
پارته آخر رسید حتما بخونید چون کلی ماجرا روشن بشه اگه کامنت ها و بازدید ها کم باشه اصلا بعدی رو نمی زارم 😭 😭 و تستچی جون تو رو خدا قبول کنید. 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
# خب این قسمت خصوصیات امی رو نداریم چون میخوام فصل بعدی کلی هیجان زده بشید # از زبان امی : رفتم داخل درخت یه صداهایی می اومد خیلی میترسیدم از ترس چوب دستی رو گذاشتم تو جورابم که کسی نبرش و یهو یه نفر از پشت من و محکم گرفت 😱 اونننننننن پیتر پاتی گرو بود. پاتی گرو : خب خب ببین چی نصیبمون شده امیلی تامسون خوشگل موشگل آخی اگه پدرت اینجا بود چقدر کیف میکرد. امی : دهنت رو ببند دزد کثیف. تو یه آشغالی. و اون دوست کثیفت سیریوس بلک عوضی. هری : نه امی سیریوس نبوده. هرماینی : موش عوضی امی رو ول کن. پاتی گرو : اوه انگار دوستات نمیدونن که تو واقعا کی هستی چرا همه واقعیت رو بهشون نمیکی. هری : امی تو چی رو از ما مخفی کردی؟ امی : هری من اونی که تو فکر میکنی نیستم. لوپین : امیلی تو پدرت نیستی. امی : نه! ولی همون خون توی بدن منه. هری داره میاد جلو. پاتی گرو : اگه یه قدم دیگه بیای جلو پاتر امی کوچولو رو میکشم. ولی قبلش امی به نظرت بهتر نیست که دوستات همه چیز بدونن. امی : هری این چیزا یی که الان میگم همش مربوط به پدر مه تو هیچی نمیدونی هری پدر من یه مرگ خواره. اون دست راست لرد سیاهه. هری پاتی گرو خدمتکار پدر من بود. اون اون به پدرم گفت که پدر مادرت کجا مخفی شدن و پدرم من هم به همونی که نه نه ولدمورت گفت هری خانواده من جد در جد عضو اسلاترین بودن به خاطر همینه که همه اسلاترینی ها از من بدشون میاد همه ماجرا همینه به خاطر اینه که من با دراکو حرف ن میزنم دلیلش اینه. امی چوبدستی خود را از جورابش بیرون می آورد . استوپفای. امی به سمت هری پرت میشود پاتی گرو میخواهد دوباره به موش تبدیل شود لوپین جلو او را میگیرد و او دستگیر میشود هری : نه صبر کنید اگه پدرم اینجا بود نمی خواست که دوست عوضی ایش کشته بشه. پاتی گرو : ممنونم هری مهربون هری : گفتم که ن میکشیمت ولی تو رو به قلعه تحویل میدیم. این جوری سیریوس هم آزاد میشه
سیریوس : رون متاسفم جیمز همیشه میگفت باید حیوونم رو عوض کنم. امی نارحت است و احساس گناه میکند. هری به سمت او میرود. امی : هری تو که از من ناراحت نیستی. هری : نه امی تو پدرت نیستی. امی اشک هایش را پاک میکند . امی : این ها رو اول بهت نگفتم چون فکر کردم که وحشتناکه که با کسی دوس باشی که پدرش یه قاتل زنجیره ای عه امم فک کنم تو سیریوس باید یه گفت و گو یی بکنید. هری به سمت سیریوس میرود . ( خب دوستان دیگه مکالمه هری و سیریوس رو که خودتون میدونید پس دیگه نمی گم ) ماه تقریبا بالا آمده ناگهان لوپین که مراقب پاتی گرو هست به گرگینه تبدیل میشود و قصد حمله به بچه ها را دارد پاتی گرو میگریزد اسنیپ خود را میان گرگینه و بچه ها قرار میدهد .
# بیمارستان # از زبان امی : تو یه جنگل یه اتفاقی افتاد لوپین به من حمله کرد و پرتم کرد سمت یه صخره از اون به بعد چیزی یادم نیس. بیدار شدم تو درمانگاه بودم خیلی وحشتناک بود هری و هرماینی داشتن با دامبلدور حرف میزدن . هرماینی : خب متاسفانه شما دو تا نمی تونی با ما بیاید . من : چی هرماینی صب کن . یهو غیب شدن . رون : الان چی شد من : اونا به عقب برگشتن . رون : الان ما باید چی کار کنیم . من : دم باریک رو پیدا کنیم . رون شوخی میکنی اون الان یه موشه چطور باید یه موش رو بگیریم . من : با یه تله درست حسابی . #رون و امیلی اتاق فیلچ# امی : خب رون هری و هرماینی تو گذشتن پس ما باید کمکشون کنیم رون : دقیقا چه جوری ؟ امی : باید یه پیغام براشون بفرستیم . رون : چرا . امی : چون اگه اونا سیریوس رو آزاد نکنناون میمیره . ( دوستان هری و هرماینی نمی دونن سیریوس کجاست ) رون : چطوره ما هم یه زمان برگردون پیدا کنیم و به گذشته بریم . امی : اول باید سیریوس رو پیدا کنیم . رون : شوخی میکنی دمنتور ها ازش حفاظت میکنن چطوری می خوای جلوش رو بگیری . امی : با یه فشفشه. ( منظورش فیلچه )
امی : باید یه کاری کنیم که فیلچ رو بزاریم اونجا و فیلچ هم تو اون لحظه بخنده . رون : و دقیقاً فیلچ رو چطور می خوای بکشونی اونجا ؟ امی : با یکم خراب کاری ! - فرد و جرج با هم : ما انجامش میدیم . امی : یه بار دیگه مرور میکنیم شما فیلچ رو رو به ترقه ها تون میکشونید سمت برج بعد من یکم از خون پاستیل های خنده آور میریزم رو زمین و باید امید وار باشیم که فیلچ اونا رو می خوره و دمنتور ها رو میکشونه سمت خودش اینطوری راه برا هرماینی و هری باز میشه تآ سیریوس رو آزاد کنن حالا همتون گرفتید . رون : من چی کار کنم . امی : تو باید به هری و هرماینی بگی که سیریوس کجاست . رون : چجوری . امی با یه معما باید این معما یی رو که بهت میگم رو کلبه هاگرید بنویسی . @ آن چیست که بلعد همه چیز چرنده و خزنده و پرنده بالا تر از همه در عمیق ترین چاه قلعه به دور از بدی اما در دل بدی @ رون : چی . امی : تو فقط اینو اونجا بنویس و بیا تو درمانگاه. رون : خیله خب باشه .
