
پارت سوم
ولی ما بهترین طراحمون رو از دست دادیم.پلگ:ادرین حالت خوبه؟ ادرین:اره اره خوبم پلگ .پلگ:ولی بنظرم خوب نیستی. میخوای برات یه شعر بخونم ؟ الان میخونم *و شروع میکنه به خوندن* کممبر کممبر کممبر من کممبر ادرین:ممنون پلگ.قشنگ بود. کممبر میخوای دیگه؟ هروقت میخوای همین کارو میکنی. بیا بگیر*و بهش کممبر میده *
*و خودش سرشو میزاره رو بالشش و پتو رو میکشه رو سرش* پلگ:میگم ادرین.چرا هرشب این کارو میکنی؟ از چیزی ناراحت میشی هرشب؟ اره میدونم لیدی باگ .منم دلم برای قند عسل تنگ شده .تقریبا ۵ سالی هست که ندیمشون.ولی لیدی که دوستت نداشت پس چرا...*که یهو صدای گریه ادرین میاد* پلگ میشه اون روز و بادم نیاری؟ تمام دوستام به خاطر من مردن و این اذیتم میکنه .بهم یادوریش نکنن پلگ:ببخشید اگه ناراحتت کردم
و پلگ از پنجره میره بیرون *فردا صبح* از زبان مرینت:صبح خیلی زود بیدار شدم و رفتم مسواکم رو زدم . یه لباس استین کوتاه قرمز پوشیدم با دامن مشکی که خال های قرمز داشت .داشتم لاکام رو میزدم که یهو چشمم به گوشواره هام خورد
همونی که یه روزی باهاش خوش بودم و یکی منو تو اون حالت دو*ست داشت.نگهبان بودم و ... با گفتن جمله نگهبان یاد جعبه افتادم که تو زیر زمین گذاشته بودمش .ای وای اگه یکی پیداش کنه چی؟ نه نباید این کارو کنم *و سری از پله ها میره پایین*در زیرزمین رو باز کردم و جعبه رو بر داشتم .گذاشتمش توچمدونم گوشواره هامو میخواستم بندازم . که یهو به خودم امدم
اگه بندازمشون به گذشتم بر میگردم . دارم کیو گول میزنم من تو اون گذشته زندگی کردم چطوری میتونم فراموشش کنم.ولی مننمیخوام دوباره تکرار شه. اینا منو یاد الیا .فرانسه.پاریس.کت نوار.ادرین.پدر و مادرم. استاد فو میندازن .ولی اینا یه چیز با ارزشن که استاد فو میخواست ازشون درست استفاده کنم .من نگهبانم نباید بخیال اینا بشم*و گوشواره هاشو میندازه * تیکی:مرینت مرینت:تیکی*و بغلش میکنه*
مرینت:دلم برات خیلی تنگ شده بود تیکی:منم . مرینت:وای نه تیکی:چیزی شده؟مرینت: پروازم .خدا میدونه چقدر راننده ی ادری منتظر مونده.تیکی:کجا میخوای بری؟مرینت:پاریس تیکی:میخوای باز لیدی باگ شی؟ مرینت:نه فقط به عنوان یه طراح پولی اگه ادرین ببینتم چی؟ اها فهمیدم موهامو کوتاه میکنم .و یه قیچی بر میداره تیکی:مطمعنی میخوای این کارو کنی؟ مرینت:اره مگه چی میشه؟ و موهاش و کوتاه میکنه
و یه دسته مو میفته رو زمین مرینت:تموم شد .حالا بیا بریم تیکی برو تو چمدون .و با عجله ازپله ها پایین میره.
*چند دقیقه بعد* از زبان مرینت:رسیدم فرودگاه و با عالیس سوار هواپیما شدیم قرار بودتا ۱ دقیقه دیگه حرکت کنن .داشتم یه مجله مد میخوندم که یهو .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیــــــ
عالی بود
پارت بعدی رو زود بزار
ممنون
عالی ولی طولانی تر بنویس
ممنون
ببخشید یه سوال کی مرده ادرین زندس لوکا زندس و دیگه به زهنم نمیرسه
یه فروزنی
کت تو زهن مری مرده وگرنه زندس
خوب بود
ولی یکم طولانی تر بنویس
ممنون
عالی بود
ممنون