سلومممم چطولین خوشملا اول اون قلب سفید رو سرخ کن🙃🐍ممنان🐍💚🙃حالا داستان را برو بخون🙃💚🤩
دراکو دستم رو گرفت و باهم رفتیم به کلاس معجون سازی به لطف من 50امتیاز به گروهمون اضافه شد😌💚🙃سریع از کلاس پریدم بیرون و رفتم یه کتاب برداشتم و رفتم تو حیاط و نشستم به خوندنش از زبان سدریک:دیدم تو حیاط سارا نشسته و کتاب میخونه رفتم کنارش نشستم و گفتم:سارا میشه یه چیزی بهت بگم👩❤️👨گفت:اهوم....اره بگو😊گفتم:راستش.......گفت:راستش چی ؟ سدریک لطفاً با من راحت باش😊💚گفتم:خب میدونی من یه جورایی بهت علاقه پیدا کردم😬🥺🤷🏻
از زبان سارا:واقعا اون من رو دوست داره ؟ خیلی ریلکس گفتم:امممم خب منم تو رو دوست دارم ولی......به عنوان یه دوست میبینمت سدریک🥺🤷🏻♀️💔چیزی نگفت با بغض بزرگی اونجا رو ترک کرد دلم براش سوخت نمیدونم ولی من سدریک رو دوست دارم دراکو هم همینجور ولی باید یکیشون رو انتخاب کنم نمیتونم که هر دوتا رو تا اخر عمرم دوست داشته باشم🥺🤷🏻♀️انتخاب سخته خیلی سخت بغض کرده بودم رفتم به خواب گاه اسلایترین و رفتم تو اتاق خودم بارون شدیدی میومد بغضم شکست همش داشتم به دراکو و سدریک فکر میکردم چون باید فقط یکیشون رو انتخاب کنم همینجور اشک میریختم🥺💔یهو یه فکری زد به کلم من که مادر نداشتم برا همین رفتم پیش مادر خوندم مک گونگال چون صحبت کردن و مشورت کردن فقط با یه نفر حال من رو بهتر میکنه جای اشکام هنوز رو صورتم بود غمگین از خوابگاه داشتم میرفتم که یهو دراکو جلوم سبز شد😬😐گفت:تو گریه کردی؟😑🤨خواستم برم که دستشو اورد جلوم و گفت:سارا ببین اگه یکی ازیتت کرده بهم بگو تا مدرسه رو رو سرش خراب کنم . با حالت غمگین و بی حال گفتم:دراکو لطفاً دست از سرم بردار کسی من رو اذیت نکرده 💔گفت:خیلی خب باشه😑💔و رفت منم رفتم پیش مکی در دفترش رو زدم گفت:کیه بیا تو😊رفتم داخل مکی:اوه سارا عزیزم تویی خوب موقعی اومدی بیا بشین اینجا😊💚رفتم رو یه صندلی نشستم و گفتم:مامان، امممم میشه بهتون بگم مامان🙂گفت:اوه حتما عزیزم من خیلی خوشحال میشم، راستی چرا گریه کردی؟گفتم:راستش میدونین دوتا پسر ع.ا.ش.ق من شدن و منم هر دوشون رو خیلی دوست دارم ولی انتخاب سخته برام اومدم پیش شما تا ازتون کمک بخوام💔گفت:حتما کمکت میکنم 😊💚گفتم:ممنون🙃🙂، راستش چند روزی هست که دو تامون بهم گفتن که به من علاقه دارن ولی انتخاب برام خیلی سخته اونا سدریک دیگوری و دراکو مالفوی هستن💔
گفت:هوممم پس دختر من دو تا پسر خوشتیپ رو دوست داره ؟💚😊، ببین عزیزم انتخاب با خودته ولی باید بین این دوتا باید ببینی بیشتر کی رو دوست داری منم کمکت میکنم هر کمک دیگه ای خواستی حتما به من بگو 😊😉، حالا هم من باید برم چون جلسه بین پرفسور ها هست😊💚از جام پاشدم و گونه ی مامانیم رو بوسیدم و با خوشحالی دویدم بیرون رفتم سمت اتاقم دیدم دراکو اومد و چسبوندم به دیوار و گفت:میشه به من توضیح بدی نه به صبح که گریه کرده بودی نه به الان که اینقدر خوشحالی قضیه چیه؟😑🤨سه ب.و.س.ه. کوچولو ل.ب.ا.ش زدم و گفتم:اینم قضیه😂بدو بدو دور اتاقم چرخیدم و دراکو هم دنبالم و گفت:حالا برات دارم واستا حالا دیه منو سر کار میزاری😏😎
اداشو براش در اوردم و گفتم:اره تو رو سر کار میزارم😌😝😜وای نفسم در اومد افتادم یه گوشه انگار دراکو از دویدن خسته نشده بود خودشو ولو کرد روم خیلی سنگین بود گفتم:اخخخخ هی دراکو پاشو لحم کردی😐😂😂از روم پاشد و گفت:حالا حقیقت رو بگو ببینم؟😑گفتم:نمیگم😌😏صورتش رو اورد نزدیکم و گفتم:دراکو به ریش مرلین قصم اگه ب.و.س.ی.د.ی.م میزنمتا😂😑😐براش مهم نبود کار خودش رو کرد😐😑😐😑😂بعد چند دقیقه از دستش فرار کردم رفتم جلو ایینه ماسک صورتم رو برداشتم و مالیدن به صورتم ماسکم سبز بود دراکو اومد کنارم و دستشو کشید به صورتم و گفت:بیب این چیه چقدر چندش اوره🤢یه خنده کوچیک کردم و گفتم:ماسک صورت میخوای بزنی؟😂😐گفت:نه نه اصلا😑گفتم:حرف نباشه و مالیدمش به صورتش😂😐خوشمل شده بود باید فقط یه چوب میگرفتی رو سرش تا کامل بشه یه سیب سبز😂😂گفت:وایی
گفت:واییی یخ کردم این چقدر خنکه🥶گفتم:دراکو میشه لطفاً اینقدر لوس نکنی خودت رو باید صبر کنی تا خشک بشه😐😂دیگه چیزی نگفت وقتی صورتمون خشک شد صرتمون روشستیم واییی نه الان کلاس گیاه شناسی داریم بدو بدو رفتیم سمت کلاس و باز هم به لطف بنده 30امتیاز برای گروهمان گرفتم😌
خب اینم از پارت 3 امیدوارم خوشتون اومده باشه 💚🐍🤩لایک و کامنت یادتون نره😑💚باییییی😐🤩👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عاجی
مرسییی عاجی😍😍💚💚
پرفکت🙃😍
فنکیو 💚💚💚
بی نظیر بود 😻😻😻💚💚💚💚
مرسییی 😍💚
راستی دعوت نامه یادم رفت شما به تستم یعنی خداحافظی از اجیام دعوتی هر وقت منتشر شد بیا منتظرت هستم😉💚💚
حتما میام 💚💚💚💚