
سلام سلااام ببخشید دیر اومدم اینقد سرم مشغول مدرسه و اینا بود اصن یه وضعی خب خب ببینین چه اتفاقی میوفته دیگهههه و اینکه نتیجه رو حتما بخونیننننننن چالش داریم کلی میخوایم حرف بزنیم، لایک و کامنت یادتون نرههه داستان رو هم اگه دوست دارین معرفی کنین دوستتون می دارممم💛
-همین که شنیدی...+اخه مامان..-اخه نداره.. خیلی پسر خوبیه...بعدازینکه تو رفتی و مشهور شدی..+من هنوز حتی یه اجرا هم نداشتم رفتی کل فامیلو پر کردی؟!-دختر من بزرگ شده برای خودش کسی شده اونوقت به خاله هات نگم؟! +اوففف مامان...-داشتم میگفتم بعدازینکه تو رفتی و مشهور شدی وضعمون بهتر شد بابات تونست کار پیدا کنه رفتیم چندتا محله بالاتر بعدش پاشنه در از جا کنده شد باباتم همشونو دست به سر کرد میگفت خودت باید بیای ولی یکیشون..خیلی اصرار میکرد.. بنظر پسر خوبی میومد، خانواده دار.. با آبرو تازه خوش بر و رو هم هست..+خب حالا انتظار دارین چیکار کنم؟!-ما نمیخوایم کاری بکنی سپردیمت دست سرنوشت.. اون خودش میاد دیدنت..+بله؟! چی؟! چرا؟!-خودش که نمیتونست بهت زنگ بزنه بهش گفتم دختر من بیکار نیست که هر شماره ای رو جواب بده..آه کشیدم..ادرسو یادداشت کن امشب برو دیدنش +مامان من کار دارم الکی که نمیتونم برم دیدنش -چرا میتونی چون من میگم من صلاحتو میخوام..
-همین که شنیدی...+اخه مامان..-اخه نداره.. خیلی پسر خوبیه...بعدازینکه تو رفتی و مشهور شدی..+من هنوز حتی یه اجرا هم نداشتم رفتی کل فامیلو پر کردی؟!-دختر من بزرگ شده برای خودش کسی شده اونوقت به خاله هات نگم؟! +اوففف مامان...-داشتم میگفتم بعدازینکه تو رفتی و مشهور شدی وضعمون بهتر شد بابات تونست کار پیدا کنه رفتیم چندتا محله بالاتر بعدش پاشنه در از جا کنده شد باباتم همشونو دست به سر کرد میگفت خودت باید بیای ولی یکیشون..خیلی اصرار میکرد.. بنظر پسر خوبی میومد، خانواده دار.. با آبرو تازه خوش بر و رو هم هست..+خب حالا انتظار دارین چیکار کنم؟!-ما نمیخوایم کاری بکنی سپردیمت دست سرنوشت.. اون خودش میاد دیدنت..+بله؟! چی؟! چرا؟!-خودش که نمیتونست بهت زنگ بزنه بهش گفتم دختر من بیکار نیست که هر شماره ای رو جواب بده..آه کشیدم..ادرسو یادداشت کن امشب برو دیدنش +مامان من کار دارم الکی که نمیتونم برم دیدنش -چرا میتونی چون من میگم من صلاحتو میخوام..1 همیشه همین حرفو میزنی مامان...-باشه باشه من زیاد حرف زدم دیگه میرم-مراقب خودت باشششش قرار امشبم یادت نره، مسخره بازی درنیار، سنگین و رنگین و باوقار باش یه لباس خوب بپوش +اگه نرفتم چی؟! -میری مین سو مسخره بازی درنیار بالاخره سن ازدواجته...+آهههههه مامان...به جیمین شی قول دادم یکم بیشتر تمرین کنم-بهش میگی یه قرار مهم دارم+ماماااان من نمیتونم همینطوری برم بگم بزار من برم سرقرار-ببینم نکنه با خودش قرار میزاری، هان؟! قرمز شدم:نخیرمم-پس میری بهش میگی من امشب با یه آقای متشخص قرار دارم و باید حتما به قرارم برسم پس نمیتونم باهات اضافه تمرین کنم فهمیدی؟! آه کشیدم:بله مامان...-خوبههه دوستت دارم مراقب خودت باش، خداحافظ+خداحافظ..همین که تلفنو قطع کردم تهیونگ گفت:مامانت بود+آره جین گفت:چیکارت داشت؟! +هعی...برام خواستگار اومده...همشون رو به من برگشتن+ببخشیییید آههههه وسط این همه کار پاشم برم کجا؟!برم یه پسرو ببینم میخوام صدسال سیاه نبینم
