سلام اینم از پارت 11.
با کای رفتیم تا یکم همون نزدیکیا بگردیم. داشتیم راه میرفتیم. هر دومون ساکت بودیم که یهو پام به یه چیزی گیر کرد و تعادلم رو از دست دادم و داشتم می افتادم چشمام رو بستم و احساس کردم یه چیزی دور کمرم حلقه و نیوفتادم. چشمامو که باز کردم دیدم کایه. یعنی من شدم گوجه. اصلا یه جوری هول شده بودم که نگو. خودمو جمع و جور کردم. دست کای هنوز دور کمرم بود. برگشتم سمتش. چشماش یه آرامش خاصی داشت که با هیچی عوضش نمیکردم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عاجی یک کاری کن بعد از این اگر داستان نوشتی بنویس مثلا تنهایی پارت ۱۱
باشه آجی.
من رو کای و علیرضای داستان تو کراش زدم. 😂😂
خخخخخ
باشه.
آره شاید.