6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ali84 انتشار: 3 سال پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این هم داستان هیجان انگیزی که قولش رو داده بودم
وقتی حرف ناتالی تموم شد گابریل پرسید چه راهی
ناتالی گفت یادته شرور قرمز شدی و هر چند تا خواستی تونستی اکوما درست کنی گابریل گفت اره شکست خوردم ناتالی گفت اون موقع فقط اکوما داشتی الان اموک هم داری و میتونی چند تا هیولا احساسات که شبیه الیا نینو کیم مکس الکس لوکا و ....
اینجوری میتونی یکی دیگه از معجزه گر ها ها رو بدزدی و با اون برنده بشی وقتی حرف ناتالی تموم شد گابریل گفت فکر عالی است ولی باید قبلش چند تا اپتیگامی درست کنیم که تمام رفتار هاشون رو زیر نظر داشته باشیم که مثل باری که نینو بلد نبود بزن قدش و نقشه مون لو رفت
ناتالی هم گفت باشه رفتن تو زیر زمین ارباب شررت یک اکوما انداخت تو تبلت ناتالی و بهش قدرت ارتقا داد و ناتالی هم قدرت ارباباشارت رو ارتقا داد ارباب شرارت چند تا اموک گذاشت تو اصا اش و چند تا اپتیگامی درست کرد و به سمت مرینت و ادرین و دوستاش فرستاد
اپتیگامی ها تمام کار ها و رفتار های دوست های مرینت و ادرین رو یاد گرفته و وقتی روی سر هر هیولای احساسات دیگه برن اون هیولای احساسات تمام کار ها و رفتار های اون ها رو بلده
......
ارباب شرارت چند تا هیولا احساسات درست کرد یکی از اونها شبیه خودش بود شبیه شرور قرمز (همونی که تو قسمت اخر فصل 2 بود) ارباب شرارت کلی اکوما فرستاد که کسی شک نکنه ولی این بار با چند تا تعقیر اربابا شرارت نمیتونست بعضی ها رو شرور کنه برای اینکه لیدی باگ به اونها جادویی داده بود که اکوما زده نشن بابت همین اربابا شرارت نتونست بعضی ها ر. شرور کنه ولی تونست بعضی هارو بیشتر بترسونه و اونها قدرت بیشتری داشتن ارباب شرارت چند تا هیولا احساسات درست کرد که شبیه هولدر های معجزه گر بودن ولی چون هویت بعضی ها رو مثل جولیکا رز میلن زویی رو نمیدونست پس نتونست از هیولای احساساتی درست کنه اون سریع اپتیگامی ها رو رو سر اونها گذاشت و اونها همه چیز رو در مورد اونها فهمیدن و سریع به سمت اونها حرکت کردن ا.نها دست پا های هولدر های واقعی رو بستن و خودشون جای اونها نشستن لیدی باگ هم چون از چیزی خبر نداشت معجزه گر ها رو به هولدر های تقلبی داد اونها تقو نقشه با اون رفتن تا اون شک نکنه ارباب شرارت هم شرور سرخ رو عین قبل به بالای برج ایفل فرستاد و تمام اون اتفاقات افتاد ولی این بار لیدی باگ و ابر قهرمان های جدید خیلی راحت شکستشون دادن شرور سرخ هم داشت ادای فرار رو در می اورد که لیدی باگ با یویو اش اون رو گرفت و اون موقع بود که حواس لیدی باگ پرت شد و هیولا های احساسات فرار کردن بدون اینکه کسی متوجه بشه لیدی باگ گفت ارباب شرارت تسلیم بشو شرور سرخ گفت فقط یک معجزه گر رو میدم لیدی باگ هم فهمید یک کاسه ای زیر این کاسه است پس از گردونی خوش شانسی استفاده کرد ولی این بار همه چیز فرق داشت
گردونه خوش شانسی هیچی بهش نداد کت نویر هم گفت نکنه معجزه گرت خرابه یدی باگ هم گفت مزه نریز و رفتن معجزه گر ارباب شرارت و طاووس رو گرفتن وقتی معجزه گر رو برداشتن یک ادم عادی زیر ماسک بود لیدی باگ هم سریع فرستادش به زندان وقتی خواست معجزه گر ها رو بگیره دید بعضی ها رفتن و فهمید چرا چیزی بهش نداد چون اون می خواست بگه دیگه چیزی ندارم و سریع رفت خونه تک تکشون و بعد کمی گشتن دید همشون دست و پاشون بسته شده بود و بیهوش شدن اون موقع بود که لیدی باگ فهمید چه خبره
......
