اینم پارت⅔😹
نگاه سردم و از آگرست گرفتم و بدون هیچ حرفی کتابم و از تو کیفم درآوردم که با نفس عمیقی نگاهم کرد!
چقدر دلم میخواست اون چشماش و از کاسه در بیارم،مردتیکه فکر کرده چه خبره،فکر کرده من ساکت میش ینم و به همین روال می گذره؟
نوچ!
کور خونده!
از همین حالا انتقام جویی رو شروع میکنم...
تو تایم کلاس آگرست بدجوری برکت افتاده بود که حس میکردم یه ساله سر کلاسمو تمومَم نمیشه!
فقط خدا میدونست چقدر تحمل این از خود راضی واسم سخته!
لحظه شماری میکردم واسه تموم شدن کلاس که بالاخره ساعت آزادی فرا رسید و آگرست از کلاس رفت بیرون .
با رفتنش وسایلم و جمع کردم و از کلاس زدم بیرون، دو تا کلاس دیگه داشتم اما حالم حال موندن نبود!
شاید اگه هلن امروز اومده بود انقدر بهم سخت نمیگذشت و این اتفاقا نمیفتاد!
از دانشگاه زدم بیرونو تو ایستگاه اتوبوس به انتظار اتوبوس نشستم، ماشین بود که از جلو چشمم رد میشد و امروز بیشتر از هروقتی دلم میخواست که یه ماشین داشتم و زود میرسیدم خونه!
با این حرفم تو دلم خندم گرفت و زل زدم به کارت اتوبوسم، آخه یکی نبود بگه ننت ماشین داشته یا بابات که انقدر زیاده خواه شدی!
خمیازه ای کشیدم و به خیابون چشم دوختم هنوز از اتوبوس خبری نبود، چشم از خیابون چشم گرفتم و پاشدم تا از سوپر مارکتی که یه کم بالاتر بود یه آب معدنی بخرم و گلویی تر کنم اما همین که بلند شدم یه ماشین فوق العاده لاکچری که حتی اسمشم نمیدونستم از جلو چشمام رد شد و باعث شد تا من با دیدنش ففط سعی کنم فکم و از رو آسفالت خیابون جمع کنم!
باورم نمیشد، آگرستو همچین ماشینی؟
عین ندیده ها با دهن باز تا وقتی که کامل از دیدم خارج شه نگاهش کردم و با رسیدن به سوپر مارکت تازه از فکر به خودش و ماشینش دراومدم و سریع تر رفتم
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
بعد یکم کمترش کن خسته میشی بعدیو نمیزاری😂😐
سریعععع
الان خیلی وقته منتظرم
میشه بعدیو بزاری
عالی بود ، پارت بعد رو کی میزاری
عالی بود خیلی زیاد مینویسی خیلی خوبه
عالی بود