# درمانگاه # امی : پس چرا این رون نمیاد . رون وارد میشود امی : خب رون : خب که چی . امی : خره چی کار کردی ؟ رون : نوشتمش ولی خیلی گم راه کننده بود به نظرت این وحشتناک نیست . امی : رون ما در واقع با این کارامون به گذشته رفتیم باید امید وار باشیم که اونا معنی معما رو بفهمن . خیله خب حالا برو رو تخت نباید کسی ما رو بیرون از تخت ببینه چون ممکنه به زمان آسیب بزنه . هرماینی و هری وارد میشوند لبخند بر لب هر دو است . هرماینی : امی پیامت واقعا هوشمندانه بود . رون : من واقعا گیج شدم . هری : بعدا میفهمی .
# کنار دریاچه هری و امیلی # امیلی : هری تو من و میبخشی . هری : چرا باید تو رو ببخشم . امی : خیلی بی شعوری هری پاتر . هری : صب کن منظورم این بود که تو کاری نکردی که من بخوام تو رو ببخشم . امی : هری تو بهترین آدمی هستی که تا حالا دیدم . هری : حالا با هم دوستیم امی : ام آره فک کنم . بیا بدیم تو سر سرا اصلی . # در سر سرا # رون : هری من نمی خواستم بازش کنم ولی خب این دو تا مجبورم کردن . فرد و جرج : ما نبودیم . امی : او خدای من این یه جارو جدیده خیلی باحاله . هرماینی پر را به هری نشان میدهد . دراکو از پشت : هی امی میشه با هم حرف بزنیم ( نگاهی به بقیه می اندازد ) تنها . امی : آم باشه
دراکو : فک کنم من یه معزرت خواهی به تو بده کارم . امی : نه من به تو بدهکارم نباید اون جوری حرف میزدم خیلی کار بدی کردم فک کنم تو مثل پدرت نیستی . دراکو : نه نیستم . ( دست امی را میگیرد ) تابستون میبینمت . امی : نمیدونم فک نکنم ولی امید وارم . خیله خب من باید برم میدونی آخه . دراکو : آره آره موفق باشی امی می رود . دراکو : امی هنوز هم با هم دوستیم . امی : ره البته
خب این فصل تموم شد قسمت تابستانه رو با همین میزارم حتما ببینید
ببخشید اگه زیاد شبیه کتاب بود گفتم که این فصل همش خصوصیات امی عه حتما کامنت بزارید ممنون واسه روحیه دادن هاتون همون عالی هستید و تستچی جون تو رو خدا قبول کن امروز تولدمه خرابش نکن پلیز 💖💖💖💖❤❤❤❤❤😙😙😙😙
آنچه خواهید خواند : پیتر تامسون : من برای سه نفر بیلت جام جهانی رو گرفتم . - امی : چی نمی خواین بزارید من برم . خیله خب این فصل به پایان رسید روزتون جادویی و پر از عشق تا فصل بعدی خدا نگه دار کامنت هم یادتون نره عزیزان💖💖💖💖💖💖😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود بینظیر بود ، تولد مبارک
منتظر پارت بعدی هستم
سلام به پاتر هد های عزیز پارت بعدی رو همین امروز گذاشتم و احتمالا نمی دونم شاید دوشنبه سه شنبه منتشر بشه حتما بخونید به محض اینکه منتشر شد بعدی رو میزارم
وای از اون قسمتی که گفته بودی رون وارد می شود خیلی خوشم امد کلی خندیدم 😂😂😂😂
خوش حالم خوشت اومده
عالی بود السا جون
منتظر پارت بعديم💖
راستی تولدت هم مبارک💖💚💙💚💐😘
مرسی عزیزم 💖💖❤❤
السا جون گفتی تولدته! تولد پاترهدمون مبارک💖❤❤❤
وای السا خیلی خوشحالم کردی که این پارت رو گذاشتی.
خیلی قشنگ بود :) لطفا بعدی رو بزار :)
مرسی عزیزم 💝💝
من خیلی منتظر داستانت بودم مرسی عالی بود ادامه بده لطفا😘😍
مرسی عزیزم 😘😘
تولدت مبارک عزیزم❤❤