
سلاممممم امیدوارم حالتون خوب باشه من sh . Khهستم و اینکه دو شخصیت جدید داریم به نام های ماری و ماریگت که هر دو دختر خاله ی مرینت هستند
سابین: مرینت مرینت پاشو مهمان داریم مرینت :کی چی کی مهمون ها سابین:سلام 😐 مرینت :آخ ببخشید سلام مامان مهمون کی هست سابین :بیا پایین میفهمی مرینت:باشه اومدم از زبان مرینت
رفتم پایین ی ماشین ایستاد ازش یه دختر که خیلی آشنا بود اومد پایین بعدش هم خاله ماری و شوهرش اومدن پایین دویدم جلو و داد زدم خاله ماری اونم گفت مرینت عزیزم حالت خوبه؟ به دختره نگاه کردم دقت کردم دیدم وا این که ماریگت دخترخاله ام هست داشت ب در دیوار نگاه میکرد ا ز پشت رفتم و گفتم دستا بالا خیلی جدی گفت سلام مرینت گفتم سلامم گفت :هنوزم پر شور و البته با مزه هستی؟ و برگشت چشماش خیس بود پریدم بغلش و گفتم چرا گریه میکنی دختر
گفت خوب دلم تنگ شده بود میدوی چقدر سخته 5 سال دوست و دختر خاله ای که از هم جدا نمی شدن رو جدا کنند سخته😢 گفتم درسته😔 گفت خوب من میرم داخل اتاقت تا لباسم رو عوض کنم گفتم با شه باشه برو
از زبان ماریگت
رفتم تو اتاق مرینت اتاقش پر عکس اون پسره مدل پاریس بود من نمی دونم آخه این چی هست که انقدر عکس ازش داره ولش کن رفتم لباسم رو عوض کردم رفتم بیرون که به صدای بوم شنیدم گفتم اه اینجاها نباید(ملکه ی رنگی )راحت باشه؟
ماریگت:خب خب جولی (اسم کوامی اش)بیا آرامش رو به مردم برگردانیم تز زبان ماریگت کلمات تبدیل رو گفتم و تبدیل شدم میخوانم از تو بالکن برم بیرون که صدای سه نفر رو توی اتاق احساس کردم سریع گفتم جولی آرامش به شهر بازگشت رفتم و دیدم کسی نیست چشمام رو بستم و کلمات تبدیل رو گفتم از زبان مرینت رفتم توی اتاقم و ماریگت رو دیدم که به ملکه ی رنگی تبدیل شد زبونم بند اومده بود
اصلا حواسم نبود گفتم تیکی اسپانس ان😭😭ماریگت گفت مثلا هویت ها باید مخفی می بود رفتم یه گوشه و داشت گریه ام می گرفت که ملکه ی رنگی یا ماریگت دستمو کشید و گفت زود باش پاریس بهمون نیاز داره اشکام رو پاک کردم ولی هنوز نشسته بودم یه لبخند بهم زد و گفت من هویت خیلی ها رو میدونم و قول میدم هویتت رو به کسی نگم حالا بریم گفت باشه بزن بریم
کت داشت به زور مقاومت میکرد که ما رسیدیم گفتم سلام پیشی گفت سلام با نوی من..... کت دهنش سه متر باز شده بود گفت این کیه ملکه ی رنگی گفت من ملکه ی رنگی ام و شما کت گفت من کت ندارم و این خانم که اینجاست(لیدی باگ رو میگه)باگابوی هست لیدی باگ :کتتتتتتتتتتتتتتت😲😲😲😲😲😲😲😲 ملکه ی رنگی :بسه دیگه حوصله ام سر رفت خب باگابوی و پیشی آماده اید؟ به اسدی باگ نگاه کردم واقعا عصبی بود شک نداشتم اگه الان یکی شرور نشده بود لیدی باگ میشد گفتم ببخشید واقعا منظور بدی نداشتم لیدی باگ گفت خواهش میکنم ماری.....ملکه ی رنگی:واواوااووااو داری هویتم رو لو میدی😨😨😨😨😨😨😨 لیدی باگ ببخشید حواسم نبود از زبان لیدی باگ داد زدم کت مواظب باش اما دیگه دیر شده بود
پایان این پارت قدرت ملکه ی رنگی اون میتونه با گفتن کلمات تبدیل معجزه گر ها تبدیل به همون ابر قهرمان باشه مثلا اگه بگه تیکی اسپانس آن اونموقع ما دو تا لیدی باگ داریم و اگه بگه تبدیل به خود خودش میشه حالا یه قدرت دیگه هم داره اون مستوره هویت ها رو با استفاده از ردیابی بفهمه و صاحب رو تهدید کنه تا دیگه از معجزه گرش استفاده نکن که این کار انرژی زیادی ازش میگیره یک کار دیگه هم هست که میتونه انجام بده😇
اونم این هست که میتونه اون طرف که شرور شده یا اموکی شده رو گیر بندازه یا بی حرکت کنه که این کار باعث میشه فشار زیادی به ملکه ی رنگی بیاد و ممکنه موجب مرگش یا خواب طولانی مدت بشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود پارت بعدیش هم بزار
سلام مدیر مری منم ادمین کارمو باگ عالیه
من سیما آوردم دیوار رو درست کنیم😂عالی
عالی بود عشقم😙منم داستان نوشتم اولش کم بازدید میخوره.اما نگران نباش بعدا زیاد میشه😊مثبت فکر کن 😉لطفا به داستانم سر بزن😊نظر هم بده😁
بچه ها پارت 2 رو گذاشتم میشه نظر بدید تا انرژی بگیرم؟ لطفااااا😢
بچه ها این پارت بیشتر مثل معرفی بود و اینکه این داستان خیلی جالب میشه و لطفا بقیه ی داستان رو با این اکانت دنبال کنید چون اکانت قبل پاک شد این پارت یکم غلط داشت دیگر ببخشید
و اینکه من رو به بقیه معرفی کنید
ممنونم
آها راستی کامنت هم بدید
آفرین باحال بود ، اگه تند تند پارت هات رو بذاری خیلیا مثل من دنبال کننده ی رمانت میشن 😉 امروز پارت بعدو بذار چون امروز بذاری پنج روز دیگه میاد راستی به تستای منم سر بزن
ممنونم 💖💖