لطفا لایک کنید و کامنت بزارید و این داستان رو به بقیه هم معرفی کنید💗فالو💗
از جام بلند شدم و رفتم سمت آشپرخونه.....دیدم دختره ی خدمتکار روی جفت باهاش افتاده و از دستاش خون می یاد😨
به سمتش دودیم......کوک: حالت خوبه.؟ لیا: آره آره م....من خوبم ببخشید الان جمع می کنم......کوک: چی رو جمع می کنی دستات رو نگاه کن داره خون میاد.....لیا: واییییی بله ببخشید الان همه جا خونی میشه😣
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی منتظر پارت بعدی و🥰😍
ممنونم😊پارت بعدی توی برسی هستش🤗
عالی بود پارت بعدی رو زودتر بزار
چشم👍 پارت بعدی الان توی برسی هستش😊
چند تا پارت دیگه هست؟
یه ۵ و ۶ تایی هستش