نظر یادتون نرع
واقعا نمیشد چیزی گفت . معلم سخت گیری بود و اگه بیشتر از این اصرار میکردیم جدا
نمره مون رو صفر رد میکرد .
دیگه حرفی نزدیم و بعد هر جفتمون نشستیم و با حرص به زمین چشم دوختیم .
_ مگه نگفتم باید کنار هم بشینین؟!
تهیونگ : خانم چویی این دیگه بی انصافیه . میتونم زنگ تفریح بهش...
_ عجله کنین وقت کالس تموم شد...
تهیونگ بلند شد و با حرص وسایل هاشو داخل کیفش چپوند و جیمین هم بلند شد . دستش
رو روی دست من گذاشت و گفت که فقط این یه هفته رو به خاطر خودم تحمل کنم .
بلند شدن و جاهاشونو عوض کردن .
تهیونگ اول وایستاد و به من نگاه کرد . منم چشم غره رفتم و روم رو اون ور کردم .
اونم کیفشو پرت کرد و نشست .
جفتمون دست به سینه بودیم و با نفرت به معلم خیره شده بودیم .
چون زنگ آخر بود فقط یک ساعت همدیگه رو تحمل کردیم و بعدش زنگ خورد و مثل
فنر از جامون بلند شدیم به خونه هامون رفتیم.
******
بعد از ظهر بود و داشتم تلویزیون میدیدم که گوشیم زنگ خورد . نامجون بود .
جواب دادم : بله .
_ سالم هه ری . بیکاری؟
پاپ کرن رو گذاشتم دهنم : اوهوم .
_ پس بیا دم در.
_ ها !؟
_ بیا پایین با پسرا اومدیم بریم بیرون یه دوری بزنیم .
_ پسرا یعنی کدوم پسرا ؟
_ جی ، جی ، من .
_ اوکی وایستین االن آماده میشم .
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عاااالییییی بوووود❤️❤️
درود بر شرفت
شرف بر درودت
عالیییی💜
تنکس
عررررررر عالی بوددددددد♡-♡
مرسیییییییی