لی مین هو پارت آخر

8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 리민호 انتشار: 3 سال پیش 81 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

میدونم کوتاه شد ولی امید وارم خوشتون بیاد💜💜💜

من :آها. بعد مینهو زنگ زد به دوستام و جایی قرار گذاشت و باهم رفتیم اونجا . جلوی یک گل فروشی نزدیک پارک . وقتی رسیدیم مینهو ما رو برد پارک تا جایی بشینیم و گفت:بشینید من الان میام . خودش از اونجا دور شد بعد چند دقیقه با یک دسته گل اومد .

ما بلند شدیم و مینهو جلوی من ایستاد و به من گفت : با من ازدواج میکنی؟ من : هان؟ مینهو: پرسیدم بامن ازدواج میکنی؟ من شکه شده بودم دوستام با تعجب به ما نگاه میکردن. من که کمی از شک خارج شدم آروم گفتم :نمیدونم . و از اونجا دور شدم. جواب تلفن کسی رو نمیدادم حتا لی مین هو . برای شب تو اتاق جدا رفتم تا با دوستام حرف نزنم

کمی به حرف های دلم گوش دادم : برو و بهش بگو که یک دختر ایرانی هستی. اما مغزم چیز دیگری میگفت:اگه بهش بگی، امکان داره از چشمش بیوفتی،شاید اون دوس داره زنش یه دختر کره ای باشه. دو دل بودم ،بگم،نگم. ته صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم ماجرا رو بهش بگم . براش پیام فرستادم ((بیا تو همون پارک که دیروز رفته بودیم منتظرم))

ساعت ۱۱ صبح بود . رفتم تو پارک منتظر موندم . ساعت ۸ شب شد . دیدم دوستش با موتور اومد دنبالم :سلام،منتظر لی مین هو هستی؟ من:سلام ،بله .دوستش :اگه میخوای ببینیش دنبال من راه بیوفت . من:نمیام .دوستش :اگه نیای دیگه نمیتونی مینهو رو ببینی ، مگر اینکه تو اینترنت عکسش رو ببینی. من حرف هاش رو باور نکردم تا به مینهو زنگ زد منم باهاش رفتم

منو برد جلوی هواپیمای شخصی مینهو ، گفت :اون میخواد بره آمریکا و دیگه به کره بر نمیگرده . منم با عصبانیت رفت تو هواپیما ، از گوشه کُتش محکم گرفتم و گشوندمش بیرو از هواپیما همه دوستاش و خانوادش اومجا بودن منم سرش داد زدم:تو منو درک نمیکنی

من میترسم میترسم تو متوجه بشی ایرانی ام و فراموشم کنی به همین دلیل بهت جواب قطعی ندادم تو متوجه هستی اون شب به خاطر اینکه پول پیشم نبود فرار کردم؟ اون روز به خاطر اینکه واقعا عاشقت بود گوشیت رو کشیدم؟

تو......... مینهو با انگشت هاش جلوی دهنم رو گرفت و گفت:فقط همین؟آروم باش. من دستش رو از جلوی دهنم برداشتم و گفت : حالا حرف آخرت. گفت:با من ازدواج میکنی؟ من اصلا فکرش رو نمیکردم که این حرف دوباره تکرار بشه ولی این دفعه حرف من تکرار نشد : البته گ

(ناظر جونم منتشر کن💜) اونم آروم اومد جلو و لب هاش رو روی لب هام گذاشت(تاثیر منحرف بودنه) . و اینطوری داستان ما تموم شد. لایک و کامنت . برو بعدی چالش داریم .

8 اسلاید