیدنتون باعث افتخاره:😕اوبیتو:این حرفت رو قبلا شنیده بودم از آره درسته ناروتو!😕اونم به این که من رو میدید افتخار میکرد !😕شیون:من شیون هستم!شیماری:خوشبختم شیون😕شیون:بعله😕ماتسودا:من ماتسودا چینویکه هستم!😕شیماری:اوه ماتسودا تو واقعا یک چینویکه هستی؟😕ماتسودا:بله چطور مگه ؟😕شیماری پس کستوریاگان داری؟ماتسودا:درسته😕شیماری:خوشبختم و من هم شیماری هیوچیماکی هستم😕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بسیار جالب .
به نظر میاد داستان مال بعد از جنگ چهارم هست درسته؟
تو این قسمت وقتی گارا در مورد ساسکه گفت حسودیش میشه . به نظرت شیماری خوشحال شد یا ناراحت؟