اه کمپانی چی میگه؟! حتما اخراجم میکنه با بدبختی برمیگردم خونمون اخه الان چه وقت خواستگار اومدنه من کلی کار دارم نمیتونم برم اصن.. نه نمیشه.رو میز ضرب گرفته بودم جین با حالتی تعجب برانگیز گفت :برات.. خواستگار اومده؟! +اره..جین:یاااااا نامجونا باید براش یخچال بگیریم بالاخره اون جزوی از گروهمونه لب و لوچمو اویزون کردم : جین الان وقت شوخی نیست...من نمیتونم برم سرقرار..آممممم هومممم...ممکنه یه ساسنگ فن دنبالمون بیوفته. جین:تو طوریت نمیشه ببرش یه جای خلوت پسره رو تو دستت بگیر+اِههه..نگاهم به سمت بلوز توی دستم افتاد :وای یادم رفت.دوان دوان از خونه بیرون دویدم و تند تند پله هارو پایین رفتم.عجله ام کار دستم داد پام پیچ خورد و مطمئن بودم وقتی فرود بیام یکی از دست ها یا پاهامو از دست دادم ولی در عوض توی آغوش گرمی افتادم...قلبم وایساده بود بالا سرمو نگاه کردم و صورت سوهون رو دیدم:خداروشکر گرفتمت مگرنه یه بلایی به سرت میومد. سرمو چرخوندم و پله هارو نگه کردم هنوز تا رسیدن به سالن فاصله داشتم...چرخیدم صورت سوهون نزدیکم بود.
اب دهنمو قورت دادم..بینی قلمی و لب های زیبایی داشت، چشم های روشنش هم میدرخشید...نمیدونم چقدر توی اون حالت مونده بودیم بالاخره به خودم اومدم و سعی کردم بلند شم زیر کمرمو گرفت و بلندم کرد:ببخشید...من دیگه میرم خوشحالم که سالمی، موفق باشی و سریع از پله ها بالا رفت. اینبار به آرومی از پله ها پایین رفتم و درو باز کردم جیمینا جلو دوید هنوز لباسش کثیف بود، بلوز رو جلوش گرفتم :ببخشید دیر شد مامانم زنگ زده بود.. دلم براش تنگ شده بود..گفت:واقعا؟! خوشحالم برات.. همونجا لباسشو در اورد به سقف نگاه کردم و بلوزو سمتش گرفتم، قاپید و تنش کرد:حالا باید همینجا دربیاری؟! -خب یه لحظه بیشتر طول نمیکشید +خجالت بکش نیازی نیست جلو من ازینکارا بکنی نگاه کن.. حتی استف ها هم پشماشون ریخته برگشت و پشت سرشو نگاه کرد استف ها سریع هرکدوم مشغول کاری شدن و هرجایی رو نگاه کردن به جز من و جیمین :هوممم بدو بریم تمرین چرخید که بره دست انداختم و بازوشو گرفتم:میشه امشب تمرینو زودتر تموم کنیم؟!
-چرا؟! + یه مشکلی برام پیش اومده باید برم جایی..نمیدونم چرا به جیمین نمیگفتم.حتی اگه میتونستم راضیش کنم شب از اعضا میشنید -برای خانواده ات؟!خب تقریبا به اونا ربط داشت حرفم نه دروغ بود نه حقیقت:آره..باشه.. برو..ولی فردا ساعت 5 بیدارت میکنم+چی؟! -یک ساعت تنها تمرین میکنی تا من بیدارشم+تنهایی؟! -این تنبیه از زیر تمرین دررفتنه ، دستمو به کمرم زدم و اخم کردم. جیمین صورت بیحالی به خودش گرفت :میتونم اجازمو پس بگیرم..+باشه باشه ببخشید.بقیه روز از جونم مایه گذاشتم و با دیدن لبخند جیمین که نشون میداد از کارم راضیه ، انرژی میگرفتم...ساعت 7 برام یه پیامک اومد..مامانم برام آدرس فرستاده بود..و انتهای پیام نوشته بود 8 اونجا باش:اوه جیمین شی..دیگه باید برم..-زود نیست؟! +پیامکو نشونش دادم. میرم بالا اماده بشم..-باشه برو.. مراقب خودت باش براش دست تکون دادم و از پله ها بالا رفتم همین که درو باز کردم جین پشت در بود از ترس داد زدم : چیکار میکنی؟!