زانو های لید باگ سست شد و افتاد زمین و گریه کرد کت نویرز گفت ناراحت نباش تقصیر تو نبود حتی اگه استاد فو هم بود گول میخورد
لیدی باگ وقتی حرف کت نویر رو شنید اروم شد و گفت ممنون کت نویر و افتاد تو بغل کت نویر کت نویر برای اولین بار دو دله شد شد یک دفعه دید کت نویر ناراحت شد لیدی باگ پرسید چی شد کت نویر کت نویر گفتش اولین باره که دو دل هستم لیدی باگ پرسید یعنی چی کت نویر گفت مرینت دوپنگچنگ رو که یادته لیدی باگ گفت اره چطور کت نویر گفت من واقعا عاشقش ام و الان وقتی اومدی تو بغلم دو دل شدم الان هم عاشق تو ام هم اون لیدی باگ تا این رو شنید خیلی تعجب کرد و فهمید کت نویر ادرینه اومد بگه اون هم مرینته که یک چیزی به فکرش زد
از کت نویر پرسید منو بیشتر دوست داری یا اون رو
کت نویر گفت تو رو به عنوان یک همکار بهترینی و بابت این حرفم متاسفم ولی مرینت چون اون بی نقص ترین است همون موقع بود که لیدی باگ به حالت عادی برگشت کت نویر جلوی چشم اش رو گرفت کت نویر به لیدی باگ گفت مگه نمیدونی نباید هویت همدیگه رو بدونیم مرینت گفت چشمت رو باز کن وقتی کت نویر دید لیدی باگ همون مرینت است خیلی تعجب کرد مرینت گفت ادرین من قبول میکنم کت نویر گفت چی رو مرینت گفت اینکه ازدواج کنیم کت نویر تا این رو شنید به حالت عادی برگشت و مرینت رو بوسید
وقتی از هم جدا شدن مرینت گفت معجزه گر ات رو بده
ادرین پرسید برای چی نکنه تو هیولا احساساتی خیلی ترسید مرینت گفت نترس مرینت معجزه گر اش رو داد به ادرین و گفت تبدیل شو و متحدشون کن تا به قدرت مطلق برسی و ارزو کن ارباب شرارت شکست بخوره ادرین معجزه گر مرینت رو پس داد و گفت مگه یادت نیست استاد فو چی گفت مرینت گفت چی ادرین گفت با هر ارزو هر ادمی یک چیز اش رو از دست میده مرینت گفت راست میگی به تیکی شیرینی اش رو داد ادرین هم به پلگ پنیر اش رو داد
مرینت هم گفت بزار به استاد سوهان زنگ بزنیم ادرین گفت نه اگه این کار رو بکنی اون جعبه معجزه گر ها رو ازت میگیره و معجبور ات میکنه از نگبانی انصراف بدی مرینت گفت بهتر از اینکه ارباب شرارت کامل شکستمون بده ادرین گفت بانو شمایی ما فقط به حرف شما عمل میکنیم لیدی باگ هم گفت الان وقت مزه ریختن نیست
......
