10 اسلاید چند گزینه ای توسط: BLABLAB انتشار: 4 سال پیش 1,242 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اسم شما در این داستان کیونگ سان هست امیدوارم خوشتون بیاد💜
دوباره بحث سره اینده ی شغلیه منه، من نمیدونم اینا چ بدیی از ایدل ها دیدن ک الان نمیزارن من حتی گریمشون کنم اخه چرااااا؟؟....مثلا 21 سالمه هنوزم نمیتونم برای خودم تصمیم بگیرم ک میخام بشینم مثه ی عده پشت ی میز ب صفه ی کامپیوتر زل بزنم یا ب قیافه ی کراشم؟؟ خیر سرم فردا تسته قراره برم کمپانی اونجا ببینم قبولم میکنن یا نه با کلی شرط خانواده رو قانع کردم اما دوباره شب اخر ضدحال😑با کلی جر و بحث مامانم گف برو تو اتاقتو در و محکم بستم رفتم زیر پتو انقد گریه کردم ک خوابم برد حتی یادم رفت ساعت کوک کنم🏁😶
قرار بود ساعت 8 اونجا باشم برا گریم اما تازه 8/40 دیقه بیدار شدم بدو بدو همینکه ساعتو نگاه کردم بدونه اینکه برم حموم فقط هرچی پودر و کرم داشتم ریختم تو ی کیف و کیف کوچیکه ی خودمم ور داشتم با گوشیمو زدم بیرون، با کلی عجله تاکسی گرفتم داشتم ب این فکر میکردم که اونجا میتونم چ بهونه ای بیارم ک یهو راننده سرم داد زد و گف: (کرایهههههههههههه) من تا ب خودم اومد بدو بدو کیف پولمو در اوردم انقد هولم کرد ک فقط پنج دیقه داشتم دو قرون پول رو میشمردم دیگ اصن حواسم پرت شدو فقط دویدم ب سمته دره ورودیه کمپانی وقتی رفتم تو دیدم هنوز چند نفری وایسادنو نرفتن تو خدا رو شکررررررررر ک دیگ لازم نبود صد تا دروغ سره هم کنم که تهشم دستم رو شه
بعده چن دیقه بلاخره نوبته من شد و رفتم تو، پنج دیقه وقت داشتیم ک همه وسایلمونو بچینیمو اماده ی گریم شیم، منم با اعتماد ب نفس شرو مردم. ااااااااا وایسا وایسا کیفم کووووو؟ کجاس؟ یا خداااااااا چرا کیفم نیس من ک ورش داشته بودم همه جا رو گشتم از دره ورودی تا خوده دسشویی ک از استرس رفته بودم نبود ک نبود، یادم افتاد وقتی داشتم کرایه تاکسی رو میدادم ب کل یادم رف کیفه لوازممو از زیر صندلی ور دارم، بدبخخخخخخ شدم حالا چیکار کنم اعصابم خیلی خورد شده بود حتی نمیدوستم کیمو اینای درو برم کیااااان
بدو بدو از بقیه کسایی ک اونجا کارشون تموم شده بود چهار تا کرم گرفتمو اومدم ک شرو کنم،انقد ب فکره حرفای دیشبو تاکسیو کیفم بودم ک اصن یادم نبو دستمو تا آرنج تو چشمه مردی کردم😶بدبخ کلی داد زد سرم، عصبانی تر شدمو انقد بد گریم کردم ک ی بچه دو ساله از من وارد تر بودددد، حتی ی امیده خشک و خالیم دیگ ب قبول شدنم نداشتم، فقط تنها شانسی ک اورده بودم این بود ک یکی از کسایی ک اونجا واسه قبول کردنه گریمرا بود منو از قبل میشناختو میدونست امرو هول شده بودم ولی بازم هیچ امیدی نداشتم هیچچچچچچچ...
