اومدیم یکم بخندیم

هیچی دیگه برو بخند🤗

تا حالا پیش اومده چند ساعت دنبال یچیزی بگردی بعد ببینی تو دستته😐🤣🤣

تا حالا دیدی میری یچیزی میخری دو روز باهاش سرگرمی بعد میندازیش قاطی باقالیا😑😁

شما رو نمیدونم اما من فلک زده هروقت میرم دست به اب باید مراقب باشم دمپایی لامصب خیس نشه تا بعد مجبورم نکنن همونو لیس برنم🤣🤣ابی که ریخته شده دیگه جمع نمیشه😉😁

من که هروقت کله پاچه درست میکنیم استرس دارم زود پز پرت نشه هوا همه جا رو به لجن بکشه🤣

نمیدونم اون روز خلم چشمش به دامن مادر بزرگم بود یا مامان بزرگم از جمعیت اونجا برای تمیز کردن وسایلش سوئ استفاده کرد خلاصه یکشون انتحاری زد اون شب همه خونه مادر بزرگم جمع بودن خالم سر دیگ مادر بزرگ استراحت که یهو دیگ پاش پاش شد😑👌😐 هیچی دیگه خالم لباساش رفت عوضش به یه دامن رسید ما هم که مجبور بودیم اشپز خونه رو لیس بزنیم دیگه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

شما هم بچه بودید عمو پورنگ نگاه میکردیدو توی مسابقه تلفنیش شرکت میکردید خدایشش من که حال میکردم ازم میپرسید کدوم خرسیه که سیاهو سفیده !😐

خونه ی ما که پادگانه را س ساعت ۹ خاموشی شما هم اینطورید تو روز خونه چراغونیه شب میشه برقا خاموش فقط نور موبایلو تلوزیون روشنه😐🤣

شما هم همیشه مثل منین اونی که مادرش به برادر یا خواهرش حق انتخاب میده و تو هم هرچی موندهرو بر میداری که انتخاب نیست تنها گزینته مثلا بابام اسباب بازی که میگرفت یکی دست چپش یکی دست راستش منم که کلا راست همیشه راستو انتخاب میکردم و بدترین چیز ها گیرم میامد یه روز با بام اسباب بازی خرید منم از روی زنگی چپ اننخاب کردم یه پیرمرد خرفت با چوب بود مال برادرم جوان خوگشل با شمشیر نگو بابام میخواسته بهم خوبی کنه👌🤣🤣🤣🤣

شما هم همینطورید که در یخچال کلا پرشده از عکس خنزل منز های اهن ربایی من که هروقت میرفتم بچینمشون میدیدم فرداش همچیش به هم خورده حالا از هرکی میپرسی میگه در یخچال باز و بسته میشه جاهاشون عوض میشه حالا چی از جنوب رفته شمال😁🤣🤣

شما هم تو گیم ها راه میرید به همه میگید نوب یه بار به یکی گفتم برام توچت بازی اینو فرستاد🐥🐥🐤🐤دیگه خودم گرفتم منظورشو رفتم که تو افق محو بشم