سلام داستان ترسناک
خونه مامان بزرگم بودم که .......... گفتم : مامان بزرگ من نمیخوام تورو به زحمت بندازم من میرم . مامان بزرگ : نه !!!!!! صبر کن. من : چی شده ؟؟! مامان بزرگ: کجا میری ؟!؟ من : یه هتل. مامان بزرگ : باشه مواظب خودت باش . من : باشه خدانگهدار. یه تاکسی گرفتم و رفتم تو یه هتل ۱ ستاره پول هتل های دیگرو نداشتم ! من : سلام . هتل دار : سلام خوشومدید🤵♂️ . من : یه اتاق میخواستم. هتل دار: اتاق ۳۱۰ رو داریم طبقه ۵ هزینه ۴ دلار . من : مرسی. وقتی که وارد اتاق میشم اتاق خیلی ترسناکه!!!
اتاق ترسناک و چندشی هست خیلی بوی بدی میاد🙅🏻♀️ وای ......... چی اون چیه پلخ برق رفت شت!!!! ااااااااااااا🗣🗣🗣🗣🗣 وای یه صدایی از حموم میاد خواستم در رو باز کنم دیدم قفله وای قلبم داره تند تند میزنه 👾🫀
برقا اومد و در حموم باز شد !!!!!! و قفل در !!!!! ساعت ۰۰: ۲۰🕘 و باید شام بخورم تا در یخچال رو باز کردم کلی حشره ی زنده توش بود ! عق😨🤢🤮 وای در یخچال رو سریع بستم و پیتزا سفارش دادم. ساعت شده🕙 ۱۰:۰۰ و میخوام بخوابم روتختی سفیده ولی یه سبز کم رنگی دار روتختی رو برداشتم و .................
زیرش پره کرمه🤢🤮 رو زمین میخوابم یه صدایی از آشپزخونه میاد میرم زیر پتو و چشمامو میبندم و صبح شد بلاخره وای راحت شدم ولی نه هنوز راحت نشدم یه جسد تو آشپزخونه هست 😵🤯😨
😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨دویدم بیرون تا به مهمون دار بگم که دیدم اون هم مرده😨 و نگاهی به ساعت کردم اول توجه نکردم ولی وقتی دقیق تر نگاه کردم و دیدم زمان وایساده 😵 و در خروجی وجود نداره رفتم و وارد گوگل شدم و سرچ کردم که درباره این هتل بدونم که توی گوگل نوشته بود که یک زن که یکی از خدمتکاران آنجا بوده و در آنجا کشته شده و می گویند آن روحیه که همه را آزار میدهد👾
چی واقعا نه چی حسی دارم انگار دارم تکون میخورم دست خودم نیست وای نه این یه زلزله هست نه تا یهو زیر پام خالی شد و و افتادم توی یه اتاق تا حالا دقت نکرده بودم که این هتل اتاق شماره یک نداشت ولی پایین این هتل یه سینما هست😨
که تمام داستان این هتل رو بهم توضیح داد گفت که این هتل به هتل و متروکه است و هر کی وارد اینجا شده مرده و هرگز از اینجا خارج نشده یه روز یه خدمتکار به اینجا آمد که این خدمتکار برای کار آمده بود یه خدمتکار زیبا اون تمام تلاش را کرد تا همه از او راضی باشند ولی یه روز دعوا شد و همه به او خدمتکار گفتند که تو چرا اینجایی و همون شب خودکشی کرد بعد خودکشی اینجا هتل متروکه شد حدود ۲۰ سال پیش این اتفاق افتاده تا یه صدا شنیدم صدای جیغ ولی اون من که داشت جیغ میزد😨🗣🗣🗣🗣
چی شد بگید از کجا فهمیدی که صدایی که خودت اون تصویر هم داشت نشون میده من ترسیده بودم داشتم میلرزیدم خیلی ترسناک بود تو به جای من بودی نمیترسیدی ولی منو برگردوند به زمان های خیلی وقت پیش دعوا به اون دعوا کردم مادربزرگم نه مادربزرگ من بود مادربزرگ من گفت : صبر کنید شما که نمی خواهید و مسخره کنید اون کاری نکرده ما همه انسانیم آنها مادر بزرگ من هم مسخره کردن و گفتند: تو چرا داری از اون دفاع می کنی اون فقط یک خدمتکار بدرد نخوره ولی مادربزرگم گفت : نه اون هرچی باشه یه انسانه
این خدمت کار آمد و گفت مادربزرگت اون موقع به من کمک کرد من به تو کمک می کنم نگران نباش مرگ خیلی سریع و درد ناک هست نگران نباش خیلی زود بهت قول میدم بمیری مثل مادر بزرگت من گفتم : مامان بزرگم اون مرده باهاش چیکار کردی گفت: آره اون مرده خودکشی. من گفتم : نه اینطوری نیست نه . قول میدم خیلی سریع بمیری شتغ. پایان .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای خیلی عالی بود ❤
مرسی