بدون هیچ حرفی حتی خداحافظی از ی نفر سرمو انداختم پایینو اومدم بیرون فقط گوشیو گرفتم تو دستم ب دوسته صمیمیم زنو بزنمو بگم چ گندی زدمو دیگ باید برم سراغه همون درسو دانشگاه کوفتی تو ی گشوره دیگ هودی تنم بود و کلاهشو تا جایی ک جا داشتم کشیدم پایین ک حتی ی تیمه از چهرمم دیده نشه همینمه اومدم بیرون از دره کمپانی با پلو ب ی چیزی خورم اولش حا خوردم گفتم یا خدا درخت وسطه راهه من بو انقد محکم دردم نمیومد اومدم هیچی نگمو رد بشم انا یهو حالیم شد گوشیم نیس یا خدا بیا حالا نکنه باز تو تاکسیه نه خداروشکر یادم اومد همین دو تانیه گیش دستم بو قرار بود زنگ بزنم😐رومو برگردوندم گفتم شاید گوشیم پرت شده ، وقتی برگشتم دیدم ی پسره با کلی لباشو کیفو ماسک مشکی و کلاه افتابیو کلییییی مخلفات زل زده ب قابه گوشیم(قابه گوشیتون عکسه اعضا بی تی اسه و چون ک تهیونگ بایستونه عکس اون از همه بزرگتره) رفتم سمتشو...
رفتم سمتشو خیلی محکم مچه شو گرفتم گفت:اوهوهعععععع همچین ب بوی فرندای من نگاه نکناااااا خیلی روم غیرتین میان لت و پارت میکنن مخصوصا اون وسطی(تهیونگ) حس میکردم از پشته ماسکه کفه پسره بریده ولی خب ی نیش خنده ای زد یهو شکه شدمو گفتم: هییی تو چته مگه کوری سره راهه من وای میستی و الانم ب گوشیه من زل زدی ماشالا تنتم ک تن نی،تنه درختهههههههههههههههه، پهلوم سوراخ شد حالا هم گوشیمو بده برو رده کارت(خدایی باید خودمو خالی میکردم از امروز و بلاهایی ک سرم اومد و کی بهتر از اون خدا فرستاده بودش اصن) ، پسره خیلی ارومم از رو زمین بلند شدو خیلی خیلی مودبانه بهم گوشیمو داد، کفم برید گفتم این چشه چرا بهم فحش نمیده؟؟؟ جا خوردم ی لحظه گفتم باشه باشه تو بهم فحش نمیدی خودم بهت میدم همونجوری ک داشتم میرفتم سمته ی ماشین ک برم خونه داد زدم گفتم هوووووش فک میکنی حالا کی هستی انقده خودتو پوشوندی، حالا خوبه یکی از اعضای بی تی اسی چیزی نیستی انقد خودتو کشتی پوففففففففففففف(ملت چ پرو شدن اه😑)
دیگ حتی از زنگ زدن ب دوستمم منصرف شدمو فقط و فقطططططط خوابم میومدو میخاستم جوری بخوابم ک دیگ رنگه این دنیا رو نبینم، رسیدم خونه بدو بدو بدونه اینکه ب کسی بگم چیشد رفتم رو تختم با همون لباسا خوابیدم از خستگی، بعده چن ساعت ک نزدیکه شب بو بیدار شدم خیلی حالم بد بو هیچی از صب یادم نمیومد فقط میدونستم ک گند زده بودم و به ی نفر فحش داده بودم، بعده چن دیقه ب خودم اومدمو یادم افتاد قبله رفتن ب اتاقه گریم وقتی منتظره این بودم ک نوبتم شه آب جو خریده بودمو خورده بودم جررررررررررر، یا ابولفضلللللل هیچی یادم نمیومد من چی ب اون پسره فحش داده بودم؟؟ فحش چیز دار؟؟؟؟؟یا خدااااا من چی گفته بودم بهش که یهو یادم اومد بهش گفته بودم اعضای بی تی اس بوی فرندامو حتی باهاشون در ارتباطمو غیرتین روم، با کله میخاستم برم تو دیوار، ینی خدایی دروغ ازین گنده تر،،،،،،،، کله شبو داشتم ب این فک میکردم فقط اون پسره دوباره سبز نشه سر راهم دیگ روی دیدنشم ندارم، اونم با این همه دروغ و چرت و پرت اخه یکی نیس بگه زنیکه مگه مرض داری اب جو میخوری جلو اون همه ادم، ای تف ب این شانس ولی خب انقد دیگ بدشانس نیستم ک صاف پسره پاتوقش کمپانی باشو منم اونجا قبول شمو منو ببینه و اینا شتتتت چ مضخرفاتی بابا، با خیال راحت دوباره خدابیدم😶
