
این رمان واسه میراکیلسه پس اممممم دیگه هیجی برین ببینین
از زبونه لیدی باگ:یک روز که آکومای یک شرور رو خنثا کردیم رفتم و به حالت آدی برگشتم یهویی لوکا به تلفنم زنگ زد و گفت:سلام مرینت میخواستم بگم که میشه که امروز بیای برین سینما_مرینت :با دست پا چلفتی گفتم امممم خوب من ....یعتی اون...چیز ....آره ..نه یعنی آره...۰ نمیدونستم چی بگم
نمیتونستم به لوکا بگم نه چون باید حاضر میبونم که حاک ماث دوباره شروری به بار نیاره چون این روزا هر ۲۴ ساعته داشت مردم رو شرور میکرد چون که این روزا افراد بیشتری اصبانی و ناراحت هستن نمیدونم که باید چی کار میکردم😔 کاشکی میتونستم که کاری کنم تا حاک ماث دیگه مردم رو شرور نکنه تا به خودم اومدم دیدم نیم ساعت گذشته دوباره دست و پامو گم کردمو گفتم که وای نه چرا اینقدر زود گذشت اگه تا الان حاک ماث کسی رو شرور نکرده پس یعنی وضعیت داره خوب میشه رفتم تا آناده بشم اما......
دیدم که دوباره یه شرور دیگه اومده اصبانی شدم نمیدونم باید چی کار میکردم میرفتم پیش لوکا یا تبدیل به لیدی باگ میشدم اگه نمیرفتم پیشه لوکا حتما ناراحت میشد واسه همین قاتی کردم تبدیل شدم به لیدی باگ اما اول میخواستم به لوکا زنگ بزنم تا بهش بگم که نمیام ولی نمیتونستم بهش بگم چون خجالت میکشیدم☹🙁😫😩
ولی دیگه تبدیل شده بودم و نمیتونستم کاری کنم با خودم گفتم اشکالی نداره میری آکوما رو خنثا میکنی و بر میگردی پیش لوکار ولی شرور اون قدرا هم شکست دادنش آسون نبود که کارمون زود تموم بشه غمگین شدم ناراحت شدم شروع به گریه کردن شدم اونم توی دلم یهو کت نوار از ناکجا آباد سر رسید و گفت
سلام بانوی من میبینم که زود تر از مت رسیدی خوب میدونی اون شروره اونقدرا هم شکست دادنش راحت نیس.......ها؟ داری گریه میکنی ؟ چرا آخه واسه چی؟ _نمیتونستم به پیشی جواب ندم ولی، گفتم که هیچی نیست من من فقدر...هق هقققققق😭😭😭(دوباره گریم گرفت)
گفت:نه تو یه چیزیت شده به من بگو من به هیچ کس نمیگم _من ..من.من....... بگو دیگه بانوی من به من اعتماد نداری(یهو با صدای بلند گریش گرفت و گفت)
من نمیدونم باید چی کار کنم قهرمان بودن خیلی سخته یکی هست که امروز ازم خواسته بود که باهاش بیام برون ولی.. ولیییی... بهش گفتم که آره ولی... بعدش یه شرور پیدا شد که دیگه نمیتونستم باهاش برم بیرو و.....(بعدش کت نوار بهم گفت)
فقدر واسه همین؟😆😅 _نه خوب من عاشق دو نفر هستم که نمیدونم کدومو انتخاب کنم انتخاب دونفر خیلی سخته _خوب لیدی اونا کی هستن؟ _میدونی که نمیتونم بهت بگم هق هق _خوب بانوی من بهتره به جای این مسخره بازی ها بریم شرورو شکست بدیم
لیدی باگ:سرمو تکون دادم و اشکامو پاک کردم و با پیشی موافقت کردم ولی حس میکردم که حالم بده و واقعا هم حالم بد بود بدنم داغ بود و حس میکردم که حال شکست دادن شرور رو نداشتم ولی به هر حال بهش اهمیت ندادم و شروع کردیم به جنگیدن با شرور که یهو........

خوب بچه ها اینم از پارت اول بود ولی ناراحت نباشید پارت ۲ رو هم میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ادامه بده
خوب نبود خودم میدونم