لطفا لایک کنید و کامنت بزارید و این داستان رو به بقیه هم معرفی کنید💗فالو💗
کوک: لیا ببین من نمی دونم با چه زبونی بهت بگم من عاشقتم من دوستت دارم💜💔😶بعد لیا زد زیر گریه و با دوتا دستاش جونگ کوک رو هول داد جوری که کوک افتاد..😨😱....لیا: می دونی چیه من یه دخترم ....دختری که یه آرمی هستش.......و این دلیل نمیشه که چون یه آرمی دخترم بتونی با احساسات من بازی کنی جونگ کوک😡( با داد و گریه)
کوک از روی زمین بلند شده بود و چون روی تکه های شکسته ی ظرف افتاده بود از دستش خون می اومد.....کوک: لیا تو بد متوجه شدی من....من با احساسات تو بازی نمی کنم من دارم راستشو بهت می گم........من ...من عاشقتم....من دوستت دارم لیا....💔😣
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
حتما پارت بعدیو بزار سریع ♥
پارت بعدی الان توی برسی هستش😉😊
مرسی 💜:-(🙂
عالی بود❤❤❤
ممنونم😊
داستان عالی بود 😍 لایک کردم ❤️ میشه به داستان منم سری بزنید شاید خوشتون ٱمد😉من تمام تستاتون رو لایک کردم اگه دوست داشتی لایک کنید ❤️😍😘بوس 😘💋 بای 👋
مرسی😊 باشه حتما سر می زنم😊