جرات یا حقیقت و مرگ💔؟ف2 پ2

سلام بچها اگه سوالی از این داستان درباره متن یا ایده یا هرچی به ذهنتون اومد بپرسین چون میخوام قسمت بعد رو اختصاص بدم به سوال هایی که تو این تست کامنت دادین ادامه:ونی:چطورین؟ اومد تو اتاق گفتم:ونی فردا میای بریم برای پرونده پسیفیکا؟ ونی:اره پسیفیکا:ببخشید که دوستتتو کشتم ونی💔💔💔 ونی:اون یه خ.ر.ه واقعی بود پس اشکالی نداره ولی خب کلا یکم ناراحتم من:بچه ها چند ساعت دیگه مرخص میشم بعدش بریم بستنی بخوریم بعد بریم خونه ما و فرداش بریم برای پرونده؟ ونی:باشه پسیفیکا:مم باش میبل وارد اتاق شد:چی باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهش توضیح دادم گفت: پس منم باشهههههههههههههههههههههههههههههه پرستاره:آقا همه اینا کراشاتونن؟؟ من:ببخشید خانم 2 تاشون دوستامن اون یکی خواهرمه کراش چیه 😐😐😐😐 پرستار:ببخشید قصد فضولی نداشتم استن هم اومد:چه خبرتونه آبرومون رف دکتر هم اومد:(نویسنده :چرا همه اومدن؟😂😂😂) دکتر:میبینم که میتونین وایسین چند دقیقه دیگه میتونین برین گفتم:شما زندگیمو نجات دادین ممنونم🥰🥰🥰🥰 دکتر:گفت :از آشنا شدن باهات خوشحالم دیپر هروقت کمک خواستی پیش خودم بیا گفتم :ممنونم دکتر:مرخصین😄😄😄😄 رفتم ژاکتمو برداشتم و کولمو انداختم بارون ادامه داشت💙💙📘⛲⛲⛲⛲⛲🐳🐳🐳🐳🏊🏻‍♀️🏊🏻‍♀️🟦🟦🟦💧💧💧💧💧

پسیفیکا ژاکتشو پوشید چترم رو از کیفم در آوردم دیدم پسیفیکا داره تو بارون راه میره گفتم:بیا این زیر خیس نشی سرما بخوری🧨🧨 تا مخیواست بیاد سمتم رو زمین لیز خورد و افتاد دیودم سمتش خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت آره فقط خیس شدم گفتم منم شدم😅😅 دستمو رو گونه هاش گذاشتم دستم رو گرفتو بلند شد🥰🥰

استراحت به چشمان😀😘😘😘😘

و پشمان😏😏😏

بلندش کردم و چتر رو بالای سرمون گرفتم😊 گفتم:به نظر همه تون بستنی خوردن تو این هوا کار درستیه؟؟؟؟ همه:بهلههههههههههههههههههههههههههههههه تا گفتم بستنی یاد بیمارستان افتادم و لیست خرج عمل و اینارو در آوردم شوکهه شدممم روش نوشت دیپر عزیزم من دکتر هستم من عاشق خانوادت شدم و فهمیدم مشکلات بسیاری دارید این لطف کوچک رو از من بپذیر و دیدم نوشته پرداخت شده چه مرد خوبی بود آه آه و هزار آه پسیفیکا بستنی گرفت که اولین قیفش شکلاتی و دومینش طالبی بود میبل هم بستنی توت فرنگی اول و بعد شکلاتی استن شکلاتی خالی و من :اولیش شاتوت و دومیش انبه ونی:انبه و شکلاتی پسیفیکا:چطور از طمع شکلاتی میگذری گفتم:من شکلاتی دوس دارم ولی نمیدونم چرا الان دلم نمیخواد (نویسنده:به نظظر شما دلیلش چی میتونه باشه) بستنی انبه ام رو لیس زدم و به شاتوت رسیدم مممم ترکیبش خیلی خوبه پسیفیکا:ممم طالبی و شکلاتی با هم مزه خاصی میده مم چه جالب

که تلفن پسیفیکا زنگ خورد گفت:اون کسایی ان که میخوان پروندمو حل کننننن گفتم :تلفونو بده من گفتم:بله بفرمایید صدا:سلام ببخشید میخواستم اطلاع بدم که اگر خاطرتون باشه عمارت خانواده نورت وست رو مک گاگت پیر فروخت و رفت و میخواستیم تو اون مکان پرونده حل شه و اگه میشه بیاین گرویتی فالز گفتم:بله ممنونم فردا ساعت؟ گفت:6 عصر گفتمنم:ممنونم گفتم :بچه ها تو عمارت نورت وست پرونده حل میشه باید بریم گرویتی فالز🥰🥰 همه :هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تلفن استن زنگ خورد :گفتم :کیه؟؟؟؟// استن رنگش پرید:فوردههههههههههه