ویرانگر پارت سه ( شوگا لاورا بیاین)

بدوییدددددد

من رفتم دانشگاهو بعد از دیدن زیبایی های دانشگاه فهمیدم بقیه دارن در مورد من پچ پچ میکنن بعد ی دختر با موهای سیاه که ی قسمتاییش رنگ سفید کرده بود اومد جلو باید اعتراف کنم واقعا زیبا بود +امم سلام من رونا هستم _میدونم . تو ی مزاحمی ک اومدی دانشگاه .ولقعا چی فک میکنید پیش خودتون که دانشگاه کشور های دیگه را اشغال میکنید . موجوداتی مثل شما حتی نباید پاشون بزارن اینجا . بعد دستمو محکم فشار داد و من جیغم دراومد نگاه همه روی ما بود من انقدر شوکه شدم که نمیدونستم چکار کنم فقط گفتن چرا داری این کارو میکنی؟؟ _من دختر مدیر این دانشگاهم و این ی قسمت کوچیکی از اموالمونه به خاطر اومدن تو توی دانشگاهمون کی از دوستام نتونست بیاد اینجا پس حداقل کاری که میتونی بکنی اینه که متاسف باشی و هرچی میگم گوش کنی

من انقدر دستم درد گرفته بود که نمیتونستم چیزی بگم گریم گرفت و اون دست منو شل کرد و دوستاش از پشت و جلو منو گرفته بودن هیچ معلم و مدیر هم پیدا نمیشد من پاهام شل شد و به زمین افتادم . من دختر سوسولی نبودم اما واقعا شوکه شده بودم و نمیدونستم چکار کنم . یکی از دوستاش کیفمو پرت کرد ی گوشه ای و من ماتم برده بود نزدیکم شدند چشمامو بستم و یهو ی صدایی اومد _تمومش کنید!!!!! چشمامو باز کردم ی پسر قد بلند و مو مشکی لخت و چشمای قهوه ای جلوم بود . _یا همین الان تمومش میکنید یا من تمومش کنم همه راه را براش باز کردن اون اومد و دست منو گرفت و کیفمو برداشت و بردم تو حیاط

موقع رفتن اون دختری که منو اذیت کرد را دیدم حالا اون بود که شوکه شده بود . پسره دستمو محکم گرفته بود و من بیشتر از قبل مبهوت شدم . رفتیم تو حیاط و وایسادیم به من نگاه کرد و گفت _خاکی شدی و حتما خیلی ترسیدی +من...من..توقع این را نداشتم _میدونم +ازتون ممنونم و اومدم برم که دستمو و گرفت و گفت +برو ی ابی به صورتت بزن و بیا اینجا من منتظرتم _نه لازم نیست خودم میتونم +نرفتی هنوز؟؟؟ من رفتم و صورتمو شستم و یونیفرمم را تمیز کردم بعد برگشتماونجا _واو خیلی تغییر کردی +ممنون _اهان راستی من مین هو هستم _خوشبختم . منم ونا هستم دانشجوی بورسیه ای _پس اون دختر باهوش تویی +بله؟؟

_من همیشه دوست داشتم دانشجوهای بورسه شده را ببینم مثل رویا بود +واقعا؟چرا؟ _خیلی کار سختیهکه درس بخونید و بورسیه بگیرید یهو یکی از دوستای مین هو صداش زد _اومدم و بعد برگشت رو به من اگه بازم اذیتت کردن به من بگو باشه +بله _من دیگه فتم +خداحافظ صدای زنگ شروع کلاسها خورد و من رفتم تو کلاس

تو کلاس بدجور نگاهم میکردن ولی خب اهمیت ندادم و معلم ها اومدن و خودشون را معرفی کردن و من خیلی ذوق داشتم اون روز کار خاصی نکردیم فقط معرفی بود جهت آشنایی منبعد تموم شدن دانشگاه فتم بیرون و اونقدر خسته بودم که زنگ زدم تاکسی بیاد و گفتن حدودا 15 دقیقه طول میکشه من هو را دیدم و دست کردم تو کیفم تنها چیزی کهتوش بود شیرکاکائو بود برش داشتم و دویدم سمتش

+مین هو شی...مین هو شی _وای رونا +ببخشید من .... _چیزی شده؟؟ دوستای مین هو زل زده بودن به ما دو تا و خنده های بدی میکردن(خودتون که میدونید دوستا تو اون شرایط چقدر اذیت میکنن😂😈) +خب این را بابت تشکر اوردم و واقعا ببخشید الان چیز بهتری نداشتم مین هو زل زده بود به شیر کاکائو یتوی دستم و ازم گرفتش _من واقعا عاشق شیرکاکائو هستم . و اصلا نیاز نیست خجالت بکشی چون این بهترین چیزیه که تا حالا دریافت کردم. ماشین اومد و بوق زد +خب تاکسی اومد من دیگه باید برم خداحافظ _بای و بعد خنده کوچکی هم کرد

سوار تاکسی شدم و تازه فهمیدم که چه گندی زدم اخه چرا رفتم و بهش شیرکاکائو دادم؟؟؟؟ وای خداااااااااا رفتم خونه و در را باز کردم یهو یاد شوگا افتادم به کل فراموشش کرده بودم رفتم تو خونه و دیدم رفته فقط ی یاداشت رو میز بود که نوشته بود من ی روزی اینو برات جبران میکنم مطمئن باش تحت تاثیر قرار گرفتم و میدونستم الکیه چون اون نمیتونست هیچ کاری برام بکنه ولی خب سعیشو کرده بود بعد دوباره یادم افتاد که من دیشب با پررویی شوگا را دعوا کردم و امروز صبح نتونستم از دست اون دختره بربیام هوففففففففففف!!!!!!!!!!!!!!!!!

لایک و کامنت و فالو بیبی