آروم گفت:مگه قرار نداری؟! باید به تیپت برسیم دستمو گرفت و کشیدتم تو اتاق گفتم:آخرین باری که لباسمو با سلیقه ی تو خریدم مصاحبه ی خوبی نداشتم-اخلاق اون آدم به من ربطی نداشت تازه از بس خوشگل شده بودی اون اتفاق افتاد. زیر لب غر زدم خم شد توی کمد لباسام و سرش بینشون گم شد:چقدر لباس داری+هه هه اولین پولی به دستم رسید رفتم کلی لباس خریدم😬-هوممم چون الان وارد پاییز شدیم یه لباس تقریبا گرم بپوش اخر شب سرد میشه +قرار نیست تا اخر شب بمونم-مهم نیست بازم کار از محکم کاری عیب نمیکنه+آههههه جین..استرس دارم، به سمت من برگشت :استرس؟!برای چی دقیقا؟! یذره اعتماد بنفس داشته باش تو خوشگلی، با استعدادی، مهربونم هستی. نامجون سرشو از لای در داخل اورد:سعی کن یه شاخص خوب توی طرف مقابلت پیدا کنی همچنین به چیزای خوب فکر کن، نفس عمیق یادت نره..لبخند زدم و گفتم: از جفتتون ممنونم
در توی راهرو باز شد و نامجون با شنیدن صدا چرخید:عه یونگی کجا میری؟!صدای یونگی کم و نامفهوم به گوش میرسید اما نامجون در جوابش گفت:باشه مراقب خودت باش جین گفت:کجا میره؟! نامجون:گفت میرم نوشیدنی بخورم گفتم:خب حالا میشه جفتتون برین بیرون؟! باید لباس عوض کنم، جین با مسخرگی تعظیم کرد و به دنبال نامجون بیرون رفت، روبه روی میز ارایشم نشستم و ارایش ملیحی انجام دادم طبق معمول با خودم حرف میزدم:هوممم مین سو، تو از پسش برنمیاین یه قرار ساده اس بعدشم جوابتو میدی و تمام، اینطور که مامان میگفت باید پسر خوبی باشه اعتماد به نفس چیزی نیست که در مغازه به فروش برسه باید اعتماد به نفس رو در خودم بسازم.. هوم..مین سو تو موهای زیبایی داری.. صورتت هم خوش حالته، خیلی هم خوش لباسی، حالا بهتر شد.. میرم، میترکونم، برمیگردم، کاش هوسوک پیشم بود..الان به حرفای امید بخشش نیاز داشتم لباسمو پوشیدم و بیرون رفتم

لباس مین سو
خب چطور بنظر میام؟! تهیونگ توی گوشیش میچرخید و جین و نامجون مشغول غذا خوردن بودن احتمالا جونگ کوک تو اتاق مشغول گیتار زدن بودن نامجون با دهن پر گفت:عالی بنظر میای، جین با دستش اوکی داد و تهیونگ هم گفت:عالی شدی، نیشم باز شد، برام آرزوی موفقیت کنین و دعا کنین زنده برگردم تهیونگ گفت:مطمئنم اتفاقی نمیوفته برات. آه کشیدم..تا الان که اینطور نبوده..ماسک زدم ، از بچه ها به جز جونگ کوک که نمیخواستم آرامششو بهم بزنم خداحافظی کردم و بیرون رفتم ، بی صدا تاکسی گرفتم و به سمت آدرس راه افتادم 5 دقیقه زودتر راه افتاده بودم شاید زودتر میرسیدم، سرمو روی شیشه ی سرد گذاشتم و به آدمای توی خیابون چشم دوختم، بعضی ها با بچه هاشون بعضی ها دستاشون توی دست هم قفل شده بود و بعضی تنها...دلم برای بارون تنگ شده بود...امیدوار بودم امسال پاییز بارون بیاد، شاید هم من عجله داشتم. بدون اینکه متوجه بشم رسیدم:خانم...؟! خانممم؟!+آه ببخشید متوجه نشدم ، حساب کردم و از ماشین پیاده شدم..هوا خنک بود ، روبه روی سال سینما قرار گذاشته بود چند دقیقه ای منتطر موندم و با کسی که زد روی شونه ام از جا پریدم

