عشق تاریک پارت ۳

از زبون تهیونگ:دختره رو بردم گذاشتم صندلی عقب(بچه ها یه نکته اعضا با چهار تا ماشین اومده بودن ساحل) همه ی اعضا رفتن داخل ماشین ها من هم با اون ماشینی رفتم که دختره توش بود (بچه ها یه نکته دیگه😅😅تویه این ماشین که ا/ت هست تهیونگ رانندگی می‌کنه و شوگا هم جلو نشسته بود)وقتی که رسیدیم به

(عکس عمارت)ریس و بقیه رفتن داخل و من موندم و این دختره ی لوس.بغلش کردمو بردمش داخل ریس اونجا داشت چنتا ورقه رو امضا می کرد رفتم جلو و گفتم: ریس این دختره رو کجا ببرم؟شوگا:ببرش اتاق ش.ک. ن.ج.ه جیمینننن جیمین:بله رئیس شوگا: وقتی که بهوش اومد به حرفش بیار جیمین:چشم

از دید ا/ت :وقتی چشم هامو رو باز کردم یه جای تاریک بودم هیچ جارو نمی دیدم اما کم کم عادت کردم دیدم که یکی تویه تاریکی نشسته بود ا/ت:تو کی هستی هق ترم خدا هق منو هق ولم کنین

(یک ساعت بعد)از زبان شوگا:داشتم درباره ی محموله های امروز با کوک حرف میزدم که یهو جیمین اومد تو. کوک:در زدن بلد نیستی؟جیمین:ببخشید یادم رفت شوگا:خب چیشد؟حرف زد؟ جیمین:ریس من هر کاری کردم چیزی نگفت فقط می‌گفت که من خونم نزدیک جنگله کوکی:یا راست میگه یا از اون جاسوس حرفه ایاست

خب بچه ها این پارت هم تموم شد اگه خوشتون اومد لطفا لایک کنید❤️😍😘

.....