مغرور کوچولوی من ٣

_اادرین تورو خدا اینو ببرش خواهش میکنم 😱😱😰😰😰 _خیلی خوب بابا خانم کوچولو اروم باش الان میبرمش اروم افرین دختر خوب اروم باش. انگار اون مرینت نبود انگار برگشته بودیم به چند سال پیش وقتی مرینت یه بچه کوچولو بود. تو بغلم داشت از ترس میلرزید. _اروم باش عزیزم اروم افرین دختر گل _ادرین من از سگا میترسم تورو خدا ببرش تورو خدا 😱😰 _بااشه باشه . مرینت و بغل کردم و بردمش تو اتاق خودم نشوندمش رو تخت و گفتم :همینجا بمون تا من بیام باشه.؟ _اوهوم رفتم بیرون. این سگه از کجا اومد. رفتم نشستم کنار سگه و گردنشو خاردندم اونم انقدر خوشش اموه بود که هی خودشو لوس میکرد _بزار ببینم هاپوی گنده تو دختر عموی منو ترسوندی؟ 😐 ندیدی چه قدر ترسیده بود رنگش شد بود مثل دیوار چرا پریدی روش هان 😁😁😘😘 ای خدا دیوونه شدم دارم با یم سگ حرف میزنم. بزار ببینم تو صاحب نداری نه هاپو کوچولوی بامزه خوب باشه خودتو لوس نکن شاید تونستم تو حیاط واست جا پیدا کنم البته با وجود مرینت همکانش کمه ولی فعلا بیا بریم که باید برم یپش اون بوبری خوشگل خدااا چی دارم میگم. سگرو بردم و گذاشتمش تو انباری براش یکم غذا هم ریختم که تا شب دووم بیاره

از پله ها رفتم بالا در اتاقم و باز کردم مرینت رو تخت دراز کشیده بود رفتم کنارش وایسادم _مرینت _... _مرینت خوبی؟ _...... فکر کنم خوابه بله خوابیده اروم پتورو روش کشیدم و از اتاق رفتم بیرون. چرا من این شکلی شدم چرا بهش توجه میکنم ما فقط باهم میجنگیدیم اما الان مرینت اومد بغل من من مرینت و بغل کردم چرا بهش توجه میکنم!!!! چرا دارم اینطوری میشم (عشق عزیزم عشششششق😍😍😍😍😘😘😘😘🤣🤣) رفتم پایین اخخخ گشنمه. و بلههههههه باید دست به کار بشم

شروع کردم به پختن 🍝اسپاگتی 🍝منی که تاحالا نزدیک اشپزخونه هم نشده بودم دارم اسپاگتی درست میکنم 🙄🤪😳 حالا ولش داشتم غذا درست میکردم که صدای پا اومد. مرینت : با یک دل درد شدید از خواب پاشدم. 😪😪 من کجام. اووووووم بوی اسپاگتی میاد 🍝🍝😍😍😍 یعنی همش خواب بود من خونمونم اخ جون. سریع از اتاق زدم بیرون از پله ها سر خوردم پایین و داد زدم. _مامااان باورت نمیشه چه خوابی دیدم خواب دیدم با ادرین رفتم نيويورک برای شرکت تو مسابقه مد باورت میشه. خوب راستش خوشهالم بیدار شدم 🤣😂😂😂😅😅😅🙄🙄 ببینم اسپاگتی داریم اره 🍝🍝😍😍😍 _مرینت خوبی؟ منم ادرین _چییی فکر کردم همش خوای بود 🤦‍♀️🤦‍♀️🙍‍♀️🙍‍♀️ بزار ببینم پس چرا بوی اسپاگتی میاد!!! 😳😳😳😳 دودیم تو اشپزخونه ادرین : مرینت اومد تو اشپزخونه با یک خنده از سر تعجب و شگفتی داشت حرف میزد. و به اسپاگتی نگاه میکرد و با انگشت نشونش میداد منم واقعا نمیدونم چرا ولی زل زده بودم به مرینت _تو تو دازی اسپاگتی درست میکنی 😲😲😲😲 توکه نزدیک اشپزخونه هم نشدی داری اسپاگتی درست میکنی 😂😂😂😅😅😅😁😁😁واقعا؟ یا هنوز خوابم

_با چشات خوردی این اسپاگتی هارو بلوبری انقدر زل نزن بهشون 😂😂🤣🤣🤣 _اییش حالا یم اسپاگتی پخته ها 🙄🙄🙄😒😒😒 _حسوووود 😂😂🤣🤣 _ کی اماده میشه موزی 😍 _دو دقیقه دیگه _اخ جووووووون دارم میمیرم از گشنگی 😍😍😍😍😍🍝🍝🍝🍝🍝 _ میز و بچین پرنسس گشنمونه _باش شروع کرد به چیدن میز غذا که اماده شد سفره هم انداخته شده بود _😍😍😍😍 چی پختم _😒خودشیفته _😏😝 _بخور موزی _چشم بلوبری کوچولو 😝 _من کوچولو نیستم 😠 _بخور 😏 مرینت : بعد نهار داشتم میرفتم جلوی تلوزیون که گوشه حال یک 😍😍یک پیسپور دیدم واااای اخ جون دویدم سمت پیسپور ولیدسیم نداشت فقط دسته اش بود _حتما تو انباری سیم پیدا میشه

رفتم سمت انباری در انباری رو که باز کردم...

ایزی ایزی تامام تامام بچه ها برای پارت بعدی 5 تا لایک و 5 تا کامنت میخوام مرسی 😍