ادرین گفت مزه نریختم راستش رو گفتم تا لان هرچی گفتی انجام دادم ولی ما یک شانس داریم بدون استاد سوهان معجزه گر ها رو پس بگیریم مرینت پرسید چه راهی ادرین گفت مگه هنوز معجزه گر روباه رو نداری مرینت گفت اره ولی اگه دست بهشون بخوره نابود میشن ادرین گفت بدش به من یک فکری دارم مرینت تبدیل شد و از توی یویو اش معجزه گر روباه رو دز اورد و به ادرین داد ادرین کلمه تبدیل رو گفت و تبدیل شد یک رویا ساخت که کت نویر و لیدی باگ رفتن وسط شهر و می خواهن با ارباب شرارت یک قرار بزارن ارباب شرارت کمی شک کرد بابت همین هیولا احساساتی که شبیه خودش بود رو فرستاد لیدی باگ گفت معجزه گر من و کت نویر رو برای چی می خواهی ارباب شرارت واقعیت رو گفت لیدی باگ گفت فقط به یک شرط معجزه گر هامون رو میدیدم اربابا شرارت گفت به چه شرطی لیدی باگ گفت به شرطی که قول بدی بعد اینکه زنت رو نجات دادی تمام معجزه گر هایی که دزدیدی و معجزه گر طاووس و پروانه و معجزه گر های ما رو پس بدی ارباب شرارت کمی فکر کرد و گفت چجوری مطمعن بشم کلکی بهم نزنید لیدی باگ هم معجزه گر اش رو در اورد و زیر اون ماسک مرینت بود کت نویر هم در اورد زیر اون ماسک ادرین بود گابریل با دیدن این صحنه که پسرش کت نویر است خیلی ناراحت و اصبانی شد چون که این همه وقت پسرش بر علیه اش بوده اون در خواست رو قبول کرد هیولا نابود شد و یک هیولا احساسات که عین خودش بود فرستاد و همه باور کردن اون ارباب شرارت است هیولا احساسات اومد اونجا معجزه گر ها رو برداشت وقتی ادرین دید که پدرش ارباب شرارت است خیلی اصبانی شد و و رویا رو نابود کرد وقتی گابریل دید گول خورده خیلی ناراحت شد و امکان اینکه لیدی باگ مرینت باشه و کت نویر ادرین رو 0 دونست لیدی باگ هرچی میگفت کت نویر صبر کن کت نویر صبر نمیکرد و همینجوری اشک میریخت میریم به دو دقیقه بعد کت نویر با پنجه برنده دیوار رو نابود کرد رفت تو لیدی باگ هم پشت داشت میومد از توی یویو اش معجزه گر زنبور رو برداشت و باهاش تبدیل شد رفت تو و باورش نمیشد گابریل ارباب شرارت است چون خود گابریل قبلا یک بار شرور شده بود
گابریل چون هویت اش لو رفته بود یک تصمیم گرفت سریع قبل از اینکه کت نویر و لیدی باگ بیان یک هیولا احساسات بسازه خودش در حالت عادی باشه که افتاده یک گوشه و تمام بدنش زخمی است
وقتی کت نویر رسید دید گابریل افتاد یک گوشه و بدنش زخمی است بی هوش است رفت و تمام بدنش رو گشت و دید هیچ معجزه گری نیست
در ذهن خودش فکر کرد که حتما اون هم یک هیولا احساسات بوده
سریع رفت و تمام شهر رو گشت ولی ارباب شرارت رو
پیدا نکرد
.......
ادرین گفت مزه نریختم راستش رو گفتم تا لان هرچی گفتی انجام دادم ولی ما یک شانس داریم بدون استاد سوهان معجزه گر ها رو پس بگیریم مرینت پرسید چه راهی ادرین گفت مگه هنوز معجزه گر روباه رو نداری مرینت گفت اره ولی اگه دست بهشون بخوره نابود میشن ادرین گفت بدش به من یک فکری دارم مرینت تبدیل شد و از توی یویو اش معجزه گر روباه رو دز اورد و به ادرین داد ادرین کلمه تبدیل رو گفت و تبدیل شد یک رویا ساخت که کت نویر و لیدی باگ رفتن وسط شهر و می خواهن با ارباب شرارت یک قرار بزارن ارباب شرارت کمی شک کرد بابت همین هیولا احساساتی که شبیه خودش بود رو فرستاد لیدی باگ گفت معجزه گر من و کت نویر رو برای چی می خواهی ارباب شرارت واقعیت رو گفت لیدی باگ گفت فقط به یک شرط معجزه گر هامون رو میدیدم اربابا شرارت گفت به چه شرطی لیدی باگ گفت به شرطی که قول بدی بعد اینکه زنت رو نجات دادی تمام معجزه گر هایی که دزدیدی و معجزه گر طاووس و پروانه و معجزه گر های ما رو پس بدی ارباب شرارت کمی فکر کرد و گفت چجوری مطمعن بشم کلکی بهم نزنید لیدی باگ هم معجزه گر اش رو در اورد و زیر اون ماسک مرینت بود کت نویر هم در اورد زیر اون ماسک ادرین بود گابریل با دیدن این صحنه که پسرش کت نویر است خیلی ناراحت و اصبانی شد چون که این همه وقت پسرش بر علیه اش بوده اون در خواست رو قبول کرد هیولا نابود شد و یک هیولا احساسات که عین خودش بود فرستاد و همه باور کردن اون ارباب شرارت است هیولا احساسات اومد اونجا معجزه گر ها رو برداشت وقتی ادرین دید که پدرش ارباب شرارت است خیلی اصبانی شد و و رویا رو نابود کرد وقتی گابریل دید گول خورده خیلی ناراحت شد و امکان اینکه لیدی باگ مرینت باشه و کت نویر ادرین رو 0 دونست لیدی باگ هرچی میگفت کت نویر صبر کن کت نویر صبر نمیکرد و همینجوری اشک میریخت میریم به دو دقیقه بعد کت نویر با پنجه برنده دیوار رو نابود کرد رفت تو لیدی باگ هم پشت داشت میومد از توی یویو اش معجزه گر زنبور رو برداشت و باهاش تبدیل شد رفت تو و باورش نمیشد گابریل ارباب شرارت است چون خود گابریل قبلا یک بار شرور شده بود
گابریل چون هویت اش لو رفته بود یک تصمیم گرفت سریع قبل از اینکه کت نویر و لیدی باگ بیان یک هیولا احساسات بسازه خودش در حالت عادی باشه که افتاده یک گوشه و تمام بدنش زخمی است
وقتی کت نویر رسید دید گابریل افتاد یک گوشه و بدنش زخمی است بی هوش است رفت و تمام بدنش رو گشت و دید هیچ معجزه گری نیست
در ذهن خودش فکر کرد که حتما اون هم یک هیولا احساسات بوده
سریع رفت و تمام شهر رو گشت ولی ارباب شرارت رو
پیدا نکرد
.......
