سلام امید وارم معرفی منتشر شده باشه
از زبان راوی ) اما با پاکت های خرید به خانه وارد شد خرید هارو روی اپن گذاشت نفس عمیقی کشید و بعد به هال رفت ریموس و سیریوس در خانه نبوده اند هری روی مبلی نشسته بود و مشغول کتاب خواندن بود هری تا اما را دید کتاب را بست و بلند شد به سمت او رفت بهش نزدیک شد و ارام زمزمه کرد : سلام اما . اما : سلام هری . نگاهی پر از معنی به هری کرد نگاهی پر از عشق . هری : بازم باید بری پیش مالفوی ؟. اما وهری روی مبل نشستن . اما : امسال دیگه سال اخره قول میدم دیگه نرم پیشش . نگاه هری کودکانه بود انگار کودکی با نگاهش چیزی میخواست . اما : قول . هری لبخندی زد و اما را بغل کرد اما متقابلانه او را بغل کرد( این از این بغل های دوستانه بود ) بعد به اتاق رفت لباسش را عوض کرد بلوز سیاهی استین بلندی همراه شلوار سیاهی موهایش را بافته بود و ژاکت مشکی پوشید بعد از هری خداحافظی کرد و از طریق شومینه به عمارت مالفوی رفت
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
از داستانت خوشم امد
ممنون