-مین سو؟! +بله خودمم یذره یواش تر.. ممکنه بشناسنم.خندید:ببخشید نمیخواستم بترسونمتون، کت و شلوار پوشیده بود و موهاش بهم ریخته بود میشد بگی جذاب بود. وقتی به چشماش نگاه میکردم انگار فقط خودمون دوتا اونجا بودیم.. دستشو جلو اورد:جانگ ایسول...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جچ1 از اولین روز به معلم فحش دادم😐👌
حرص خوردم عصابم خورد شد😐💔 و تا پایان مدرسه ادامه داره😐💔
جچ2 ایسوال چه خوشگل بود کراش زدم روش😂😐👌
به نظرم قراره چند پارت در داستان باشه😐👌
چقد پوکر فرستادم😐💔
منم همینطور 😐
عه چه جالب😐
عه عه عه😐
آها😐اشکال نداره😐
آجی راستی ۱۱۱ تایی شدنت مبارک 🥳🥳🥳🥳
مرسیی اجی جونممممم😍
عالی بود
مرسییی😍
خییللللیی عالی بود بعدییی اگه زود نیومد 🔪🔪🔫🔫🚑🚑🏥🏥
چشم چشم غلط کردم😂😂
شبیه درام کره ای شده 😂😂
باید بگم روز اول مدرسم فرداس
زنگ اول ریاضی دوم زبان سوم علوم
یعنی به معنای واقعی بد بخت شدم
ن هر کاری میخوای بکنی بکن امااااااا (یاد عمو پورنگ به خیر )
مین سو رو برسون به شوگا
😂😂
خوبه کههه من از تو بدبخت ترم فردا ریاضی زیست ریاضی زیست شیمی، به خودت قانع باااششششش
اهه عموپورنگگگ
آخ(مثلا اون بشکنه خورد تو چشمم)
خیلی عالی بود
۱.خب از شانس من معلم ریاضی مون فامیلمونه و من به هیچ وجه نمیتونم بازیگوشی کنم یعنی الان تازه میفهمم جیهوپ نادونی چه ب❤د❤خ❤ت❤ی ❤میکشیده 😢🤣
۲. آقا منم میگم باید مین سو برسه به شوگا ولی از حق نگذریم مین سو داره تو ظرف عسل غرق میشه 🤣🤣
ممنونممم😍
از خدا برات صبر ایوب میطلبم 😂
جیهوپ بدبختی کشید؟! کجاش؟! 😐💔
وای جررر🤣
منظورم نمیتونست بازیگوشی کنه داخل مدرسه برای همین میگم چه بدبختی کشیده
آهاااااا الان گرفتم راست میگیا الان وضعیتت کپی جیهوپ شده😂ولی تو مقاومت کن
وییییی پرفکت🥺👌
روز اول مدرسه ام به حدی مسخره بود 👩🦯🕳️
مرسیی🥺
آووو منم همینطور😖
بسیار عالی بود 👍😍
۱ : من روز اول مدرسه و به هیچ جام نگرفتم 😌 طوری رفتار کردم که انگار هنوز تابستون تموم نشده ولی روز دوم مدرسه دیگه نشد به هیچ جام نگیرم از بس گیر میدن معلما 😐
۲ : حتی اگه آدم خوبی هم باشه دلم نمیخواهد ادامه داستان باشه ، میخوام مینسو به شوگا برسه🙂
ممنونم😍
آههه میفهمم خیلی سخته🤧😩
آووو چه جالب..خواهیم دید