یلدا : آی سرم اینجا دیگه کجاست ؟ 🙁 چرا من کارتونی شدم ؟ 😧 وایسا نکنه اینجا پاریس و شهر مرینت باشه ؟ من خیلی گیج شدم میخوام برم پیش مامانم خیلی میترسم 😫 ( که یهو مرینت میاد و باهام برخورد میکنه ). مری : ببخشید من خیلی دست و پا چلفتی هستم 😅 یلدا : مهم نیست مرینت 😊. مری : هی اسم منو از کجا میدونی ؟ یلدا : اییییی خب من چیز میدونی خب من از..... من حدس زدم 😁. مری : خب باشه 🤔 یلدا : ام از آشناییت خوشبختم 😊. مری : منم همین طور .... اما در چه نمیدونم اسمت چیه. یلدا ( تو ذهنش ) : دختر خاک تو سرت حالا چی کار کنم نمیتونم اسمم رو بگم میفهمه اگه اجیم بود چی کار میکرد ؟ اها میگفت گمشو 😐 مری : ام اسمت چیه ؟ یلدا : من خب اسمم خب .... کاترین 😄 مری : اسم قشنگی داری یلدا : تو هم قلب مهربونی داری ام من دیگه برم مری : خدانگهدار ( و من بدو بدو میرم ) یلدا : ام فکر کنم چشمام ضعیف اون استاد فو نیست ؟ چرا خودشه 😃 استاد استاد فو : بله بانوی جوان ؟ یلدا : تنها امید من شما هستین میشه به دادم برسید ؟ 🥵
عالی