عشق...........

اپلیکیشن: سر میز نشسته بودیم که من گفتم منو مایکلا میخوایم بریم پیاده روی کلی حرف داریم. گابریل: پس من و مایکل هم میایم. املی: نه نه نه شما میمونین. گابریل و مایکل: چرا😢😢😢. املی: تا ظرف هشت رو دیدم بشورین. بابای ما رفتیم ً

گابریل:من ظرف شستن بلد نیستم تو چی. مایکل : متاسفانه خیر . خدمت کارا هم رفتن. َبدبخت شدیم. مرینت: من میشورم. مایکل: آاااافرین بر دختر زرنگم. .......... م ین: نصف ظریف ها رو شستم که. ل آدرین: کمک نمی خوای. مرینت: بی زحمت ظرف ها رو خشک کن

لو کا:ما همه به جز مری و آدری رویه کاناپه نشسته بودیم گفتم بچه ها آدرین جدیدا تو کارای خونه خیلی کمک می کنه مخصوصا اگه اون کار به مرینت ختم بشود . فیلیکس: یه فکر بکر به سرم زد س را بیاین دخترا بشینین جاتون ببینین ....

آدرین:دولا شدم تا اومدن جلو از یر پا های لک لکی یه فیلیکس فرار کردو رفتن اتاقم در رو محکم بستم.. مرینت: چته آدرین. آدرین: گوش کن اها گیلبرت خورد به در لوکا و... آها اینم فیلیکس. مرینت ام خوابش برد. نزدیک شدم تا گونه اش رو ب ب و س و که در باز شد و از مری فاصله گرفتم لوکا بود. لوکا: آدرین او چی کار می کردی-هیچی چی کار داری-میخوای له کارت برس😏😂-زهر. مار -هم ی خواستم بگم می یای دارن بازی کنیم-نه میخوام بخوابم-آره خوابی که نوش بیدار ی و مری رو می بوسی-این طوطی نیست گ م شو برو-رفتم مجنون. آدرین:لوکا رفت منم مرینت رو😙 و با فاصله ی پنج سانتی متر خوابیدم

آدرین: بیدار شدم دیدم مرینت رو بغل کردم صد متر پریدم یدم هوا

ناظر جون عدم تایید نزن