ی چن روز گذشت از روزه تستو دیگ بهش فکرم نمیکردم اما اتفاقی شنیدم ک قراره امرو به کسایی ک قبول شدن زنگ بزننو شرایط رو بگن منم ک بیخیال روزگار با دوستم قرار گذاشتم ک باهم بریم ی رستورانه حسابیو ی حالی بکنیم وسطه خوردن بودم ک یهو گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بو نمیخاستم جواب بدم(از ادمایی ک وقت و بی وقت مزاحم میشم متنفرممممممم) ولی ب زووور دوستم گرفته و جواب داد من داشتم غذامو میخوردم ک یهو دیدم وسطه رستوران داد زدددددد، یا خداااااا گفتم چته خوبه ب گوشیه من زنگ زدن چرا تو انقد خوشالی بیا خبره خوشم دارن ب گوشیه من زنگ میزنن ک خبرو ب یکی دیگ برسونن😑😑😑یهو دوستم گف: کیونگ ساااااااان. با دهنه پر گفتم ببند میخام غذامو کوفت کنم با خیاله راحت. دوباره داد زد کیونگ سااااااااان چوبو قاشقو بشقابو هر کوفتی بودو پرت کردم گفتم :هاااااا چته بخدا خبره قرار گذاشتن جانگکوک با تو انقد نمیتونستن تو رو جوگیر کنه(بایسه دوستتون جانگکوک) دوباره گف:کیونگ سااااان ببند بزا بگم چیشده اه. منم گفتم باش خو بگو دیگ:یهو دوباره داد زد گف قبول شدی تو تست فقط باید بری واسه اینکه بهت بگن شرایط چیو اینا. یهو کله باله مرغی ک تو دهنم بو پرید تو گلومو با کلی سرفه گفتم:چییییییییییی؟؟؟؟
هیچی دیگ چون ک تسته روزه تعطیل بوده و نسبت ب سالای قبل کسای کمتری شرکت کرده بودنو نیروی بیشتری میخواستنو با کلی تمنای اون کسی ک منو میشناخت قبولم کرده بودن داشتم جررررر میرفتم ینی اون شب انقد درباره بی تی اسو کمپانیو همه زر زدیم ک ب هلاکت رسیدیم و دار فانی را وداع گفتیم....
خب خب پارته یک تموم شد پارته دو کیونگ سان(شما) در کمپانی و ملاقات با بی تی اس هست و اگه دوس داشتین این پارت و منتظره پارته بعدی هستید خاهشا کامنت بزارید مطمئنن داستان های جالبی در انتظاره کیونگ سان(شماااااااااا) و بنگتنههههه❤️
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عررر من برم پارت بعدو بخونم جیخخخ🏃🏃🏃🏃
اره بزار عالیههه
واااااای خدااااا
محشر بود هانیییی
عاااااالی
بعدی رو هم دارم میرم بخونم سه رو بزار پلیییییز ;)
خیلی خیلی خوب بود ممنونم💜💜💜
به تستای منم سر بزن😉💜💜💜😋
مرسی💚
زدم کیوتی🌻
من واقعا حس کردم خودمم
عالی بعدیو سریع بزار
کرکاااامم مرسی مرسی حتمن میزارم پارته بعدیو🤣
بازم ممنون ک خوندینش❤️
چرا حس میکنم پسره تهیونگ بود؟ 😐
عالی💗💗💗
مگه تو ژاپن هستن که سان سان میکنن یا تو کره هم میگن؟
اتفاقا خیلی کم از اسمش استفاده کردم ک
ولی خب وقتی سرچ زدم نوشت اسم کره ای🤷♀️🤷♀️
وای خدا فوق العلاده بود من بایسم تهیونگه خیلی خوب بود تورو خدا بازم بذار 😢