لیدی باگ خیلی گیج شده بود نمیدونست چی واقعی است چی واقعی نیست گابریل رو برد گذاشت روی تخت و سریع از اونجا خارج شد و رفت پیش کت نویر
کت نویر یک گوشه نشسته بود و داشت گریه میکرد که چرا نتونسته جلوی ارباب شرارت رو بگیره و اینکه فکر میکرد پدرش اربابا شرارت است لیدی باگ اومد کنارش نشست و گفت حالت خوبه کت نویر چشمش رو پاک پاک کرد و گفت اره خوبم تو چطوری لیدی باگ گفت داغونم نمیدونم چی واقعی است چی واقعی نیست کت نویر گفت اگه بابام ارباب شرارت بود باز هم باهام ازدواج میکردی لیدی باگ گفت من بابات برام مهم نیست مهم برای من تویی من عاشق تو ام نه بابات
اگه پئرت فقیر هم بود من باز با ادمی به این مهربونی ازدواج میکردم
کت نویر گفت من نمیتونم در برابر سختی ها تحمل کنم و زود میشکنم لیدی باگ بلند شد و با کفشدوزک معجزه اسا همه چیز رو درست کرد و نشست و به حالت عادی برگشت و گفت دوتایی باهم دیگه میتونیم از پس اش بر بیایم کت نویر گفت ما چنئ تا از معجزه گر ها رو گم کردیم می خواهی چکار کنی مرینت گفت عزیزم اون هم براش یک فکری میکنیم با شنیدن این حرف بغض زیر گلوش رو گرفت و گریه کرد مرینت بغلش کرد ادرین گفت مرینت ممنونم که هستی
بریم پیش اربابا شرارت واییییی داشت هویت لو میرفت
تنهایی خوبی ای که این باخت داشت این بود الان چند تا معجزه گر دیگه دارم
ناتالی هم که کنارش نشسته بود گفت بلاخره یک قدم از لیدی باگ و کت نویر افتادیم جلو
گابریل گفت لحظه ای که اون رویایی که لیدی باگ ساخته بود رو دیدم باورمش ده بود ادرین کت نویر است و الان مطمعنم که پسرم کت نویر نیست
ناتالی یک دفعه با ترس گفت از پسرتون خبری نیست نکنه اسیبی دیده باشه وقتی رسیدن دیدن ادرین خوابیده گابریل ادرین رو صدا زد و گفت کلاس زبان چینی ات دیر میشه ادرین هم از خواب الکی اش بلند شد و گفت الان حاضر میشه
مرینت هم چون تیکی خسته بود از کت نویر درخواست کرد تا خونه برسنونتش کت نویر هم بلند شد و مرینت رو بغل کرد و بردش تو اتاقش و بعد از هم خداحافظی کردن کت نویر هم برگشت خونه و رفت توی تخت خوابش که یک دفعه در اتاق باز شد و
......
(امیدوارم خوشتون بیاد
پارت بعد ادامه است و بهترین قسمت ماجرا پس تا پارت بعد بای)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
بچا ها شرمنده
بخش 5 با چتار یکی است ادامه اش 6 است