
حمایت کنید دیگ عشقا اینهمه فعالیت میکنم
رمان دو موتور سوار دیانا با صدای مامانم از خواب بیدار شدم صبحانه خوردم و رفتم تو حیاط ممدرضا داشت موتور تمیز میکرد گفتم _سلام داداش صبح بخیر _سلام عصر بخیر _باو ساعت ۱۱ عصر چیه _بفرما اینم موتورت _مرسی از رو تاپ پریدم و رفتم سمت ممددضا بقلش کردم گفت _دیشب یادم نرفته ها دستم کردم تو جیب شلوارم و گفتم _خب من میخوام راحت سوار موتور شم _منم گفتم باشه حالا برو لباسات بپوش بریم یکم موتور سواری
لباسا بیرون پوشیدم هوا خیلی گرم بود و موتور سواری حال میداد بعد حدود ساعت ۱۲:۳۰ رفتیم خونه یکم کارام کردم و ناهار خوردیم عصر قرار بود بریم پیش دوست ممدرضا تا ببینیم میتونم گواهینامه بگیرم یا ن عصر بود رفتیم پیش دوست ممدرصا و یکم چرت و پرت گفت من تنها چیزی ک فهمیدم این بود نمیتون کاری کنه شب رفتیم خونه و مثل همیشه دعوا داشتیم منو ممدرضا دیگ حوصلش نداشتم همش چرت پرت میگفت رفتم تو حیاط و رو تخت دراز کشیدم به این فکر میکردم اگه خودم پسر کنم میتونم برم گواهینامه بگیرم متوجه حضور داداشم شدم گفت _چته _میگم اگه من تغییر جنسیت بدم میتونم گواهینامه بگیرم _تو غلط میکنی _بی ادب _منطورم این اگه تغییر جنسیت بدی من دیگ خواهر خوشگلی ندارم ک حوصلم سر میره باش دعوا کنم _چی میخواد _ب مامان بگو شلوار منو از ماشین لباسشویی دربیار _چرا _توش پاکت سیگار
_خاک تو سر معتادت باشه بش میگم کدوم شلوارت _بنفش رفتم تو خونه گفتم _مامان شلوار بنفش منو ندیدی _همون ک تو جیبش سیگار _ببخشید _یه بار دیگ همچین چیزی ببینم من میدونم و تو حالا هم برا تنبیه گمشو برو تو حیاط بخواب شلوار ورداشتم و پتو و بالشتم ورداشتم و رفتم تو حیاط شلوار پرت کردم رو سر ممدرضا، ممدرضا گفت _ابنا چیه _بخواطر جنابعالی باید اینجا بخوابم رفتش تو خونه بیشور منو ول کرد رفت بخواب بعد چند دیقه با بالشت و پتو و... اومد و گفت _پس پیش هم میخوابیم چون تو ترسویی _ترسو خودتی _اکی پس من میرم _ممدرضا.........بمون
_نشنیدم _لطفا بمون _برا چی _من از انباری اون گوشه میترسم _بزار یکم فکر کنم اوممم باشه میمونم ۱ هفته بعد من از کار اینا سر در نمیارن دوست ممدرضا شرور میگه ممدرضا هم قبول میکن اخه من چجوری خودم شبیه پسرا کنم اصلا نمیشه میفهمن رفتم تو اتاق ممدرصا و تو ذهنم ادامه دادم _ولی من عاشق موتورسواریم باید اینکار بکنم متوجه صداها ممدرضا شدم گفتم _نمیخوام جونت بگیرم چندتا لباس میخوام _مگه خودت لباس نداری _پسرونس....... واس خودتون میبرید میدوزید نمیگید دیانا کیه _آقا دیانا اسمتون چی میخواید بزارید
_دانیال خوب شبیه دیانا _برو بیرون _اینهمه از قصد لباسام کثیف کردی خیلیاشون تمیز نشده لباس سبزش که میدونم خیلی دوست داره ورداشتم گفت _برات لباس میگیرم تروخدا اونو دست نزن کلی پولش دادم میره اونجما پاره پوره برمیگرد لباس اببشم که دوست داره ورداشتم _اونو دست نزن میگم زبون نفهم مامااااان مامان اومد تو اتاق گفت: چطونه _لباسا منو ورمیدار _خب لباس پسرونه ندارم مامان: بجا این حرفا برو واس خواهدت ۴ تا لباس بگیر ک خواهرت لباسا تورو ورنداره ممدرضا بلند شد و زیرلب ی فحشی داد منم بلند گفتم _خودتی و از خونه رفت بیرون
حمایت کنید قشنگا ی لایک و کامنت و فالو یه دیقه هم وقت نمیگیر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام کیوتم 💚🍭
ممنون میشم اگر فالوم نداری فالوم کنی 🌌
اگر هم داری که هیچی 🎼😁
مرسی 🍊💕
عالــی عاجی💕
مرسی حمایت ندارم اصلا یکار کن